امسال مصادف است با چهل  و هشت امین سالگرد حادثه گروگانگيري در بانكي در استكهلم پايتخت سوئد كه به دليلي ارزش و اهميت علمي پيدا كرده است.

اين حادثه از 23 تا 28 آگوست سال 1973 در Kreditbanken در ناحيه  Norrmalmstorg شهر استكهلم پايتخت سوئد اتفاق افتاد. علت معروف شدن حادثه گروگان گيري استكهلم اين است كه  دكتري روان شناس و يا بهتر است بگوئيم جرم شناس Criminologist  به نام Nils Bejerot همراه پليس سوئد تلاش داشت گروگان ها روحيه خودرا حفظ كرده و مذاكره با گروگانگير ها براي آزادي گروگان ها و درك صحيح خواسته هايشان ، ادامه پيدا كند.  .

دكتر Nils Bejerot در طول همين 5 روز متوجه نكته مهمي شد و به اين نتيجه گيري رسيد كه بين گروگانگير ها و برخي از گروگان ها علائق عاطفي قوي و مستحكمي برقرار شده است. گروگان ها  ظرف چند روز كه از اسارتشان ميگذشت نه تنها از گروگان گيرها تنفري نداشتند بلكه به آنها حق ميدادند كه براي رفع مشكلاتشان آنها را به گروگان بگيرند.  البته بعد ها نظريه و سندورم استكهلم  دقيق تر به شكل زير بيان شد:

" حدو.د 27 درصد از گروگان ها با گروگان گيرها ارتباط عاطفي يافته و به آنها حق ميدهند كه براي رسيدن به اهداف خود دست به گروگان گيري بزنند. اين ارتباط آن قدر قوي مي شود كه حتي بعد از پايان حادثه ، آنها علائق و رفت و آمد هاي خود را با همديگر حفظ مي كنند و اين 27 درصد چنان پرسر و صدا  و آن 73 درصد چنان منفعل و بي خاصيت هستند كه همه ناظران خارجي فكر ميكنند كه گروگان ها علاقه اي به  آزادي خود ندارند."

به طور خلاصه Stockholm syndrome به بي تفات شدن نسبي گروگان ها به آزادي خود و علاقه به انگيزه هاي گروگان گير ها گفته  مي شود.  در طول چهل سال گذشته خيلي ها سعي كردند كه سندروم استكهلم را به رويدادهاي اجتماعي ديگر تسري بدهند. در اينجا سعي مي شود كه اين سندورم در بعد تاريخي مطرح شود ،  يعني به اين صورت :

" ممكن است گروهي متشكل  و با شور و حرارت كه حد اكثر 27 % جمعيت هستند ،  ملتي را به گروگان گرفته و آزادي  را براي مدت معيني و يا تا ابد از آنها دريغ  كنند .  جالب اين است كه ملتي كه به گروگان گرفته شده نه تنها تقاضا و تلاشي براي  آزادي ندارد  بلكه از وضعيت به وجود آمده خيلي هم خوشحال هستند ملت به گروگان گرفته شده  با خواسته هاي گروگانگيرها احساس همدردي كرده و براي تحقق آن خواسته ها ( هر چقدر غير منطقي  غلط و دست نيافتني )  تلاش ميكنند. "

اجازه بفرمائيد چند مصداق تاريخي عرض كنم تا سندورم استكهلم كاملاً جا بيفتد :

1-از سال 1933 تا سال 1945 نازي هاي آلمان  كه تعدادشان در بهترين اوقات حتي به 30 درصد جمعيت آلمان نمي رسيد ، ملت بزرگ آلمان را با آن همه سابقه تاريخي و ادبي و هنري درخشان به گروگان گرفتند. حزب نازي در انتخابات سال 1933 با تقلب روي كار آمد و اسناد به دست آمده هم اكنون اين ادعا را ثابت ميكند.  آنها بلاافاصله احزاب را منحل و دموكراسي در آلمان را تعطيل كردند.  هم اكنون با وجود شواهدي كه در دست است نميتوان كتمان كرد كه  مردم  عادي آلمان  با جان و دل با گروگانگير هاي خود همكاري كردند . صفحات تاريخ آلمان  در اين سالها چنان شرم آور است كه آنها از آن به عنوان Dark Side و يا Schattenseite  نام ميبرند. هر چند در تابستان  سال 1944 ( تنها 9 ماه مانده به پايان جنگ ) سرهنگ اشتفانبرگ و  همدستانش سعي در ترور هيتلر داشتند و حتي جنبش دانشجوئي رز سفيد كه تلاش در معرفي چهره  وحشتناك نازيسم به ملت آلمان را داشت  هيچكدام موفق نشدند ، با اينحال نميتوان مسئوليت تاريخي و همدستي ملت آلمان را در جنايات هيتلر كتمان كرد.  مورد آلمان مصداق دقيق سندروم استكهلم است . چگونه گروگان ها  حتي بيشتر  از خود گروگانگير ها براي عقايد غلط آنها  جنگيدند.

2-ملت روس در تاريخ اخير 500 ساله خود هميشه گروگان بوده است. همواره اين ملت بزرگ با همه مفاخر ادبي و هنري و موسيقي خود با گروگانگير ها همكاري داشته است. اين ملت 300 سال گروگان خاندان رومانوف ها بودند و بعدها 70 سال گروگان كمونيستها شدند.   هم اكنون سالهاست اسير  و گروگان كوپل پوتين مدودف هستند. از عجايب اين ملت همكاري آنها با گروگان گير ها در همه اين مدت 500 ساله است.  فوريه امسال مصادف بود با هفتادمين سال  شكست محاصره استالين گراد و يا ولگاگراد فعلي . روسها چنان به گروگان گير كبير خود يعني استالين علاقه دارند كه مدت يك هفته براي بزرگداشت وي اسم شهر را  از ولگا گراد به استالين گراد بر گردانند. اغلب مردم روسيه هنوز  با وجود برملاء شدن ابعاد تازه اي از جنايات استالين از وي با احترام ياد مي كنند . پوتین ۵ سال پیش، در هفتادمین سالگرد محاکمات استالینی علنا گفت که تاکید بر دستاوردهای روسیه در آن دوران بر گشودن پرونده‌ سیاه‌ زمان استالین ارجحیت دارد. بنا به تاکید وی روسیه نباید به کسی اجازه دهد که احساس گناه در درون مردمش ایجاد کند، زیرا سخت‌گیری‌های دوران استالین برای توسعه کشور ضروری بودند!! این سخنان در ارتباط با بررسی گذشته روسیه بیشتر مورد اعتنا قرار می‌گیرند تا مواضعی همچون مواضع دیمتری مدودیف که می‌گوید ترور دوران استالین با استناد به هیچ هدف والای میهنی قابل توجیه نیست.انجمن یادمان و بسیاری از مدافعان حقوق بشر در روسیه همچنان به دنبال آن هستند که پرونده جنایات دوران استالین به لحاظ حقوقی مورد بررسی قرار گیرد و آرشیوهای سری دولتی که بررسی و واکاوی گذشته بدون دسترسی به آنها ناممکن است گشوده شوند. راه‌یافتن جنایات استالین به کتاب‌های درسی به شیوه‌‌ای مناسب از دیگر خواست‌هاست. دولت پوتین تا کنون تنها به این رضایت داده است که بخش‌هایی از "مجمع‌الجزایر گولاگ"، اثر الکساندر سولژنیتسین به دروس ادبیات سال‌های آخر دبیرستان راه یابد.

در منطقه خاورميانه از اين ملل گروگان زياد ديده مي شوند. ملت سوريه در مدت 1400 سال گذشته از زمان خلفاي بني اميه تا رياست  جمهوري حاقظ اسد و بشار اسد همواره گروگان بوده است. اين ملت هميشه با گروگان گير هاي خود به خوبي همكاري كرده است.

شايد  در چهل و هشتمین سالگرد حادثه گروگان گيري در استكهلم فرصتي پيش آمده باشد كه ديگر گروگانگير ها را نفرين نكنيم كه آزادي ما را محدود كرده اند. ما به عنوان گروگان ، بخشي از ماجرا هستيم و عوض اين كه براي آزادي خود تلاش نمائيم با گروگان گير ها احساس همدري مي كنيم. خيلي جالب است كه در اينجا هم دقيقاً مثل حادثه گروگان گيري در استكهلم ، حداكثر 27 % از گروگان ها با زندان بانان خود هم دردي كرده و با آنها هم دست هستند و لي اين علاقمندي خود را چنان با شور و ذوق انجام ميدهند و آن 73 درصد چنان به حاشيه رانده شده اند كه اميدي به رهائي همه گروگان ها در آينده نزديك وجود ندارد.  اگر بخواهم مصداق هاي بالا را ادامه بدهم شايد بتوانم حداقل پنجاه و شصت مورد را نام ببرم. شايد يكي از آخرين موارد آن مصر باشد. از زمان فراعنه آنها عادت دارند كه اسير دست گروگانگير ها باشند. حالا وقتي فشار خارجي بر مردم اندكي كاهش پيدا كرده دچار چند شخصيتي شده و نميدانند آيا جزو گروگان گيرها هستند يا خودشان عملاً گروگانند. مطالعه دقيق سندروم استكهلم شايد كمك كند بتوانيم صورت مسئله مشكلات موجود در جهان سوم را طوري ديگري بنويسيم.

سندروم استكهلم ، صورت مسئله كلاسيكي را كه سالها مطرح بوده  يك باره عوض كرد. خود اسراء و گروگان ها بخشي از مسئله هستند نه قسمتي از راه حل. يعني تا وقتي گروگان ها با گروگان گيرها همكاري ميكنند هيچ اميدي به رهائي و آزادي آنها نيست. بنابراين مسئله بر ميگردد به بررسي روان شناختي آدم هايي كه اسير شدن و گروگان بودن را دوست دارند. تا وقتي وضعيت چنين است هيچ گشايشي در امور  رعاياي ممالك محروسه متصور نيست.