فیلم «آن شب» و سینمای مخروبه‎

ایلکای

 

در این مجال قرار نیست به فیلم «آن شب» بپردازم بلکه به تجربه جالب و طنازانه دیدن این فیلم میپردازم، دلم میخواهد راجع به تجربه شخصی خودم از تماشای این فیلم بگویم، که بی شباهت به داستان های طنز نبود، با آنکه خود فیلم در دسته فیلم های ترسناک و دلهره آور جای دارد!

سه روز مانده به پایان سال ۱۳۹۹، همان سالی که بسیاری به اشتباه آخرین سال قرن نامیدند! (اظهار تاسف از این اشتباه جمعی)، دوست فیلمبین و سینما دوستم با من تماس گرفت و در حالی که میداند بنده تنها پایه ی سینما رفتن با او هستم و البته متقابلن خودم هم همین حساب را روی او باز میکنم وقتی که بخواهم به تماشای فیلمی بروم، تماس گرفت.

گفت ایلکای همین الان از جلوی سینما هجرت (نیاگارای سابق) گذشتم و فکر کن پوستر چه فیلمی روی سر درش بود!؟ 

از آن جایی که دورادور خبر داشتم تنها سینمای شهرمان در دست تعمیرات هست و مدت هاست که این تعمیرات و بازسازی شروع شده و به اتمام نرسیده، قبل از آنکه بخواهم بدانم و کنجکاو شوم که چه فیلمی را روی پرده آورده اند، بیشتر کنجکاو بودم که بدانم چرا اصلا فیلمی آورده اند آن هم وقتی سینما در این وضع و حال هست و به اصطلاح دل و روده اش بیرون ریخته است.

بعد از آنکه از دوستم شنیدم فیلم «آن شب» را آورده اند، حالا تصمیمات توی ذهنم بین افکار مختلف در نوسان بود! از سویی کنجکاو که وضعیت سینمای شهر در چه حال هست که میتوانند در آن فیلم پخش کنند، در حالی که چند روز پیش از جلوی درب ورودی اش رد شده بودم و اصلن دری ندیده بودم و یک راهروی خاک خورده و حتی باجه ی فروش بلیت را از جلوی درب ورودی برداشته بودند، و وضعیت چندان جالبی نداشت.

و از یک سو وضعیت یک سال گذشته را به خاطر آوردم که بخاطر کرونا و کووید ۱۹، دقیقن از یکسال قبل کلا این سینما به همراه سینماهای کل کشور بسته شده بود و هیچ فیلمی در این یکسال پخش نشد و هیچگونه فعالیتی در این یکسال اخیر نداشت و حالا چگونه نزدیک دم عید که همه ی مردم در حال و هوای نوروز و آماده شدن برای آن هستند و دیدن و تماشای فیلم حتی در اولویت آخر آن ها هم قرار نمیگیرد، آن ها اجازه باز کردن درهای خود به روی تماشاچیانی که وجود ندارند را کسب کرده اند! آن هم دقیقن وسط تعمیرات و بازسازی!

و از یک سو به دوستم میخاهم حالی کنم که هر فیلمی بود میرفتم الی این فیلم! شاید دو روز قبل تر بود که در همین سایت ایرون دات کام، گزارشی تصویری از یک بام و دو هوا بودن سلبریتی های ایران دیده بودم، از شهاب حسینی بگیر تا پیمان معادی که به تازگی نام و آوازه شان عرصه های جهانی را هم درنوردیده اما همچنان تریبون سیاست های جمهوری اسلامی را هم حفظ میکنند و حتی به نوعی سفیر نه چندان فرهنگی اما بسیار مذهبی و عقیدتی این نظام هم هستند!

شهاب حسینی، با تمام جذابیت های بصری اش در مورد یک سلبریتی بودن، اما سقوطش از چشم طرفدارانش را از سال ها پیش شروع کرد، شاید آن زمان که به فستیوالی جهانی رفت و در حال گرفتن جایزه، با تقدیم جایزه اش به امام زمان، سعی در فرو کردن عقایدش در حلق میلیون ها انسان دیگر کرد، شاید آن زمان زیاد این قضیه بولد نشد اما قضیه جشنواره فجر سال قبل، و در حالی که بسیاری از سلبریتی ها در حمایت از حق و حقوق خانواده های جانباختگان پرواز اوکراین، جشنواره را تحریم کردند، هرگز چهره ی لمپنی و لحن شعبون بی مخی شهاب حسینی را فراموش نمیکنیم، که با حمله به سلبریتی های همراه مردم، آن ها را به سخره گرفت و اعلام کرد هنرمندان نباید به این مسائل کاری داشته باشند.

و البته این وسط با تازیدن به کارگردان محبوب ملت، کارگردانی که همیشه از قبل انقلاب وتا سال های بعد انقلاب، سعی کرده در کنار مردم و صدای مردم باشد، یعنی مسعود کیمیایی،آخرین خط ها را روی چهره و وجهه خود در میان مردم انداخت و البته اظهارات اخیر در برنامه ای اینترنتی که با رانت فراوان ساخته شده و میخ آخر این سقوط با قضیه کوبیدن واکسن در آمریکا در حالی که هنوز بسیاری از هموطنانش، به ساده ترین وسایل حفاظتی از ویروس دسترسی ندارند، همه و همه ما را و شهاب حسینی را به انتهای راه محبوبیت رساند.

بلی شاید شهرتش همچنان ادامه داشته باشد اما آمارها از فروش فیلمی که برای ساخته شدن در آمریکا، آمریکایی ترین فیلم ایرانی از سوی سازندگانش خطاب شده، مردم با استقبال نکردن از آن و فروش پایینش، پوزخندی به این عنوان زده و شاهد سقوط محبوبیت سلبریتی هایی بودیم که زمانی بت هزاران جوان بودند!

اما در عین حال که خودم مایل بودم به جمع تحریم کنندگان این فیلم بپیوندم متوجه شدم، دوست خودم از آخرین بازماندگان این بت پرستان هست! کسی که هنوز هم با چهره خدشه دار شده سلبریتی اش، باز او را دوست دارد و معتقد است بالا رفتن سنش، او را تبدیل به جرج کلونی ایران کرده و چیزی از جذابیت هایش کم نکرده و اصرار او باعث شد تا به تنها رابطم در سینما که از قضا همان مدیریت سینما هست تماس بگیرم و جویای احوال سالن شده و ببینم در این روزها که هنوز کرونا پایش را از بیخ گلوی کسب و کارها بر نداشته و از سویی در تعمیرات برای زنده ماندن هست، چگونه تک سینمای باقی مانده شهرمان نفس میکشد؟

و طنز ماجرا اینجاست که ما در نهایت رفتیم و فیلم را تماشا کردیم، در حالی که عجیب ته دلم مقاومت داشتم برای تماشای فیلمی از شهاب حسینی، فیلمی که وقتی عنوان ایرانی و ترسناک کنار هم قرار میگیرند، میدانم معمولن در نهایت حس ریختن پولم در جوب دست میدهد! چون همیشه و همیشه تجربه ام از دیدن فیلم ایرانی اینگونه بوده ک یک فرمول نخ نما شده ی فیلم های خارجی را در حالی که به سختی سعی میکنند ایرانیزه کنند و ناموفق از آب در میاید!

و مهم تر از همه وضع سالن سینما بود که رفتن و دیدن فیلم در آنجا، به خاطره خنده دار ما آن هم از روزهای پایانی سال تبدیل کرد!

وقتی تماس گرفتم با مدیر سینما و بعد سلام و احوال پرسی جویا شدم اولین چیزی که گفت این بود که یک تایم محدودی برای نمایش داده اند اما چون ما در حال تعمیراتیم، بهتر است در وقت دیگری بیاید که سالن در شان شما باشد، چون در حال حاضر بسیار بهم ریخته است! و چون بعد در ادامه گفت که با توجه به تعمیرات، اصلن مشخص نیست که بعد تعطیلات نوروز سینما به طور کامل باز باشد و ما هم این چند روز باز گذاشته ایم چون اجازه اش صادر شده و خاستیم خالی از عریضه نباشد، حال که اصرار به آمدن دارید حتمن لباس گرم بپوشید زیرا سیستم گرمایشی خاموش است - این نکته مهم را فراموش کردم و درست لحظه ای که در سالن نشستم به خاطر آوردم اما خب دیر شده بود. با آنکه لباس نسبتن گرم پوشیده بودیم اما دیگر در نیمه دوم فیلم عملن در حال یخ زدن بودیم و البته با حال و هوای فیلم هم همخوانی داشت!

از او پرسیدم چه ساعت ها و چه سانسی پخش فیلم هست که جوابی جالبتر دریافت کردم، و گفت چون امروزها عملن کسی به سینما نمیاید و یا واقعن برای فیلم دیدن نمیاید، هر ساعتی که شما تشریف بیاورید، ما برایتان اختصاصی پخش میکنیم و این چنین شد که به پخش خصوصی از این فیلم هم رسیدیم با توری که در سالن قبل از شروع فیلم برای ما دو نفر برگزار شد، جویا شدم که این بازسازی سالن شامل چه چیزی است و گفت قرار است سه سالن کوچک در طبقه بالا اضافه شود و کل سالن پایین بعد از اتمام کار طبقه بالا، نوسازی شود و البته که خودمان هم متوجه این موضوع شدیم زیرا صندلی ها به مرور بر اثر اصطحلاک زیاد، اغلب خراب شده بودند.

از چیزهای جدیدی که به سینما اضافه خواهد شد، تلویزیون شهری در روی سر در هست که دیگر احتیاجی به عوض کردن پوستر فیلم در حال پخش نیست و البته همه ی این ها در حالی که بودجه ها به موقع به دستشان برسد و در وسط راه توسط دست های بالاتر چپاول نشود، همانطور که خود مدیر گفت، با فروش دو سالن دیگر گنبد که البته سال ها پیش بسته شدند، انتظار داشتیم پولی به دستمان برسد اما طبق معمول که در ایران همیشه پول این جور چیزها قبل از تبدیل شدن به بودجه در جای دیگری خرج میشود و یا بهتر است بگوییم ناپدید میشود، اگر همه ی این ها درست پیش برود احتمال میرود که در نیمه اول سال ۱۴۰۰ کار بازسازی تمام شود و در اول مهر، با شکوه تر از قبل و به عبارتی با چهار سالن برای پخش همزمان چهار فیلم افتتاح شود.

دلمان را به این خبرها و اتفاقات قشنگ خوش میکنیم و امیدوارم پیش بینی ها درست پیش رفته و شاهد یک اتفاق فرهنگی خوب در شهرمان در سال جدید باشیم.