خانم‌های خوشکل و مامانی، سبزه‌ها تونو خوب گره بزنین و این شعر رو بخونید، که ایشالا بختتون وا بشه!

من بیچاره که این روز آفتابی و زیبای سیزده، در اتاقی کوچک و فسقلی، در هتلی کنار فرودگاه تورنتو محبوس هستم و به ناچار، به جای گردش و سیزده بدر کردن، به مانیتور کامپیوتر زًل میزنم.

داستان از اینجا شروع شد که اسفند ماه، برای انحصار وراثت باغ پدر بزرگ، مجبور شدم راهی لاهیجان شوم. از راه دور میشد که بیشتر کارها را انجام داد، ولی دختر خاله‌های عزیز که سالها کشتیار این قضیه بودند، اصرار داشتند که تفکیکی بگیرند و سند باغ مجزا شود. البته مهربانی کردند و مهمان نوازی، و من هم نمیتوانم به چأی و کلوچه لاهیجان و ماهی سفید انزلی و برنج رودسر نه بگویم.

از آخرین سفرم ده سالی میگذشت و با وجود اینکه ترافیک کمتر بود و همه چیز ارزنتر (به دلار) ولی حال و روز مردم ناراحت کننده تر از دهه قبل میزد. تحریم‌ها کمر اقتصاد را شکسته و در‌آمد بیشتر مردم نصف شده (به دلار) و خیلی‌ها همان نصف را هم ندارند و بیکار هستند. اما پسر دختر خاله جان پای کامپیوتر صبح‌ها معامله "بیت کوین" میکرد و شب‌ها "چت" میزد و خوشحال بود. میگفت: دأیی جان، ایرون هنوز هم واسه زندگی بهتر از کانادا ست، اگه پول داشته باشی!

باز‌گشت به کانادا ولی همه سفر را کوفتم کرد. تهران باید تست "کوید" میدادم که خوشبختانه منفی شد. در دوحه کلی سوال پیچم کردند که کجا میروی و از کجا میأیی و چرا رفتی و چرا برگشتی و غیره و غیره. تورنتو که رسیدم، معلوم شد که حق رفتن به خانه را ندارم و باید سه شب در هتل بمانم (شبی ۴۰۰ دلار)! فردا هم باید تست "کوید" بدهم. اگر منفی بود، پس از آن مجبورم ۱۱ روز دیگر در خانه قرنطینه باشم؛ ولی اگر مثبت بود، یازده شب دیگر در هتل به شبی ۴۰۰ دلار!

سیزده بدر شما خوش باشد.