متجاوز یک خودِ ورمکرده است
ایلکای
۱. موضوعِ تجاوز منحصراً «سکس» نیست. رابطهی جنسی یکی از اقسامِ پراکندهی و پلاگاینهای ثانویِ مفهوم کلیِ «تجاوز» است. موضوع قوامبخش و اصلیِ تجاور «قدرت» است. تجاوز بچهی ارشد قدرتخواهی است. قدرت به معنای استیلای خود و رفع کردنِ وجود دیگری و داراییهاش از سر راهِ «خود».
وسیلهی بروزِ قدرت - چه به مثابه خواستی درونی که مقدمهی کنشی واقعی است یا چه همچون یک ایدهی صرفاً سوبژکتیو - در هر بستری یک چیز متفاوت است، نگاتیوِ تجاوز با رنگهای مختلفی ظاهر میشود.
برای همین لفظ تجاوز این قدر وسیع است و شامل زمین و زمان و تن و جان و امر سیاسی میشود. سکسِ ناخواسته، تجاوز به تن، هم یکجور فتح کردن دارایی دیگری است: نمایشِ ابرازِ قدرت.
نیاز جنسی و تنشها و فشارهاش نمیتواند علت تجاوز باشد. همهی آدمها این فشارها را تحمل میکنند. یکعده خودارضایی میکنند، یکعده رابطهی جنسی متمرکز یا پراکنده دارند، اما چرا کسی برای رفع این تنش دست به تجاوز میزند؟ مسئله مسئلهی برونریزی مخرب «قدرت» و «توانش» است. بازگذاشتن جلوی سیلِ توانستن.
۲. متجاوز، با تایید کردن - To Recognize - حضور دیگری، از تنهاییِ خودش بیرون میآید، بعد با سرریزکردن قدرت و ارادهی درحال شیوعش روی دیگری، دیگری را از بین میبرد - To Disrecognize - تا به یک تنهایی بزرگتر از تنهاییِ قبل برگردد. ثمرهی تجاوز چاهیاست که درون متجاوز عمیقتر میشود، یک تنهاییِ حجیمتر.
اگر مونولوگ یا خودگویی دال بر انحصار و استبداد باشد، در پروسهی تجاوز، مونولوگ کوچک و منزویِ متجاوز در ابتدا با حضور یک دیگری تبدیل به دیالوگ میشود، وسعت پیدا میکند. بعد زیر موج قدرت فراگیر متجاوز، ارادهی کارکتر دومِ دیالوگ خفه میشود. متجاوز جای دیگری را هم با خودش پر میکند.
همهچیز برای متجاوز ابژهی اعمال قدرت است: تن، جان، ایده و هستی دیگری. هرچیزی موظف است برای متجاوز انعکاسی از «خود» او بشود.
با هر اعمال قدرت تازه، با هر تجاوز جدید، متجاوز محدودهی «خود» را گسترش میدهد، هرچه خود بیشتر میشود، فضای برای «دیگری» کاهش پیدا میکند. متجاوز یک خودِ ورمکرده است، یک تنهاییِ مُسری، یک انحصار.
۳. سر و کلهی انحصار که پیدا شود، به تبع آن فساد ایجاد نمیشود. برعکس، فسادی پنهان وجود داشته، رشد کرده، بالغ شده و با اعلام انحصار مرئی شده. انحصار عملاً علنی شدن و لو رفتن فساد است. درواقع انحصار مقدمهی فساد نیست، خلاصه و اعلامیه و نتیجهی نهایی فساد است.
۴. وجودِ شخص متجاوز یک محدودهی انحصاری از خود است که پیوسته دیگری را با حقوقش میبلعد و از بین میبرد. فساد جاری زیر این انحصار را با چقدر کندنِ زیستجهانِ متجاوز میشود کشف کرد؟ لایههای فاسدِ زندگیای که مثل پایهای بلند مجسمهی متجاوز را در معرض دید قرار دادهاند با چه پتکی فرو میریزند؟
چه راهی باید علیه پدیدهی تجاوز پیش گرفت؟ وقتی هرکسی، طبیعتاً ارادهای جوشان به گسترش دادن «خود» است، باید با چه ترفندی علیه تجاور مقاومت کرد؟ که نه متجاوز شد و نه مورد تجاوز قرار گرفت. نقطهی تعادلِ اعمال قدرت در میدانهای اجتماعی کجاست؟
۵. انسان اگر در مرکز یک دایره ایستاده باشد، اگر قدرت و ارادهاش تنها تا خط محیط این دایره حق پیشروی داشته باشد، نام این دایره لفظاً «حق» است. این حق لفظی تخصصی نیست. همان چیزیاست که در زبان عامه مثلاً میگوییم «حق نداری برگردی» هر انسان با دایرهی حقاش ناگزیر در زندگی اجتماعی به «دیگری» میرسد. دایرهها به هم مماس میشوند. چه کسی، چه نیرویی فاصلهی امن دو دایره از هم را قرار داد میکند؟
۶. قانون ذاتاً بافتی کلیتر و بیدقتتر از این حرفها دارد که بخواهد دربارهی تمام انواع و اقسام تجاوز حکم کند. رویدادها با جزئیاتی که دارند مثل ماهیهای ریزی از تور قانون عبور میکنند. از طرفی، قانون - اگر فرض بر کارآمدیاش باشد - تنها پس از واقعه شروع به کار میکند و خاصیت پیشگیرانهاش تنها محدود به ایجاد رعب و وحشت از مجازاتهاست.
برای ما که با ارادههای طبیعیمان به قدرتخواهی، ناگزیر در معرضِ هم قرار گرفتهایم، تنها یک راه وجود دارد، تا هم از مدارِ متجاوز بودن و هم از امکان مورد تجاوز قرار گرفتن جان به در ببریم: استفاده از ساحتِ بیضررِ زبان و پرسیدن دائمی از محتویات خواست و ارادهی «دیگری» قبل از شروع هر کنشی.
تجاوز به دایرهی حقوق دیگری علاوه بر نادیدهگرفتن تعمدیِ حق او میتواند محصولِ «حدس زدنِ» خواستِ دیگری باشد، به جای پرسیدن و یا درخواست کردن از خودش.
من با انواع تجاوزها مخالفم. به ویژه تجاوز جنسی.
حالا موضوع را از منظر دیگری نگاه کنیم. فرض کنید از ابتدای خلقت هر مردی تمایل داشت با زنی نزدیکی کند فرم های رسمی حقوقی پر میکرد. زن فرصت داشت ماه ها در باره این رابطه جنسی فکر کند و سرانجام دو هفته بعد از امضای هر 5 نسخه این نزدیکی صورت میگرفت. اون وقت ما الان چه وضعیتی داشتیم. تجاوز نقش مهمی در تمدن و تکامل ما داشته اشت.
اغلب نتاج تجاوز نابغه اند. ولدالزناء با وجود آنکه در فارسی فحش و ناسزا تلقی میشود اما نتیاجش خیلی هم بد نیستند. دو نفر از مهمترین شخصیت های مورد علاقه من ویلی برانت صدراعظم معروف آلمان که نقش مهمی در شکل گیری دنیا بعد از جنگ اروپا داشت و همچنین لئوناردو وینچی. از همین تیره اند.
خلاصه همه الان گرم شده ایم و اغلب به نهضت می توو می پیوندند. اما تصورش بکنید نسل بشری 200 سال بعد که از تجاوز جنسی اثری نباشد چه شکلی خواهد شد.
این اثر ـــ صحنهی ربودن پروسرپینا (فرزند ژوپیتر و سرس، یکی از ایزدبانوانِ روم باستان) توسط پلوتون (ایزد جهانِ زیرین) و بردن او به دنیای اموات را روایت میکند.
از نمای روبرو ـــ پروسرپینا را میبینیم که تقلا کرده تا به جهان زندگان و نزدِ سرس (مادرَش، الهه زراعت غلات و نباتات) بازگردد.
اگر از سمت راست به مجسمه نگاه کنیم، اشکی که بر گونهاش جاری شده و آشفتگی گیسواناش که باد در آن پیچیده را مشاهده میکنیم.
از نمای روبرو پروسرپینا دیده میشود که با یکی از دستهایاش صورت پلوتون را کنار زده و از نمای راست ـــ مجسمه دستان نیرومند پلوتون را میتوان دید که پروسرپینا را محکم نگه داشته و انگشتاناش را در گوشت ران و پهلوی او فرو کرده است، لبهای پروسرپینا نیمهباز بوده ـــ گویی او در حال ناله و خواهش برای رهایی است.
خوشبختانه این داستان پایانِ خوشی دارد، سرس ـــ شفاعت کرده و از پلوتون اجازه گرفته تا دخترش نیمی از سال به زمین بازگشته و سپس نیمهی دیگر را در جهان زیرزمینی بگذراند، بنابراین هر وقت بهار به زمین میرسید ـــ آغازِ بازگشتِ پروسرپینا بوده و زمین با فرشی از گل ـــ به او خوش آمد میداد.
ممنون شراب قرمز جان، با اینکه بارها این اثر هنرمندانه را دیده بودم داستانش رو نمیدونستم و نمیدونستم انقدر زوایای دقیق و جالبی داره،خود اثر هم بسیار ستایش شده