سال گاو: یادگار مغول در تقویم ایرانی

میم نون

 

اولین بار که شنیدم بابام میگه امسال سال  گاو هست حدود ده  یازده سال داشتم که سر سفره هفت سین نشسته بودیم. از فوائد گاو برامون گفت که خیلی برکت داره و روزی مردم زیاد میشه و برکت میاد تو سفره‌ و چی چی چی میشه.

به تلویزیون میخ شده بودیم تا توپ در بشه، سال که تحویل شد، مادر بزرگم اندر خوبی های گاو‌ برامون نطقی کرد و منو برادر و خواهرم منتظر بودیم کی قران را برمیداره عیدی بده تا اولین برکتش برامون نزول بشه. اسکناس سبز پنج تومانی بهمون چشمک میزد و‌ لحظاتی بعد دست اول رفت تو کیف پول.

سیزده که تموم شد به برکت سال گاو نزدیک پونصد تومنی عیدی جمع کرده بودم فقط نمیدونم چرا سال خوک که گوشتش هم حرام هست هم همینقدر کم و بیش عیدی گرفته بودم. بیچاره خوک اصلا کاری به سفره هفت سین ما نداشت ولی مادر بزرگم میگفت اسمشم نیارید. ما که به اندازه سال گاو و‌ گوسفند عیدی میگرفتیم و لباس نو تنمون بود دیگه حیوون بیچاره چکار باید میکرد نمیدونم.

بزرگتر که شدم  وقتی کنجکاوی کردم شعراین خرافه پرستی قدیمی را پیدا کردم :

موش و بقر (گاو) و پلنگ و‌ خرگوش شمار
زین چهار چو بگذری نهنگ آید و مار

آنگاه اسب و ‌گوسفند است حساب
همدونه (میمون) و مرغ و سگ و خوک در آخر کار

این شعر در اکثر کتابهای مربوط به تقویم نوشته شده و سمبل گاه شمار حیوانی پس از حمله مغول به ایران است که به دستور سلطان ایغور برای نام گذاری سالها با نام حیوانات، که برای گرامیداشت جنگ ها و یادبودها و به تقلید از تقویم چینی گرفته شده، از ان زمان در ایران رایج و مرسومه و با جابجا کردن نام چند تا از این حیوانات، در تقویم ما هم جا افتاده.

البته کارخانجات لبنیات چون میدونستند امسال سال گاو ‌هست، پارسال نزدیک عید قیمتها را بالا بردند تا ضرر نکنند. بعد تو‌ کوچه و خیابان مردم میانسال و بزرگترها با لبخند میگن امسال سال گاو همه چیز زیاد میشه، و زندگی مردم بهتر خواهد شد.

یاد خودم هم افتادم زمان مدرسه تو گروه تئاتر بودم و داستان یک مزرعه دار را میخواستیم بازی کنیم. روز اجرا من سرماخورده بودم و مربی نقش پسر مزرعه دار را از من گرفت و گفت تو صدات گرفته بهتره نقش گاو بازی کنی صدات به صدای گاو شبیه.

هیچی دیگه، به مادرم گفته بودم نقش من پسر مزرعه داره ولی وقتی اومد تو سالن نشست دید دارم مو مو میکنم از چشمهاش فهمیدم برسم خونه جارو بدست منتظرمه و برادرم و خواهرم از خوشحالی بال دراورده و میخندند.