ایستادن در برابر امید
ایلکای
۱ـ کسی که نهالی را میکارد منتظر میماند تا نهال رشد کند، ریشه دهد، درخت شود. شخصی که امتحان میدهد، منتظر نمرهی امتحانش میماند. یک نفر منتظر نتیجهی درخواست مهاجرتش است. سربازی که سر چهارراه بین دود و گرما و صدای بوق ماشینها کلافه شده، انتظار پایان خدمتش را میکشد. یکی هم چشم به راه یارِ رفته نشسته.
یک عده منتظر ناجی بشر، دست به دعا ماندهاند. کسانی هم منتظرند تا در جهان بعد مرگ پاداش کارهایشان را ببینند. بعضی هم منتظر خودشان ماندهاند، خودی که توی خیال شمایل ابر قهرمان بهش دادهاند تا بیاید زندگیشان را درست کند.
انتظار ما را به آینده وصل میکند. محدود بودن آدم به زمانِ حال او را منتظر نگه میدارد. نمیشود یکی خودش را به دو هفته بعدتر پرت کند تا نتیجهی قرعهکشیای که منتظرش بوده را ببینید. ما مجبوریم صبر کنیم. باید در موقعیتی بمانیم که ارادهی ما خیلی در آن دخیل نیست، عقربهها طبق تعریف زمان، با سرعت خودشان حرکت میکنند. برای میل ما نه تند تر میروند، نه کندتر.
موضوعهای انتظار مثل زنجیری به هم وصل شدهاند و هر حلقهی زنجیر در آینده منتظر مانده تا نوبتش برسد و خودش موضوعِ انتظار شود.
۲ـ امید نیرویی است که انتظار را قابل تحمل میکند. دلیل منتظر ماندن و صبر کردن میشود. برای تلاش کردن در مسیری که انتخاب کردیم علاوه بر اشتیاق و خواستن، امید هم لازم است. کسی نمیرود از بلندی بپرد به امید اینکه حین سقوط پرواز کند. بال که نباشد امیدی هم به پرواز نیست، و پرواز کردن هم موضوع انتظار نیست.
امید شرط بقای انتظار است. حتا کورسویی از امید میتواند انتظار یک نفر را سالها کش بدهد. امید شمشیر دو لبه است. همان قدر که میتواند نیروی محرک تلاش کردن و جلو رفتن باشد میتواند باعث انفعال و عقبگرد هم بشود.
کسی که برای کنکور یک سال درس میخواند، اگر هیچ امیدی به قبولی نداشته باشد چطوری هر روز صبح تا شب را پای کتاب سر کند؟
آن لبهی دیگر امید، مثل مخدر برای شخص امیدوار عمل میکند. آن قدر به خودش و آیندهش امید دارد که دیگر نیازی برای انجام کاری در زمان حال نمیبیند. نشئه شده. پردهای خیالی جلوی چشمش کشیده تا واقعیت دیده نشود. چشم فرد امیدوار به تصویر پر زرق و برقی که امید از آینده آورده خشک میشود. مینشیند فقط به امیدِ آینده چشم میدوزد. امیدی که در جهان خیال مانده و راهی به واقعیت ندارد.
میزان امید داشتن و موضوع امیدواری است که یکی را جلو میبرد و یکی را هم در هپروت پرت میکند. وقتی نهالی که کاشته شده، آب و نور نبیند چرا باید رشد کند؟ قدرت امید میتواند کسی را منتظر رشد کردن نهال خشک هم نگه دارد. امید میتواند دلیل کندن چاه در برهوت باشد. فقط به این دلیل که چاه کن امید دارد زیر زمین آب است و کاری به شرایط موجود ندارد.
یکی از راههای خلاصی از حالت نشئگی امید، به موقع نا امید شدن است.
موضوع انتظار که عوض شود، موضوع امید هم عوض میشود. قبولِ این که نهال خشکیده، باید از خاک بیرونش کشید و یکی دیگر کاشت. گاهی جایی هم برای اصلاح نیست باید موضوع کاملاً عوض شود، فقط توانی میخواهد تا جلوی وسوسهی امید ایستاد وگرنه در خیال، نهالِ درخت رشد میکند، میوه میدهد ولی در واقعیت فرد امیدوار بدون سایه و ثمرهای میماند.
عالی بود ممنون
حضرت عالی در موردِ امید و متعلقاتِ او ـــ چه جالب مطالبی را بیان کرده که این حقیر سالها بود بدان فکر نکرده بودم، در زندگی من ـــ داشتنِ امید آنچنان لوکس بوده که به مانند نقشپردازی دقیق صحنههای خیالی و بدون منطق، و جانبَخشی اشیای روزمره و تبدیل آنها به موجودات عجیب شبیه بوده است، همان سوررئالیسمِ لعنتی که دوستش نداشته ـــ اما همیشه به دنبالم آمده و چوب لای چرخِ سرنوشتم کرده است.
سعی میکنم بیشتر برای امروز اندیشه و کار خرج کرده و به فردا کمتر محل کنم، هراس نه،... شاید از ترس است، هنوز به تبعیدی بودن عادت نکردم، سعدی در گلستان، باب اول؛ در سیرتِ پادشاهان میگوید:
بدین امید به سر شد دریغ عمر عزیز، که آنچه در دلم است از درم فراز آید
امید بسته بر آمد ولی چه فایده زانک، امید نیست که عمر گذشته باز آید
چه میدانم، شاید بختِ ما نیز رنگِ دیگری به خود گرفته و آن امیدی که شما فرمودید ـــ در اندرونِ دل کوفتهی ما ـــ جانِ تازهای گیرد.
سپاس از شما.
شراب قرمز جان اعتراف میکنم اینجا گاه گاهی خط خطی میکنم به امید دیدن کامنتی از شما (بهتر است بگویم نکته ای جدید برای فراگیری،حس میکنم دوباره دانشجو شده و در محضر استادی گرانمایه هستم), سپاس از همراهی شما و همچنین نیومون عزیز
بسیار منطقی و صحیح فرمودید. خیلی مبحث جالبی بود که متاسفانه همیشه به اون توجه نمیکنیم.
انتظار و امید مثل دو برادر هستند ولی باید به میزان صحیح با هم کار و تلاش کنند.
انتظار بدون امید میتونه جنبه ارزو پیدا بکنه، مثل اینکه من انتظار داشته باشم که بلیطم برنده بشه، ولی هیچ استدلالی در پشت این انتظار نیست.
امید ریشه و پشتوانه استدلالی داره در حالی که ارزو فقط ریشه واهی داره.
ارزو هم قشنگه ولی فقط به قضا و قدر و شانس و اتفاق بسته است.
در حالیکه امید، میتونه وابسته به کار و تلاش هم بشه و نتیجه کار خیلی مثبت در بیاد.
ممنون از استدلالات شما و روشنگریهای رد واین عزیز.
چقدر درست! برای حرکت بعدی به موقع از امید و انتظار دست بکشیم و زمان رو بیهوده خرج نکنیم! کاش از جوانی میدانستم و برای به دستآوردن خیلی چیزها انقدر سخت نمیجنگیدم و برای از دستندادن خیلی چیزهای دیگر قطعا سختتر میجنگیدم! مرسی، عالی بود