تصویری از فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
بله یعنی بله: مرز بین عشق و آزار جنسی
سپیده اکبرپوران، ایران من
در سال ۱۳۹۴ که فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» به نمایش درآمد، یک منتقد غربی، نقد خود را در دو جمله خلاصه کرد: «این کار در فرهنگ ما آزار جنسی است. من نمی توانم راجع به این فیلم سخن بگویم.» برای ما اما فیلم روایت ماجرای عاشق دلسوخته ای بود که سالها منتظر معشوق خود مانده بود و حالا در هر کوی و برزنی سر راه او سبز میشد تا دلش را به دست آورد.
چنین برداشتی از عشق، محصول یک سال یا یک دهه اخیر نیست. همان طور که محسن نامجو در فایل ۱۷ دقیقه ای خود میگوید سراسر ادبیات ما چنین تصویری از عشق میسازد. عشق در خاطره جمعی ما نه در وصال که در هجران معنا پیدا میکند. در جوابِ رد دادن معشوق و انتظار و اصرار و تمنای عاشق. اگر لیلی همان شب اول پا می داد، که مجنون دیگر مجنون نمی شد!
همین مضمون به ادبیات عارفانه هم راه پیدا کرده و زیر سایه ابهام همیشگی شعر فارسی بین معشوق زمینی و معشوق آسمانی، رنگ بوی معنوی نیز به خود گرفته است. دیگر فرقی ندارد منصور حلاج باشی که به فنا فی الله رسیده ای، یا عاشق پر عطشی که وفا کند و ملامت کشد و خوش باشد! اگر عشق تو راستین باشد، صبر پیش میگیری و به انتظار ادامه می دهی. که به قول سعدی «شوق را بر صبر قوت غالب است.» و «آن را که صبر نیست، محبت نه کار اوست.» حق با آقای نامجو است، همین «نه» گفتن ها و هجرانها ادبیات فارسی را زیبا کرده است. اما با دشواری که برای زندگیهامان آورده چه کنیم؟
ما از کودکی میآموزیم که دل خود را ارزان به کسی نفروشیم. اگر پسری پا پیش گذاشت و پیشنهاد رابطه داد باید چند صباحی دست رد به سینه اش بزنیم. اگر پا پس کشید «واقعا» تو را نمی خواسته بلکه درگیر هوس زودگذری بوده و نیتی جز سواستفاده نداشته است. ولی اگر به اصرار خود ادامه داد عشق او «حقیقی» است و می توان قدم به قدم به او اعتماد کرد. از طرف دیگر دختری که با اولین پیشنهاد جواب مثبت دهد، دختر «سالمی» نیست، دختری است که به هر رهگذری پا میدهد! ارزش های دیرین و دیرپای ما از زنان می خواهد که ناز کند و عاشق نگون بخت را پشت در خانه نگه دارد و از مرد می خواهد که به ناز کشیدن ادامه دهد، که اگر در تلگرام و واتسآپ بلاک شد از اینستاگرام پیام دهد و به اصرار و تمنای خود ادامه دهد!
در چنین آشفته بازاری که یادگار فرهنگ و تمدن چند هزار ساله ما است، تنظیم رابطه سالم و اخلاقی کار بسیار دشواری است! زن نیازهای خود را انکار می کند تا سالم و دست نیافتنی باقی بماند و مرد هر لحظه با طرد شدن، سرخورده شدن و احساس آویزان بود مواجه است. و هر از گاهی به خودش شک می کند که نکند اگر دست از اصرار کردن بردارم، یکی از همان بیاخلاقهایِ هوس باز باشم که با احساسات طرفش بازی میکند. بله! زیبایی ادبیات برای ما گران تمام شده است! فرهنگی که عشق در هجران معنا میکند، چارچوب بین الاذهانی و شفافی برای وصال ندارد. در چنین دام عذاب آوری گرفتاریم.
اکنون به لطف رسانهها و آموزشها همه می دانیم که «نه یعنی نه». اما برای آنکه در عمل نه معنای نه بدهد، ابتدا باید به «بله گفتن» مشروعیت بدهیم و به کسانی که به صراحت و شفافیت «بله» میگویند انگ نزیم. از طرف دیگر زنان که سالهای سال است طرف «ناز» ماجرا ایستاده اند، باید مسئولیت «نیاز» خود را بپذیرند. به نیازشان آگاه شوند و تصویر شفافی از آن داشته باشند. بدانند چه اصول و دیسیپلینی برای برطرف کردن نیازهایشان دارند. کمتر به فشارهای اجتماعی (چه مثبت و چه منفی) و بیشتر به درونشان گوش کنند تا خود را گویاتر بشنوند و شفافتر «نه» یا «بله» بگویند. اگر «بله» گفتند هدفشان برطرف کردن نیاز خودشان باشد، تا بعد از رابطه احساس مورد استفاده قرار گرفتن نداشته باشند. در مقابل توافق کنیم که «نه یعنی نه». توافق کنیم که «نه» ابزاری برای ناز کردن یا دعوتی برای ناز کشیدن نیست.
چاره ای نیست جز اینکه تمرین کنیم و اگر آقای نامجو اجازه میدهند، دغدغه ما نه زیبایی ادبیات بلکه زیبایی زندگیها و رابطهها باشد.
نویسنده از کدام مــــــا صحبت میکند؟ کدام کـــــودک؟ لاقل ما اینجور نبودیم، ما کودکانی این چنین پیچیده و بی ریشه نبودیم، بد نبود نویسنده دقیقتَر به این نکاتِ مهم اشاره کرده تا بفهمیم با آیا در جایی اشتباه کردیم؟ تربیتِ و فرهنگِ ایرانی ایراد داشته و یا چه!؟
فیلم را به زودی خواهم دید.
ای بابا. عجالتاً میشه دست از سر فیلم بی گناه و در عین حال زیبای «در دنیای تو ساعت چند است؟» برداریم.
استاد شراب سرخ عزیز، این فیلم با زبان فرانسه هم سر و کار دارد. آهنگ فیلم هم ساخته کریستف رضاعی ایرانی-فرانسوی است. ارزش تماشا کردن دارد. راستی، حضور زهرا حاتمی (زری خوشکام) همسر زنده یاد علی حاتمی در این فیلم در نقش مادر کاراکتر لیلا حاتمی جالب است. همانطور که میدانید، در دنیای واقعی مادر لیلا حاتمی هم هست.
در دنیای تو ساعت چند است؟ -- ویکی پدیا
نمیدونم این خانم اکبر پور چند سالشونه و با چه فرهنگی بزرگ شدند، ولی این صحبت هایی که کردند با واقعیت جامعه ما فرق داره. دخترهای ایرانی امروز، نه تنها در غرب بلکه در داخل خود ایران، به کلی به نیازهاشون واقف هستند و اصلا "نه" به عنوان "ناز" در کار نیست. حتی میخوام بگم که در اون زمان جوانی ما هم تقریبا همین فرهنگ بود. حد آقل شروع شده بود به این که دخترها آزادی خودشون رو در روابط، تا حد زیادی، اعمال کنند.
البته که به علت محدودیتهای فرهنگی و خانوادگی در جامعه، رفت و آمد بین پسر و دخترها اونقدر راحت و آسون نبود. ولی تأ جایی که من یادمه اینهمه ترس و وحشت و حجب و حیا هم در کار نبود.
نویسنده با آقای نامجو همسخن شده و از جامعه ی صحبت میکنه که در ادبیات ۸-۷ قرن پیش در ایران بوجود اومده و هیچ سنخی با ایران زمان شاه نداشته.... امروز که دیگه جای خود داره :)
امروز اگه دختره زیاد "نه" بگه، پسره رو صورتش اسید میپاشه! معنی عشق و عاشقی این نیست که جناب نامجو میفرمایند. بله استاد شهریار هم در عشقش پا بر جا موند و تا سالها ازدواج نکرد. ولی آیا به زور و خشم متوسل شد؟
اصلا رابطه جنسی چه ربطی به عشق داره؟ چرا همه چیز رو با هم قاطی میکنیم که بالاخره یک توجیهی برای کارهای زشت برخی از افراد پیدا کنیم؟
«امروز اگه دختره زیاد "نه" بگه، پسره رو صورتش اسید میپاشه! » یعنی چه؟
این قاعده است یا استثناء؟
چه نتیجه ای از این ادعا میخواهید بگیرید سوری خانم؟
علی آقا،
فکر میکنم بحث من و شما برای هیچ کس دیگه اینجا جالب نباشه. مع الوصف، برای احترام به شما، جواب میدم ولی دیگه بحث رو طولانی نمیکنیم.
رابطه دختر و پسر جوان امروز در داخل ایران به این شکله:
۱- دختر و پسر آشنا میشن، از هم خوششون میاد، رابطه عاطفی و فیزیکی ایجاد میکنند :
الف- پدر و مادر خبر دارند، ولی دخالت نمیکنند،
ب- پدر و مادر خبر ندارند ولی براشون مهم هم نیست
ج- پدر (و مادر) خبر دارند، مخالفت میکنند و سر دختر رو با داس میبرند.
۲- دختر و پسر آشنا میشن، دختر از پسر خوشش نمیاد، ولی پسره گیر میده:
الف- پسره اصرار میکنه، دختره میگه "نه"
ب- پسره اصرار میکنه، دختره باز هم میگه "نه"، پسره یا ابروش رو میبره و ازش ویدئو میگیره همه جا پخش میکنه، یا اگه خیلی دل و جرات داشته باشه، میره روی دختره اسید میپاشه که دیگه نتونه مال هیچکس دیگه بشه
۳- دختره عاشق میشه، پسره میگه "نه"
الف و ب و ج: دختره خودکشی میکنه با یک بیوفا نامه که بجا میگذاره
بحثی نیست.
من فقط میخواهم متوجه حرف شما شوم:
از مورد ۱- الف و ۱- ب، صدا ها هزار پیش می آید هر ساله،
اما چند مورد ۱-ج در سال پیش می آید، که یک شماره را به آن اختصاص داده اید؟
یا مورد ۲-ب، اگر دختر «نه» گفته، دیگر ویدیوی آبروریزی قرار است از کجا پیدا شود؟
یا مگر چند مورد اسید پاشی در یک سال اتفاق می افتد؟
مورد ۱) ج: خیلی زیاد. پدر، مادر، برادر، پسر عمه و دایی و خاله، همسر سابق، برادر شوهر...همه و همه، از داس گرفته تا چاقو و آتش سوزی و خفه کردن... موارد زیادی هستند علی جان. فقط باید بری دنبالشون تا بفهمی در ایران چه خبره. اینجا ما فقط یک صدم اخبار و میشنویم.
مورد ۲)ب: همیشه عکس و ویدئو در دسترس هست برای بردن آبروی یک دختر. هیچ لزومی نداره که حتما مربوط به همون پسر باشه. بالاخره یک چیزی پیدا میکنه که ابروی دختره رو ببره.
اسید پاشی؟ چند مورد؟ حتما یک سری به دادگستری تهران و بخصوص شهرستان هایی مثل اصفهان، مشهد و حومه بزن.