ونوس ترابی
نامزد داداش کوچیکه٬ دختری امروزی اما در نهایت کلمه سنتیه. چون صیغه محرمیت بینشون خونده شده٬ نمیتونه هر شب بمونه پیش نامزدش. این در حالیه که قبل این مرحله یعنی توی فاز بیاف/جیاف٬ شاید شب رو هم توی مهمونی با هم میگذروندن ولی یحتمل خوب یاد گرفته بوده چطور مامان بابا رو بپیچونه که حالیشون نشه دختره آمارش غلط درومده.
تموم ماجرا این نیست. درسته که یه مرحله پیشرفت کرده اما صیغه محرمیت٬ حاشیه امنی برای عروس کوچولو نمیاره. باید خیلی زحمت بکشه و کلی پوست بندازه تا برسه به مرحله عقد و الاغش رو هی کنه تا از پل رد شه. گرچه در همین مرحله هم پیشرفتهایی کرده. تونسته اهل بیت رو راضی کنه که در هفته٬ دو شب رو با نامزدش بگذرونه.
حالا میدونی کجا دردت میاد؟ اینکه قبل رفتن توی رختخواب مشترک٬ همیشه بلند بلند سراغ نوار بهداشتی رو میگیره! یا داداشه رو نصفه شب میفرسته سوپری محل یا مامانه رو روونه خونه اون یکی عروس میکنه تا پی نوار بگرده. البته تا همینجاش هم با چوب خط این جماعت٬ یه نمره منفی گرفته. میشه گفت خیلی خانم باشی و اصول «پریودیسم» رو بلد باشی٬ هیچ وقت بی زاپاس نباس بمونی! هرچی نباشه٬ از همون ۱۵ سالگی که طبیعت میکوبه توی چشت که این قمه کِشی پایین مایینا٬ مهمون هر ماهته تا خود پنجاه سالگی احتمالن٬ خوب یاد میگیری چطور باهاش کنار بیای یا بذاریش جز لب گزیدنیها و کدهای نجابتی حتی!
الغرض٬ عروس ریزه ما٬ همون شب٬ یه پد رو مچاله میکنه میندازه توی سطل زباله سرویس بهداشتی. خیلی بخوایم لخت تعبیرش کنیم٬ یعنی های اهالی منزل٬ من پیش نامزدم میخوابم اما پریودم. پریودماااااا٬ پریود!
نمره منفی دوم بازم با چوب خط لایی کِشی خودشون: همین فریاد خون٬ خودش نقض ردای نجابته چون قطع به یقین یادش دادن جایی که مردا هستن٬ اول که هیچ احدی نباس بفهمه هم درد داری٬ هم معذبی هم سیمهای مغزت با این هورمونای لعنتی قاطی کرده. دوم اینکه٬ باس به جای پریود بگی «دختر خاله»! (شرط می بندم نمی دونستین هیچ کدومتون٬ نه؟). حالیت نی همون پیچیدن پد بهداشتی با خجالت و شرم توی پلاستیک سیاه خودش خیلی چیزا رو بهت یاد میده از نوجوونی؟ فحش سر خوده! تا اینجا دو نکته منفی٬ ریزه خانوم!
اما این زبون پنهانی فریب زنونه س که باس توی اون خاک خوب یاد بگیری وگرنه ملت برات «حرف» درمیارن. یعنی فاق پرچم! شایدم حرف نیستا٬ ترس از رو شدن خود واقعی آدمه که به «حرف» تعبیرش می کنن. توی اون خاک نمیتونی و نباید خودت باشی! سخت هم نیست. واسه مُهر تأیید٬ اولین قدم اینه که سکسوآلیته ت رو تسبیح کنی توی دست ملت. اونا مهره به مهره میشمارنت! چند دور که چرخوندن٬ بی اونکه شفا داده باشی٬ میشی نذر هر شاسکول زادهای! عروس ریزه زبون بدن این مدلی رو خوب لود کرده روی سیستمش...خصوصیترین لحظههای زنونه رو فریاد زدن واسه جمع و جور کردن مثلن آبرو و حیثیتی که پشت در بسته داره نخ کش میشه! این یعنی جنس و رنگ شرتی که اتفاقن به همه و همه ربط داره. محض اطلاعتون٬ این یه مرحله قبل از دستمال خونی شب عروسیه. البت که مُهر نجابت٬ مراحل و اصول داره٬ ببم جان!
حالا ادای روشنفکریت توی غرب پیشرفته٬ یعنی نسخه بپیچی که آخ دختر! کاش یکم زندگیت رو می تکوندی از این اداها. از این فریبها. کاش یکم خصوصی بودن زندگیت رو از چشم و چال و زبون بقیه جمع میکردی. لازم نیست واسه خوب بودن٬ منتظر شی عشقت لباسشو عوض کنه بعد بلند داد بزنی: عوض کردی بیام توو؟ لازم نیست پد بهداشتی رو نشونه با حیا بودن شب عشق بازیت بدونی. لازم نیست انقدر با دورویی زندگی کنی و این رو نشونه احترام به بزرگترها بدونی یا به اصطلاح به حرفای خاله خان باجیا عمل کرده باشی و فردا مادر شوهر پشتت صفحه نذازه.
اما اینا همش کشکه! اگر فکر میکنین این تضاد٬ زندگی رو سخت میکنه براش٬ اصلن هم اینطور نیست. اگه فکر میکنین ما اینجا نشستیم واسه اون فرهنگ محتضر علاج بپیچیم و تیمارش کنیم٬ اون یکی واقعن دوغه!
زن بودن توی اون خاک اصلن آسون نیست. باید یه جایی شروع کنیم به جر دادن و کوک زدن دوباره٬ نه؟ ولی واقعیت اینه که با ماله و دروغ زندگی کردن٬ آدم به فریب دلخوش میشه...یه ابزار بی دردسر که همیشه اون ته مههای کیف و جیبته واسه یه زندگی راحت الحلقوم. اون وقته که تعارف میشه همون دروغ شیک که معنای احترام پیدا میکنه. رک باشی میگن ابنرمالی. خودت باشی و با تن و بدن و خواستهات روراست٬ میگن خرابی. زن عادی یعنی زنی تا حدی فریبکار و سیاست باز و دخیل در یک دوزیستی ناگزیر.
اما شما رو به درخت عرعر و به این تیریپای شیک ۸ مارچی٬ همه اینا رو پای سیستم مردسالار نذاریم...
گاهی خود ما زنها٬ بزرگترین خدمتگزاران زنکوبی هستیم.
نقطه!
لینک کتاب «پی نوشت:اپراتور» در آمازون:
https://www.amazon.ca/P-S-OperaTor-Venus-Torabi/dp/9185463574/ref=sr_1_1?dchild=1&keywords=P.S.Operator&qid=1615605524&sr=8-1
خیلی ممنون. اینجا مخاطب شما بیشتر زن ها هستن، اما برای ما مردها هر چی به این موضوع بپردازین باز هم کمه چون تقریبا هیچی نمی دونیم. تجربه من با زنان، چه ایرانی چه غیر ایرانی، این بوده که خیلی خوب وضعیت رو تحت کنترل داشتن و هیچوقت متوجه نشدم «سرخپوست ها حمله کردن!»
مرسی جهان. البته تمرکز این نوشته بر خود پریود و حواشیش نبود.
به گمونم این «سرخپوستا حمله کردن» رو توی کانادا به کار ببری٬ برادران و خواهران دلواپس هوادار ایندیجین کلی واسه ت پرونده درست کنن و تریبون ببرن بالا...کیس شدی رفت!
بله بله و باید هم اعتراض بشه به بکار بردن این و ده ها اصطلاح دیگه در فارسی که هیچکس نیست جمعشون کنه. «دختر خاله» ... یادم بمونه.
یکی از بزرگترین منافع یايُسگی ، ندیدن دختر خاله هر ماه و اگر خیلی بدشانس باشی دو بار در ماه است. به امید روزی که دیدن دختر خاله فقط دو بار در سال اتفاق بیفتد:)))
مهوش جان کلی خندیدم. تنتون سلامت. البته میگن که این گیس و گیس کشی واسه ساخته شدن کلسیم توی استخون لازمه و شاید برای همینه بعد یائسگی تا حدودی مکمل کلسیمی برای خانم ها لازمه.
^_^
من شخصا ترجیح می دهم که کلسیوم لازم را از علم پزشکی بگیرم تا از دختر خاله:)))))
پس چار ستون بدنتون پر کلسیم بادا بی خون و خون ریزی٬ گیس و گیس کشی و کولی بازی :))
درود بر ونوس خانم جان...
والا در فامیلِ ما ـــ تا آنجایی که به بنده گفته و من به یاد دارم ـــ این خانمها بودند که بر سرِ قدرت بوده و در تمامی جریاناتِ یک خانواده (ازدواج، خرید و فروش مِلک و زمین، محصولاتِ کشاورزی + آب، مسائلِ اجتماعی،شغل و کاسبی، و...) تصمیم گرفته و حرفِ آخر را میزدند، فکر میکنم به غیر از ما ـــ خانوادههای ایرانی دیگری نیز بودند (و هستند هنوز) که قدرتِ تصمیم گیری داشته و دارند.
بنده شخصا با زن بودنِ اولین صدراعظم ایران در فردای آزادی ایران زمین ـــ موافق بوده و به ایشان رای خواهم داد (یادآوری: اول مبارزه، نظامِ ضحّاکی چپِ اسلامی در ایران باید ســرنـــگون شـــود، دست من و تو ـــ باید این پردهها رو پاره کنه، کی می تونه جز من و تو ـــ دردِ ما رو چاره کنه؟) (اگر راست گرا باشند ـــ حتما رای بنده را خواهد داشت، شناختِ اولیّه نیز مهم است).
بهار دارد می آید، خدا کند آخرین بهارِ ما در تبعید باشد...
سپاس.
سلام شراب جان سرخ
شاید بهتر بود میگفتم برخی خانمها. بله خب بستگی به خانواده و پیشینه هم داره اما زخم «نجابت» روی روان و تن زن ایرانی انگار همیشگی بوده. براش خیلی چیزها رو میبایست قربانی میکردی. یکیش هم میشد صداقت. دردناکترینش میشد انکار خود و زنونگیت...
والو برای فردای ایران٬ چپ و راستش رو نمیدونم ولی روزگار گل و بلبلی در انتظارمون نخواهد بود با این موج اختلافات عقیدهای. البته که سکولاریسم٬ تمامیت ارضی٬ حقوق بشر و دموکراسی چهار اصل بنیادین برای نجات ایران شاید بهترین گزینهها باشه.
خلاصه که از کجا به کجا رسیدیم!
دست شما درست.