دیروز با خواهرم رفته بودیم بیرون. بیچاره یه کلمه تعارف کرد خریدی کاری داری؟  من فوری پیشنهاد دادم : بریم بازار شهرداری کشک بخریم.

یه اقاهه اونجا از رابر کرمان انواع محصولات این مدلی رو میاره و میفروشه.
رفتیم و اقاهه کشک نداشت. مثل یک کرمونی واقعی سه ماهه میگه برو هفته دیگه بیا حتما دارم.
خواهرم گفت بریم ولی من گفتم بیا یه چیز تازه ای بخریم تنوع بشه.
خواهرم یا توجه به شناختی که از من داره بدون لحظه ای تردید گفت: من هیچ چیز تازه ای نمیخوام!!
من ولی نگاهم افتاد به ظرف بنه های خشک. خیلی خوشگلن.

بنه در واقع پسته ی کوهیه. وقتی خشک میشه رنگی رنگیه. من هیچوقت نخورده بودم ولی از غذاهای بومی معروف در کرمانه که هر جایی هم پیدا نمیشه. شنیدم یکی دو تا رستوران دارن که همه میرن قاتق بنه میخورن.
بنه یک دانه ی روغنی ست. ربع کیلو خریدم و اقاهه همونجا دستور پختش رو دقیق بهم گفت.
به خواهرم گفتم ببین پشیمون میشی نمی‌ خری ها. خواهرم خندید. مردم خنده های بی دلیل میکنن!!

امروز صبح کله سحر به مادرم و شاهین گفتم : کنار غذامون امروز یه غذای جدید داریم. بنه میپزم خیلی میگن خاصیت داره.
من اینقدر خودم هیجان دارم واسه این چیزا ولی مادرم و شاهین خونسردن. فقط نگام کردن!!

بعد از اطلاع رسانی به اونا،  بدو رفتم تو گروه آشپزی خانمهای مسجد هم نوشتم امروز میخوام بنه درست کنم،  یادم بدین.
اونام بیچاره ها چند نفرشون مراحل تهیه شو نوشتن. شبیه حرف های اقاهه بود.

در قدم اول رفتم پیش مادرم و گفتم : مامان تغار کشک سابی تو بده.
مادرم بیچاره با چشمهای متعجب پرسید:
تغار کشک سابی میخوای چکار؟؟ بیست سال بیشتره ما خودمون دست نزدیم.
--واسه بنه احتیاج دارم.
مادرم رفت از کنج انباری بعد از نیم ساعت کشفش کرد و آورد.

تغار ظرف سفالی ست که داخلش لعابی ست و زبر البته. و قدیم به جای استفاده از مخلوط کن در این تغار ها کشک رو خیس می‌کردند و با آب به دیواره ی زبر تغار می‌کشیدن و کشک رو اصطلاحا میسابیدن. کار آسونی نیست. دست آدم درد میاد.

خلاصه اول طبق دستور بنه ها رو آسیاب کردم که به علت سختی و روغنی بودن آسون نبود. بعد ریختم تو تغار و با کمی آب جوش خمیر کردم و به دیواره ی تغار مالیدم تا روغن‌ش در بیاد. ولی هر کاری کردم روغنی پیدا نشد و منم این مرحله رو حذف کردم!!
و بعد با صافی نازک صافش کردم و بهش رب انار و سیر و پیاز و نعنا داغ اضافه کردم و اینطوری آماده شد. یه چیزی شبیه فسنجون شد ولی کم رنگ تر.

خودم مزه دیدم و دیدم یه ذره تلخه و خیلی بدمزه!! بدو رفتم تو گروه آشپزی و اعلام کردم بابا این خیلی بدمزه س که.
بیچاره ها همه هی گفتن بنه خیلی خوشمزه س. یه جایی اشتباه کردی.
ده بار مراحل پخت رو دوره کردیم و ظاهرا هیچی اشتباه نبود.
دوستام تو گروه به عالمه از خاصیت های بنه گفتن.

منم ظهر اصلا به روی خودم نیوردم و ظرف‌ش رو گذاشتم سر میز و فرصت نفس کشیدن به مادرم و شاهین ندادم و شروع کردم از خواص بنه سخنرانی کردن. وقتی بالاخره دهنم رو با این جمله بستم: " بریزم براتون؟؟"
هر دوتاشون فوری گفتن نه .
مادرم رو با هزار تشویق مجبور کردم یه نصف قاشق بخوره. و نظرش این بود: نه خیلی خوشمزه نیست!!
شاهین که اصلا لب نزد. اینقدر بدم میاد که این نسل اینقدر عاقلن!!

من ولی مدیونین فکر کنیم به این راحتی از کاری پا پس بکشم. برا خودم ریختم و با نون شروع کردم خوردن. کشتم خودمو که تو چهره ام معلوم نباشه نظرم در مورد مزه ‌ش چیه.
ولی هی ازش عکس گرفتم و فرستادم تو گروه آشپزی و تاکید کردم که خیلی بدمزه س. بالاخره آدم باید یه جا صادق باشه.

اونا تازه یادم دادن میشه به فسنجون و یا آبگوشت اضافه ش کنم. وقتی به مادرم گفتم،  گفت تازه آبگوشت و فسنجون پختیم،  میخوای مدتی نپزیم :)))

شاید شما گول بخورین و بپزین. بنه خیلی خاصیت داره. امتحان یه کار جدید و یه طعم جدید لذت بخشه. به این چیزا فکر کنین!!

#مژگان #بنه #غذاهای_بومی

#عید_قربان_خود_را_چگونه_گذراندید

https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%86%D9%87