تخم سگ توپ پاس بده
میم نون
تو غرب تهران و در محله قدیمی و خوبی زندگی میکنم. مجتمع مسکونی ما از چند بلوک پنج طبقه دوواحدی تشکیل شده و هر بلوک دو ورودی داره. یعنی مجموعا تو هر راهرو ده واحد هستند ومالکین با هم ارتباط چندانی ندارند.
البته صبحها که معمولا تو ساعت صبحگاهی همه میروند سر کار و عصرها که برمیگردند, بیشتر همدیگر را موقع پارک ماشین یا تو راهرو میبینند و خوش و بشی از سر ناچاری میکنند و تقریبا دیگه در هیچ زمانی کاری با هم نداشته و خیلی وقتها میشه اصلا برخوردی با هم ندارند و سال به سال کلامی بینشون رد و بدل نمیشه.
بالطبع در چنین وضعیتی باید سکوت همه جا را فرا گرفته باشه بجز مواقعی که بچه ها اصرار به بازی در بیرون از خانه دارند و خانم خونه برای اینکه بچه مزاحم کارهاش نباشه بهش میگه برو جلو خونه با بقیه بازی کن.
اما اتفاقی که تو چند سال اخیر افتاده اینه که سر و صدای سگ های دو تا از همسایه ها و وبنچ حمل ماسه برای گربه ملوسک طبقه پنجمی و صدای دف دختر همسایه پایینی, باهم ارکستری را درست کرده که اخر شب سرسام میگیری و سکوت گذشته دیگه محو شده.
و جالبه این همسایه های ما -- چند تا کارمند، چند تا هم کار ازاد دارند و دو تا از واحدها هم بازنشسته هستند -- همگی روز انتخاب مدیر مجتمع، مدیر قبلی را نالایق میدونند و همه مشکلات را به گردن عدم مدیریت میاندازند.
کرونا نبود و یکروز جمعه اوایل تابستان داشتم تو پارکینگ ماشین تمیز میکردم که همسایه بالایی ما که اقای دکتر جوانی بود و یکسالی میشد که به مجتمع ما نقل مکان کرده بود، اومد کنارم و پس از احوالپرسی شروع کرد به گله کردن از یکی همسایه ها و میگفت خیلی بی فرهنگ هستند و زندگی کردن در کنار اینها سخته و از این حرفها.
ازش پرسیدم مگه بین شما اتفاقی افتاده که اینقدر ناراحتی؟
جواب داد بله و با ناراحتی ماجرا را برام شرح داد که چند روزی هست که همسرش به پسر کوچکش اجازه نداده بیاد با بچههای دیگه بازی کنه و بچه خیلی ناراحته و بیتابی میکنه به این علت که چند روزی پیش وقتی بچه ها با هم فوتبال بازی میکردند، پسر همسایه ای که بی فرهنگ خطابش میکرد، به پسر او میگفته: «تخم سگ توپ پاس بده، تخم سگ توپ بنداز به من...»، و چند تا فحش رکیک دیگه که برای بچه من عجیب بوده و معنی شو نمیدونه. و بعد از بازی اومده به مادرش گفته «تخم سگ حرف بدی هست؟ فلان حرف یعنی داره فحش میده؟» و من و مادرش هم گفتیم نمیدونیم چیه ولی تخم سگ یعنی خونه تون را بفروشید و از اینجا بروید و ما باید از این خونه بریم جای دیگه. حالا دنبال یک آپارتمان دیگه میگردم و هم بچه و هم ما ناراحتیم.
گفتم شما هر جای دیگه هم بروید همین آش و همین کاسه هست متاسفانه، مگر اینکه جایی پیدا کنی که کم واحد داشته باشه و یا از قبل همسایه را بشناسی که دومی سخته و اولی هم باید خیلی بگردی.
بهم گفت به هر حال باید از اینجا برم چون همسرم وقتی به مادر اون بچه تذکر داده بهش جواب داده که بچه را ناز نازی بار نیارید و در کل بچه خودش را موجه میدونسته و حالا همسرم پاشو تو یک کفش کرده خونه را عوض کنیم.
نمیدونستم چی بگم فقط گفتم کاری را که خودتون مایلید و درسته انجام بدید . چند روز بعد خوشحال دیدمش گفت پسرم را کلاس ارف موسیقی نوشتم تا سرش گرم بشه و تا اول مهر که مدرسه باز بشه میرم منزل پدرم که قدیمی ولی حیاط داره و تو امیراباد شمالی هست چون پدر و مادرم هم از این موضوع ناراحتند. البته انها هم برای مدتی میروند شمال و مدتی را انجا میمونند تا من خانه مناسبی پیدا کنم.
داشتم بهش امیدواری میدادم که همه چیزدرست میشه که صدای وینچ دراومد و ملوسک همسایه گویا خودشو راحت کرده بود و صاحبش داشت ماسه ها را جابجا میکرد و تو این فکر افتادم که اگهی های املاک را یک نگاهی بکنم. سرو صداهای دیگه عادیه ولی صدای وینچ و لرزش پنجره هرگز.
کسی که نمی خواد بچه اش حرف بد بشنوه داره به اون بچه کم لطفی می کنه. بچه باید بشنوه و ببینه و تجربه کنه. اگه نکنه نمی تونه دنیای واقعی رو بفهمه و تحمل کنه. اگه با بدی روبرو نشی، چطوری خوبی رو تشخیص می دی؟
و از این حرفا... :)
من یک موقعی با یک گروه لاتین تبار که توی پارک هرهفته چند بار برای فوتبال جمع میشدن آشنا شدم. اولین چیزی که توجه ام را جلب کرد اینبود که هر کسی که یک چیزی میگفت, یک Puta Madre (مادر جن*ه) هم بهش اضافه میکرد؛ Puta Madre پاس بده, Puta Madre عجب شوتی, Puta Madre چرا خراب کردی.
یک روز یک جوان ترک استانبولی, چلال, به جمع ما پیوست و خوشحال شد که من ایرونیم. بعد از اینکه چند بار بهش Puta Madre گفتن از من پرسید که Puta Madre یعنی چی؟ منهم معنیش را گفتم ولی بهش گفتم که جدی نیست. یک هو صورتش سرخ شد و رفت سراغ جوان مکزیکی و چند تا فحش به ترکی بهش داد و زیر یک خمش رو گرفت و کوبیدش به زمین.
همه ریختن وسط و صواشون کردن و توضیح دادن که مسئله جدی و فحش نیست. بعد از مدتی چلال هم یاد گرفت که به اونها Puta Madre بگه!
جهانشاه عزیز دقیقا با شما موافقم و بچه باید بتونه تو اجتماع با همه تعامل داشته باشه
فرامرز خان خاطره جالبیه و فرهنگ های دوگانه مهاجرین همیشه با این مشکلات دست به گریبان هست البته باز هم به نوع اموزش و تربیت و روشن بینی فرد بستگی دارد ممنون از بیان خاطرتون
بچهها توی مدرسه همه چی میشنون و الزاما حتی گوینده هم معنیش رو نمیدونه! ایزوله کردن بچههامون به گمانم راه تربیتی درستی نیست، توجیهشدن برای همکلامنشدن فرار بهتریه:)
با سروصداهای نامتعارف واقعا موافقم باهاتون! پسربچهی طبقهی بالایی ما نصف روز توی اتاقش حبسه و هر روزم فریاد میزنه که اگه بیاد بیرون دنیارو به آتیش میکشه! من عاشق تهدیداشم:)) تقصیر مامانشه که درک درستی از رفتار بچهاش نداره و متوجه نیست وقتی یکساله نتیجه نگرفتی راه دیگهای برو
خوب این نوشتهی برترِ شما باعث شد که اولین تیم فوتبال ایرون دات کام ـــ را به مربی گری جناب جاوید به راه اندازیم.
یک سری پیش شرط:
در اینجا اکثریت تاجی هستند، مثلِ بنده (یکی تو سایتِ مجازی دیگری تصویرِ بنده را در آن دوران ـــ با لباسِ جوانان تاج پیدا کرده بود، از وی خواستم به من بفروشد، لعنتی گفت خیر، حیفِ آن دوران!)، پرسپولیسیهای عزیز را برای تیمِ سوم ـــ نهایتاً به عنوان آبدار چی و چمن زن ـــ بعداً دعوت خواهیم کرد.
اگر خانمها میخواهند در ترکیبِ اصلی تیم قرار گیرند ـــ باید سبیلِ مربی را چرب کنند، فکرِ بد نکنید، منظور این است که قضیه را با چند پرس چلو کباب راه بی اندازید.
ماری جوانا کِشها با بنده اولاً تماس بگیرند.
حسودها، زیر کُرسی نشینها، سبزی پاک کنها، تخمه بشکن های سرِ کوچه و دیگر اراذل ـــ در تیم جا ندارند.
شرطهای بعدی باشد برای زمانی دیگر.
شششششششششششششششششييييييششششششششتاييا :)))
شراب قرمز عزیز چه پیشنهاد جالبی دادید شاید یک روزی تحقق پیدا کنه ولی با شرمندگی عرض میکنم که بهروز سلطانی که تو سالهای ۶۰ دروازه بان پرسپولیس بود کارمند نقشه برداری و مسئول اموزش نقشه برداری به ما بود ونتیجتا بیشتر بچه های کلاس و خود من به عشق او پرسپولیسی شدیم ،:) ، امیدوارم یک روز تیم ورزشی که پیشنهاد کردید شکل بگیره سپاس از شما
نگار خانم عزیز بنظرم رسالت والدین ایجاب میکنه که همه هنجارها و ناهنجاری های جامعه را در محیط خانواده و با استفاده از کلمات و الگوهای ان خانواده باید به بچه اموزش داد تا در مواقعی نترسه و بنونه تصمیم درست بگیره ، البته الان دو تا برادر که دکترای فنی دارند و تخصص انحصاری در الکترونیک دارند را میشناسم که ایزوله بار اومدند ولی درامد هنگفتی دارند ، اما ارتباط دوستانه کمتری برقرار میکنند ولی در کل با غلط بودن ایزوله کردن بچه ها ، با شما موافقم ممنون از شما