خاطرات  روزهای کرونایی

 

نوروز کرونایی و "هفت کهنه پربها"...

  فیروزه خطیبی
 

مرا زین سخن ویژه اندوه توست
که بیداردل باشی و تندرست

همی مردمی کردی و راستی
نبینم زتو کژی و کاستی   ...
 

در حوالی "هالیوود" با ستارگانی که ماه هاست در اتمسفر دودزده و کرونا زده آن محو شده اند، در حواشی "بورلی هیلز"،  شهر دارندگان و برازندگان افراطی، نه چندان دورتر، در "داون تاون"، جایی که خرده مال اندوزان ماه هاست دکان هایشان تخته شده، درکنار خیابان های ملال آور"سن فرناندو ولی"، آنجا که طبقه متوسط زندگی شان چهار دهه ای است که  در خواب غربت، با رویای "پرنده آهنین بال هنر"، "شاه ماهی آسمان هنر" و "قاصدک عشق" گذشته  و نامشان در فهرست مردمانی که عضو هیچ حزب و گروه و دسته ای نیستند حک شده، بر سرسفره هفت سین نشسته ایم. در مقابل آیینه که نماد راستگویی است. با قرآن یا شاهنامه یا تورات و یا انجیل و یا دیوان خواجه حافظ شیراز و مولانای بلخ، با فروغ و سیمین و یا هرکتاب دیگری که خواسته باشیم، بی وحشت!

شمع که نماد روشنی و دشمن تاریکی است افقمان را روشن کرده تا شاید به راه های تجربه نشده تازه ای بیاندیشیم.  ماهی زنده درون تنگ آب، که امروز با تبلیغات نوروزبازارهای محلی تبدیل به ماهی چوبی و بی تحرکی شده، نماد تازگی است و علاقه آدمی به تازه های زندگی تا حد هراس انگیز حرکت به جلو، رهایی از افکار پوسیده و جهش به بالا!

سکه های زرین، نماد دارندگی و برازندگی، میل به بهزیستی و بهروزی در آینده ای نزدیک است و شاید لحظه ای کوتاه برای اندیشیدن به آنان که ندارند!

شیرینی، نماد شیرین کامی است و درک حس اندوه و تلخکامی آنان که شادی ها را از یاد برده اند.

درکتاب جشن های ایرانی آمده است که هفت سین در واقع هفت چین بوده است. در باره شماره هفت می خوانم. شماره هفت در باور پیشینیان. شماره هفت در باور زرتشتیان. درباور درویشان. اندیشمندان. هنروران. شماره هفت در تاریخ. شماره هفت در باورهای مردم باستان و شماره هفت در باور مردم امروز.

جملات با استفاده از شماره هفت ترکیب های جالبی بوجود آورده اند. آن ها را بطور پراکنده می خوانم: " در "هفت آباد"، هفت سال در جستجوی "گیو" گذشت. از "هفت خوان رستم " گذشته و "شگفتی های هفت گانه" را همه در این "هفت پاره" یافتم. جایی که در آن از "هفت سرشت" هیچ خبر نیست (خرد – هنر – راستی – خوشخویی – تدبیر پسندیده – پاکی و داشتن دانش راستین). مردمان "هفت رنگ"، "هفت کچلان" بر سر "خوان هفت رنگ خورش" نشسته و از بیماری رنج می برند که حتی آب ذلال "هفت آسیاب" هم آن را بهبودی نمی بخشد!

از "هفت کهنه پربها"! (یارکهنه، هم سخن کهنه، کتاب کهنه، باده کهنه، شمشیر کهنه و چینی کهنه) درکنارشان هیچ خبری نیست. آجیل "هفت مغز" می خورند، "شراب هفت ساله" .. از "هفت هنر" لاف می زنند ، زنانشان "هفت زیورانند  " و "هفت قلم آراسته" و سال هاست که خود را فراموش کرده اند و حتی "هفت پیرانشان " را هم نمی شناسند. همه به "هفت زبان" سخن می گویند! برخی "هفت ماهه" بدنیا آمده اند. از سپیده دم تا شامگاه "هفت کفش آهنی و هفت عصای آهنی" لازم است تا با "هفت خطان" و "اژدهای هفت سر" بی آنکه "هفت جد" خود را یاد کرد مدارا کنیم!