نیست، نگرد

محمد صادق حدادان

 

از برخی دوستانم پیرامون «معنای» زندگیشان پرسیدم، اینکه چه چیزی به آنها در زندگی معنا می‌دهد.

اغلب این دوستان تلاش و تفکر زیادی برای یافتن معنای زندگیشان کرده بودند و حتی در لحظاتی فکر می‌کرده‌اند آن را یافته اند. اما اکنون تقریبا همه آنها به این نتیجه رسیده بودند تلاششان بی‌فایده بوده و نمی دانند «معنای زندگی» برایشان دقیقا چیست.

اینجا بود که من فکر کردم چرا باید اصلا در زندگی در پی معنا باشیم؟ اصلا این حرف از کجا در آمده؟ گذشتگان ما مگر در پی معنا بودند؟

بعد پیش خودم گفتم نکند این احساس «پوچی» کم و بیش جهان شمول، نه از «بی معنایی» بلکه از «در جستجوی معنا» بودن حاصل شده باشد.

چند لحظه برانگیخته نشوید، توضیح دارم برای این ادعا.

فرض کنید بسان همین دوست من یا حتی خود من شما مدام به دنبال معنا برای زندگی خود باشید و در لحظه ای به این نتیجه برسید که مثلا علم آموزی به شما معنا می دهد، بعد در این حین که در حال پرداختن به این مهم در زندگی ات هستی با تلنگری یا کسب تجربه ای نو در می یابی نه تنها علم آموزی معنابخش نیست، حتی احتمالا برای تو مشمئزکننده هم هست.

بعد از چند بار یافتن و از دست دادن معناها، گمان می کنی ناتوانی از داشتن معنایی در زندگیت و در حال تلف کردن وقت و انرژی خود هستی... و احساس «پوچی ناشی از جستجوی معنا» برای زندگیت می کنی.

در واقع نیازی را در تصور خود خلق می کنی که اصلا واقعی نیست، به دنبالش می گردی، طبیعتا نمی‌یابی و از سایه‌یِ خیالیِ خود ساخته شکست میخوری.

من گمان می کنم هیچ معنای منحصر به فردی وجود ندارد، تنها لازم است مسئولانه زندگی کنیم و خودمان را در تنهایی، در میان دوستان و در رابطه با طبیعت و ... دوست داشته باشیم.

این کرونا و «فراغت» ناشی از آن به ما نشان داد که چقدر از اهداف و معنایی که خود را به پای آنها ریخته بودیم، فکر نشده و غیر اصیل بوده‌اند و به واسطه «سرعت بالای زندگی» ناشیانه انتخاب شده بودند... چقدر برای لاپوشانی خلا های درونی به جمع کردن «کالا» پرداخته ایم.

به قول راسل «مردم به جای اینکه با حفظ دارایی قبلی‌شان کمتر کار کنند، هر روز بیشتر کار می‌کنند تا کالاهای مادی‌ای را انباشته کنند که لذت اندکی برایشان به ارمغان می‌آورد. ما هر ساله میلیون‌ها تکه لباس، ابزار کهنه و خودروی مستعمل را دور می‌اندازیم. چرا نمی‌توانیم به جایش وقت آزاد بیشتری داشته باشیم؟»

و چرا نمی‌توانیم از «اوقات فراغت» خود بهره ببریم؟ اصلا جایی در تمام مدارس و کتاب ها و تجربه های خود به یاد دارید کسی از بهره بردن از اوقات فراغت حرفی زده باشد.

و باز به قول راسل، «باید نظام اخلاقی را هم به چالش بکشیم. اخلاقیاتی که طبق آموزه‌هایش خود را بر اساس ظرفیتمان در 'فعالیت مولد اقتصادی' ارزش‌گذاری می‌کنیم. انسان چیزی فراتر از نیروی کار است.»