گربه ها و معنای زندگی

فرناز سیفی

 

هشت اوت، روز جهانی گربه‌ها است. جان گری، فیلسوف سیاسی معروف، روزی صاحب گربه و بعد چندین گربه شد و نشست به احوال زیستن گربه‌ها دقیق شدن. حاصلش کتابی شد خواندنی. جایی می‌گوید انسان، اصلا فلسفه را به وجود آورد چون ذاتا مدام نگران است و مضطرب و دنبال توهم آرامش است. گربه‌ها این‌طور نیستند، اگر گرسنه نباشند و خطر در اطراف‌شان نباشد، آرام‌اند و می‌دانند «هوشیاری مدام» اصولا بیخود است و نه تو را امن نگه می‌دارد نه زرنگ روزگار میشی.

گری می‌گوید گربه‌ها دستکم ده نکته را روزمره به این آدمی‌زاد بدبخت مضطرب می‌توانند یادآوری کنند.

یکی‌اش همین که هیچ تک تئوری‌ای را نمی‌توانی زیر بغل‌ات بزنی و بخوای روزمره در زندگی‌ات اعمال کنی،

یکی این نکته مهم که بزرگواران! رنج کشیدن اکثر مواقع هیچ نکته‌ای ندارد، دنبال معنا و مفهوم عمیق در رنجی که می‌کشی، نباش. رنج است و تنها رنج است با همه‌ی سختی و بیچارگی که سرت می‌ریزد. از دلش، نه معنای عمیق زندگی دستتت میاد نه خرد یگانه نه چیز دیگر.

گری می‌گوید یک بیچارگی اعظم انسان همین است که مدام دنبال معنا در زندگی می‌گردد، به گربه‌ها که دقت کنید یادتان می‌دهند اکثر چیزهایی که به سر ما می‌آید «پاک ناشی از شانس» است و بس. تو شانس‌هایی که نقشی در آن نداریم، دنبال چه معنای عمیقی آخر؟!

ارنست همینگوی سیاقی هم تا حدی شانسی به زندگی ما آمد، وقتی دیگر داشتیم وا می‌دادیم که امسال در هیچ یک از انگشت‌شمار پروش گربه‌های اخلاقی آمریکا که نشان اخلاقی دارند، گربه‌ای نخواهد بود.

اما زن روس یک روز جواب ایمیل ما را داد که ببینید یک پسربچه‌ای داریم که بین ۴ بچه گربه تازه متولدشده، آخری است. بنابراین از همه ریزتر و کوچک‌تر است، احتمالا همه عمر هم ریزتر خواهد ماند و مستعد مدام سرما خوردن و غیره. حاضرید قبول‌اش کنید؟ آه معلوم است که بله…

هر روز ساعت‌ها نگاهش می‌کنم و از دقت در او چیزهای تازه در خودم، در زندگی، در نسبت‌ام با جهان یاد می‌گیرم و رقیق‌تر می‌شوم. بچه‌ی مهربان، کنجکاو و به نسبت آرامی است که هرچه بزرگ‌تر می‌شود، بیشتر نازونوازش می‌خواهد و لوس‌تر می‌شود.

همیشه کمی ریزتر از گریه‌های هم‌سن و هم‌نژادش خواهد بود و زلال جاری آب برای من است. خودش نمی‌داند، ولی مرا با هشتصد گرم وزن‌اش وقتی به خانه ما آمد، از زیر آوار محض، آرام بیرون کشید.

روزت مبارک آقای همینگوی ثانی، که هر روز برای ما روز توست. کاش ازت این را یاد بگیرم که نگرانی برای آینده، چه کار بیهوده‌ای است و رنج، رنج است دیگر… همین.