از تنکابن که راه افتادیم حالم خراب شد. تا عرق نخورم روشن نمیشم. بارم الواره واسه تهران .شاگردم از خودم بدتر. همیشه می رفتیم سراغ یحیی تو محله جهودهای تنکابن. انصافا محصولش حرف نداشت. میدونید رو راستند. همیشه مصرف چند روزمو تو کامیون دارم. پیاله فروشی اش تو شهر معروفه. اشپیل و ماهی خوب داره. گفتم که جنس هاش خوبند. ....... شاگردم از من خمارتر گفت بریم سراغ یعقوب. اون هم به از شما نباشه جهوده اما یک پارچه آقاست لامصب اون هم نبود........ یهو یادم اومد ای دل غافل شنبه است. صابات شالوم !! شنبه ها اونا اصلا کار نمی کنند.
از مسلمونا اصلا نمیخواهم عرق بخرم. قاطی داره ؛ بلد نیستند. بیچاره بیوک آقا پارسال خورد و کور شد . هیچ خبری ازش ندارم..............
به هر جون کندنی بود حالا رسیده ایم اینجا ورسک. البته اسم قبلیش عباس آباده. به جون شما راست میگم عباس آباده. ورسک اسم اون مهندسه است که تو راه آهن کار میکنه. از صبح ویلون و سرگردونیم. از ظهر گذشته ؛ حال حرکت ندارم. جهنم بزار هر اتفاقی بیفته. از اشتها افتاده ام.قهوه چی میگفت : جنس خوب می خواهی باید با ایتالیائی ها قاطی بشی. اونا یک کلیسا اون بالا دارند. امروز یکشنبه است . صبح میرند کلیسا نهار معمولا خوراک ماهی سفید با مشروب می خورند. ............. من که زبان بلد نیستم. دیلماج هم ندارم. دیونه دارم میشم. نمیدونم چکار کنم.
ابرام سبیل قهوه خانه دار ورسک متوجه شد که چقدر کلافه ام. توصیه کرد چند ماهی سفید تازه بخرم. یکشنبه ظهر مواقع نهار برم پیش ایتالیائی ها. با اطمینان گفت : لازم نیست چیزی بگی. ماهی ها را بده سرجیو پشه آشپزشون. اون خودش با انصافه به اندازه ای که تا تهران برسی به ات مشروب میده. شرابشون ملایمه به اندازه عرق سگی تند نیست اما به هر حال کار راه اندازه.
همه چی به خوبی پیش رفت. داره از این مشروب ایتالیائی خوشم میاد. مزه اش محشر و تاثیراتش کاملا متفاوته. خوب شد به توصیه ابرام سبیل عمل کردم وگرنه الوارها را به مواقع نمی تونستم به تهران برسونم.
خانم Annemarie Schwarzenbach نویسنده عکاس جهانگرد سوئیسی است متولد سال 1908 و درکذشه سال 1942 (34 سالگی در اثر تصادف). خیلی زن با استعدادی بود. در 23 سالگی از دانشگاه زوریخ در رشته تاریخ دکتری گرفت. از نظر جنسی همیشه ظاهرش را مثل مردان درست میکرد. به معاشرت با دختران جوان علاقه داشت.
به نظر من عکس های سیاه و سفیدی که از یاران قبل از جنگ و دوران رضا شاه گرفته خیلی عالی و با معنا هستند. تقریبا همه جای ایران سفر کرد. چند عکس نوشت دیگر هم از ایشون دارم که در آینده پست میکنم.
در ایران عاشق دختری به نام ژاله میشود. متاسفانه ژاله به دلایل نامعلوم میمیرد و آن ماری کتاب تلاشی برای عشق را به یاد ژاله می نویسد.
همان گونه که گفتم عکس هائی که ایران گرفته خیلی پرمعناست. برای هر کدام میشود صفحات زیادی شرح نوشت.
سلام جناب مرادی جالب بود راننده کامیون بیچاره تو جاده خاکی و خراب و داغون اون زمان باید دوپینگ میکرده ، جالب بود
ممنون میم نون عزیز
الانش هم اغلب همینه. بدون دوپینگ نمیشه ساعت ها رانندگی کرد. اونا باید بار را به موقع به مقصد برسونند. همین چند روز پیش تو جاده میخواستم محل دقیق یک زیر گذر را بپرسم به کامیونی که پارک شده و راننده پشت فرمان نشسته بود نزدیک شده و اشاره کردم شیشه را بدهد پائین ؛ منو راهنمائی کرد اما چرتشو پاره کرده بودم. داشت تنهائی حال میکرد.
احتمالا این عرق فروشی نزدیک مدرسه کاتولیک های تهران, اندیشه, که در عباس آباد, فرح جنوبی بود که کشیش های ایتالیایی از جمله Don Bosco آنرا راه انداخته بودن. بابای تنیس باز مشهور, آندره آغاسی, ایمانوئل آغاسيان که عضو تیم ملی بکس ایران بود اونجا مدرسه میرفت.
فرامرز خان، من سه سال در مدرسه اندیشه به همراه تیم فوتبال محله مون فوتبال بازی میکردم. خاطرات فراوانی دارم.