برای مسابقه انشای ایرون

 

خیابان هرمز

پرویز فرقانی



صحنه: خیابانی باریک و یک طرفه بنام خیابان هرمز. یک اتوبوس قدیمی بادماغ، تازه رنگ شده، پت پت کنان در سربالایی خیابان می رود. یکی دوتا از شیشه های اتوبوس شکسته، روی شیشه ی عقب با خط نستعلیق نوشته "بیمه با حضرت عباس" و زیرش با خط ریز تر نوشته: "در بیابان اگر صد سال سرگردان شوی، بهتر از آن است در جهان اسیر نامردان شوی".

صندلی های اتوبوس پراز نوشته ها و شعر های یادگاریست و روکش هایش پاره و چاک داراست. لنت ترمز بد جور جیغ می کشد، موتور دیزل سه کار می کند، باتری ریب می زند و از لوله ی اگزوز دود سیاه جانکاهی بیرون می زند. سه تا از لاستیک ها هم کم باد است.

روی هر صندلی چهارنفر نشسته اند با بچه ها در بغل و عده ی زیادی هم سرپا درهم می لولند. دست می زنند و با هم دم گرفته اند: "لاله زار یک طرفه است، توپخونه یک طرفه است، ماشینا بوق می زنند، شوفرا داد می زنند"، یکی هم دارد می رقصد.

راننده ی اتوبوس مرد میانسالی است با ریش تُنُک که شاگرد شوفر اورا "دکتر" خطاب می کند. یک ریز و عرقریزان دنده عوض می کند از دو به یک و باز به دو و باز به یک.

ناگاه از روبرو و در افق جاده سرو کله ی یک تریلی غول پیکر "ماک" پیدا می شود که آفتاب روی گلگیرهای ورشویی عظیمش منعکس شده و چشمِ دکتر را می زند. تریلی با بی اعتنایی جاده ی یک طرفه ی ورود ممنوع را شاخ به شاخ می آید. راهی برای عبور از کنارش نخواهد بود.

صدای همخوانی و هیاهوی مسافران قطع می شود. 

یکی از مسافران: آقای راننده بکش تو فرعی بزار رد شه، مسته انگار! میزنه داغونمون می کنه!

راننده: مگه کوری حاجی نمی بینی داره خلاف میاد؟ من دارم راه درست می رم، جاده حق مسلم ماست، اون باس جابزنه!

یکی دیگر از مسافران: بر پدرِ خرِ هرچی خره لعنت، صلوات بلند ختم کنید!

شاگرد شوفر: حق با دکتره، بی پدر می خواد زوربگه، کور خونده!

یکی دیگر از مسافران: آره زورگویی هم حدی داره. یکی باس بالاخره جلوی این گردن کلفتا وایسه، حق مارو بگیره.

مسافر اولی: چرا چرت می گی عمو! میزنه لت و پارمون می کنه، چه جوری می خوای حق بگیری؟

یکی از مسافران به طرف راننده می دود تا اورا کنار بزند و فرمان را از او بگیرد، اما چند نفر جلوی اورا می گیرند و یکی می گوید: خدا پشت و پناهمونه داداش نترس! دست امام زمون نیگهدارمونه، ماراهمون حقه!

یکی هم می گوید: تازه اگرم خریت کنه بزنه، خیابون هرمز بند میاد، به ضرر خودشونه، نابود می شن. صلوات دوم‌و بلندتر ختم کن، بزن تو دهنش دکتر! علی یارت! مادرشو به عزاش می شونیم.

راننده پایش را روی گاز می گذارد و فرمان را دودستی می چسبد و با صدای بلند دعای فرج می خواند.

تو سرازیری قبر گیرپاچ نکنی صلوات سوم‌و بلند تر ختم کن!