آرایشگاه بودی؟
نگارمن
منیرجون اصلنم خوشگل نشده بود! به نظر من منیرجون اون موقعی که حولهی زردشو که مثل کلهقند بسته بودن بالای سرش باز کردن و موهای نارنجی وزکردش که هنوزم آب میچکید ازشون ریخت توی صورتش، حتی، خوشگلتر بود.
ولی شهنازخانم گفت منیرجون با این مدل جدیده از همیشه خوشگلتره. من نمیدونم، تا حالا منیر جونو ندیده بودم.
زری هم ناخنهاش خیلی بلند بود و تیز و من همش فکر میکردم اگه اتفاقی یکی از انگشتاش بخوره به پای من، حتما شلوار منو پاره میکنه و مخصوصا ترسم اون موقعی بیشتر شد که شهنازخانم گفت پاهای زری گیرایی عجیبی داره!
به نظر شهناز خانم، من دیگه قیافم خیلی یکنواخت شده و بدون هیجان. مطمئنم منظورش خستهکننده بود چون قیافهی دائم در هیجان من که باید خیلی بد باشه! گفت گاهیام یه هایلایت بنفش بادمجونی با تاکید به بادمجون پوستنکنده و یا مثلا هایلایت سبز و آبی کله غازی جونی تازه میده به آدم و قیافهی آدمو از حالت یه مردهی ناطق درمیآره. نمیدونم چرا همش احساس میکنم به نظر شهناز خانم من کلا مرده به دنیا اومدم! ولی ناطق...
نظرش اینه که وقتی میری آرایشگاه باید انقدر تغییر کنی تا همه بفهمن که آرایشگاه بودی، چرا؟ نمیدونم! فکر کنم آرایشگاه جای مهمی باشه. آرایشگاه مقر فرماندهی شهناز خانمه که اون میتونه تصمیم بگیره امروز چه کسی با چه کلهای باید بره خونهشون، کلهای شبیه غاز و یا کلهای آتشین شبیه فلفل دلمهای تازه توی مزرعه.
من متعلق به هیچ آرایشگاهی نیستم، یک موجود خستهکننده که موقع اومدن با بیرون رفتنش هیچ فرقی نکرده و باعث شرمساری که شهناز خانم نمیتونه باهاش دور افتخار بزنه توی آرایشگاه. موجود امل و بیفرهنگی که هرگز در زندگیش نفهمید شهناز خانم و شرکاء چه قابلیتهای بیشماری دارن برای دگرگونی بخشیدن به قیافهی خانوما!
یادم میاد یه دفعه که از آرایشگاه به خونه برگشتم، بابام گفت
چی شد؟ نوبتت نشد؟
یا بقول معروف در روز هالووین :
- عجب ماسک وحشتناکی زدی. حسابی منو ترسوندی.
- ماسک نیست, آرایشگاه بودم!
آهنگ جان مردم از خنده:))
جناب فرامرز حالا دیگه نه به این شدت:))
نگارمن جان٬ بعضی از ارایشگرها اونقدر وقیح هستند که تا زیر دستشون میشینی٬ شروع میکنن از سر تا نوک انگشتت ایراد گرفتن که آدم رو پشیمون میکنن. ما یه نمونهش رو تمیز دم نیاگارا داریم! دوباری که موهام به قیچیش خورد تا خوردم کوبید توی سر «دانشجوی دکترا بودن و به خود نرسیدن»! با این دیالوگ موندگار:
دختر بهت برنخوره ها! ولی هرکی اومد زیر دست من٬ از موهاش فهمیدم احتمالن بالای لیسانس درس خونده! از بس یادشون میره به خودشون برسن.
من- :|
...جون وقتی داره موهات رو مثل یه دسته سبزی گندیده با نوک انگشت بالا پایین میکنه: وای «باکس دای» زدی؟؟؟
حس میکنی انگاری کل آرایشگاه برمیگردن نیگات میکنن و تو اون زیر هی عرق میکنی و اول و آخرتو به فحش میبندی که فقط رنگ عوض کردن یا یه حالی دادن به مو زیر دست یه بانوی هموطن مدعی رو کم داشتی نفله؟
به جان قیچی ۳ هزار دلاریش (وسط کوتاه کردن سر هر آب دهن قورت دادن٬ یادآوری میکنه!)٬ هیچ ملیت دیگهای اینطور بهت خفت و عذاب وجدان نمیده. رفتم و امتحان کردم که میگم! یعنی به خودشون این اجازه رو نمیدن.
خلاصه که ...جون شماره من رو توی واتساپ داره و فکر کنم هربار که عکسم رو عوض میکنم٬ کلی حرص میخوره و فحشم میده!
حالا ما هم تحفهای نبودیم ولی دیگه اونورا پیدامون نمیشه.
مرسی ونوس جان عزیز که خوندین و نوشتین:*
کاش یاد بگیریم احترام به دیگران و تواضع، قبل از آموزش هر علم و حرفهای در اولویت است! چون در واقع احترام به خود و در نتیجه اعتماد طرف مقابل به کارایی و شخصیت خود ماست
من هیچوقت اعصاب این آدما رو نداشتم، هر کارهای هم که باشن میذارمشون کنار:)