هیات مدیره جمعیت نسوان وطنخواه: (نشسته چپ به راست) فخرآفاق پارسا، ملوک اسکندری، کبری چنانی، مستوره افشار، نصرت مشیری، صفیه اسکندری، عصمت‌الملوک شریفی. (ایستاده) مهرانگیز اسکندری، بانو چنانی، هایده افشار، عباسه پایور، قدیسه مشیری.

 

وطن دوستی زنان پس از انقلاب مشروطیت و زنان پس از انقلاب اسلامی

شکوه میرزادگی

 

سال هاست هر گاه که مطلبی در ارتباط با انقلاب مشروطیت می خوانم و یا به حوادثی که در آن اتفاق افتاده فکر می کنم تصاویری در ذهنم ظاهر می شود از مردمان ایران آنروزگار، به ويژه زنانی که در آن زمان برای نجات وطن شان از چنگال عقب ماندگی و استعمار پنهان و آشکار از هیچ تلاشی دریغ نمی کردند. و همیشه بلافاصله آن ها را مقایسه می کنم با خودمان، و به ويژه با زنان امروز ایران که  بی هیچ تلاشی، در قبال مسایلی چون فروش و بخشیدن منابع طبیعی و ثروت های ملی به روس و چین و دیگر کشورها، زندگی می کنیم و نمی دانیم و یا می دانیم و به روی خودمان نمی آوریم که وطن مان تبدیل به مستعمره ای شده است.

واقعا چه شده است؟ چه بلایی سر ما آمده که از عشق وطن خالی شده ایم؟

عشق به وطن

وطن دوستی یا عشق به زادگاه از آن دست دوستی ها و عشق هاست که انرژی های مثبت را در انسان بوجود می آورد، به او توان مقابله با سختی ها را می بخشد، و امیدها و ایده های تازه ای را در او بیدار می کند. عشق به وطن حتی در شکل گیری بسیاری از حرکت های فرهنگی و سیاسی و حتی اقتصادی اثراتی شگرف بر جای می گذارد. با نگاهی به کشورهای مختلف جهان می توانیم ببنیم کشورهایی که در آن «وطن دوستی» آمار بالایی دارد، از نظر سیاسی و اقتصادی کشورهای موفق تری هستند.

نقش وطن یا زادگاه شباهتی شگرف با نقش «مادر» دارد. خاک اش همانند مادر به دنیایت می آورد، چشمه ها و رودهایش چون پستان مادر زندگی ات می بخشد، و گیاهان و درخت هایش چون مادر در آغوشت می گیرد و پرورشت می دهد. و شاید این شباهت بین زمین و زن و خاک است، که زنان معمولا بیش از مردها نسبت به وطن عشق می ورزند.

وطن هم چون هر موجود زنده ای از یک فیزیک و یک «جان» تشکیل شده است. جغرافیای هر کشوری بخش فیزیکی آن است و جان هر کشور، فرهنگی ست که در آن جریان دارد. و چنین است که تنها کشورهایی از اعماق تاریخ تا به امروز زنده مانده اند، که فرهنگ شان هنوز توان زنده ماندن دارد. توان انتقال به نسل های بعدی را دارد و توان بر انگیختن شور برای حفظ و نگاهبانی از وطن را.

زنان ایرانی حاملین فرهنگ ایرانی

زنان در همه ی جوامع بیش از مردها حاملین فرهنگ سرزمین شان به نسل های بعدی بوده اند، آن ها هستند که لالایی ها و افسانه ها و استوره ها را در آغازگاه یادگیری کودکانشان به آن ها می آموزانند، آنسان که عشق به وطن را در آن ها بیدار می کند و همه ی عمر با آن ها می ماند.

به باور من یکی از سرزمین هایی که زنان نقشی اساسی در انتقال فرهنگ سرزمین شان به نسل های بعدی را داشته اند ایران است.

فرو افتادن اسلام، با نقش مردسالارانه اش بر سر سرزمین ما، اگر چه نقش اجتماعی زنان ما را (که قبل ازحمله اعراب، به نسبت زمانه ی کهن پیشرو و آزاد منش بودند) بهم ریخت و آن ها را زندانی خانه کرد، اما آن ها در کنار نقشی که به عنوان زن و مادر داشتند، صاحب نقش دیگری نیز شدند تا فرهنگ و آیین های ایرانی را،که به فرمان اسلام،  روز به روز از زندگی مردمان حذف می شد؛ در خانه ها به کودکان شان آموزش دهند. قرن های قرن، آنگاه که مردها در کوچه و خیابان  و مسجد به سینه زنی و قمه زنی و نوحه خوانی مشغول بودند این زن ها بودند که حتی در زندان حرمسراها از یک سو به اجبار یا به اختیار و با چهره ای اندوهگین سفره ی رقیه و سکینه می انداختند و روضه حضرت عباس می خواندند و از سویی دیگر با رغبت و بدون هیچ اجباری سفره ی نوروز می انداختند، شادمانه و آواز خوان بچه ها را از آتش چهارشنبه سوری می گذراندند، و شب یلدا با خواندن شاهنامه کودکان را با فرهنگ و تاریخ شان آشنا می کردند . آن ها به شکلی غریزی می دانستند که مهمترین نقش شان در زندگی  تلاش برای ماندگاری وطنی ست، که بی آن هیچ هویتی ندارند.

وطن دوستی زنان در جریان انقلاب مشروطیت

حکومت ها هم معمولا کاری به کار این آموزش های خانگی زنان نداشتند. چون اولا خطری از جانب این وطن دوستی ها حس نمی کردند و از سویی دیگر هنوز مذهب شان به حکومت رسمی نرسیده بود که عشق به وطن  را رقیب و نافی مذهب شان بدانند.

چنین بود که در جریان انقلاب مشروطیت نیز نه تنها سیاستمداران که حتی روحانیون وقتی زورشان نمی رسید که با توسل به مذهب مردمان را وادار به کاری کنند متوسل به وطن دوستی آن ها، و به ويژه زنان می شدند.

چند نمونه کوچک از عملیات وطن دوستانه ی زنان در جریان انقلاب مشروطیت:

ـ حضور چند صد نفره زنان در تحصن هزاران تن از مردمان تهران در اقامتگاه هیئت نمایندگی بریتانیا برای جلوگیری از اعمال  دخالت جویانه آنها.

ـ حضور بیش از ۳۰۰ زن در مقابل مجلس ملی دوم، و برداشتن حجاب از چهره و خواستاری متوقف کردن برنامه های استعماری روسیه و هشدار به نمایندگان در ارتباط با نفوذ و دخالت روسیه در ایران

ـ اقدامات موثر مدنی در رویارویی با انگلیس و روسیه که چون بختک بر سر ایران و ایرانی فرو افتاده بودند، و وادار کردن آن ها به ترک وطن.

ـ و صدها عملیات ریز و درشتی که زنان در جریان انقلاب مشروطیت برای نجات سرزمین شان از چنگال دیکتاتوری، استعمار و عقب ماندگی انجام دادند.

 

وطن دوستی پس از انقلاب اسلامی

متاسفانه یکی از فجایعی که در پی انقلاب اسلامی بر سر ایران آمده، بی توجهی به ارزش های وطن و وطن دوستی، و دور کردن مردمان از فرهنگ ایرانی و جایگزین کردن آن با فرهنگ اسلامی می باشد.

آموزش و تبلیغات فراگیر در مدارس،  مراکز آموزشی، رادیو تلویزیون ها در ارتباط با بدی وطن دوستی و جایگزین کردن «اسلام» به جای «وطن» ۴۲ سال است به شستشوی مغزی ایرانی ها مشغول است . 

اتاق های فکری رژیم به طور سیستماتیک وطن دوستی را «فاشیسم» معرفی می کند، و همه ی آن دست آوردهای فرهنگی و تاریخی را که ایرانی می تواند بخشی از وطن اش بداند و به آن افتخار کند؛ اسلامی، یا حداکثر اسلامی ـ ایرانی می خواند.

همه اکنون می دانند که انقلاب اسلامی انقلابی زن ستیز است، انقلابی واپسگراست، اما به نظر می آید که هنوز بسیارانی از ما متوجه این مهم نشده ایم که انقلاب اسلامی نه تنها علیه وطن دوستی ست، بلکه وطن ستیز نیز هست. هنوز متوجه نشده ایم که ایدئولوژی اسلام با وطن دوستی در تضاد کامل قرار دارد. متوجه نشده ایم این جماعت حاکم بر ایران و وابستگان ریز و درشت شان در ایران و خارج ایران، کار و هدف و ماموریت شان حذف ایران و جایگزین کردن آن با یک کشور صرفا اسلامی ست.

برای آن که به روشنی ببنیم که انقلاب اسلامی چه بر سر ما آورده و تفاوتش با انقلاب مشروطیت چیست، می توانیم نگاهی داشته باشیم به اتفاقات  همین چند سال اخیر در ارتباط با واگذاری و فروش و بخشیدن بخش هایی از ایران به روسیه و چین و دیگر جاها، بگذریم از ویرانی ها و نابودی های عمدی تاریخ و فرهنگ ایرانی مان. و مقایسه کنیم خودمان را با زنان ایران در جریان انقلاب مشروطیت. همان چند صد تن زنی که از میان جمعیتی هفت و نیم میلیونی بر می خواستند، با ما زنان امروز ایران، که انتظار می رود صدها هزار تن از میان جمعیتی هشتاد و پنج میلیونی برخیزیم و رویاروی دیکتاتوری و استعمار و استثماری که بر سرمان  فرو افتاده بایستیم.

نگوییم ما گرفتار حکومتی دیکتاتوری مذهبی و خشن هستیم، آن ها نیز گرفتار حکومتی دیکتاتوری بودند، با انبوهی شیخ و ملا ی مستبد و عقب افتاده و خونریز. نگوییم ما گرفتار فقر و بیماری و بدبختی هستیم، آن ها بسیار بیش از ما گرفتار طاعون و وبا و فقر و عقب ماندگی های اقتصادی بودند. نگوییم این حجاب اسلامی لعنتی دست و پای ما را یسته، آن ها از سر تا پایشان در کیسه های کبودحجاب اسلامی گرفتار بود.

بله آن ها بسیار بیش از ما گرفتار انواع بلایا بودند.اما  بیاییم اعتراف کنیم که آن ها بیش از ما وطن شان را دوست داشتند، و قدرش را می دانستند. و هنوز آلوده ی این تفکر غلط نشده بودند که عشق به وطن معنایش فاشیسم نیست، معنایش خواست ساختن سرزمینی ست آزاد و آباد و رها از هر نوع واپسگرایی.

۴ آگوست ۲۰۲۱