سمپاشی سبزیفروش
نگارمن
خواهرم برعکس من همیشه آروم بود و درسخون.
مدرسه که میرفتیم سال تحصیلی که شروع میشد هر معلمی میاومد سر کلاس و میفهمید من خواهر ایشونم، بسیار اظهار خوشبختی میکرد از داشتن شاگردی مثل من، تا جایی که مجبور میشدم تذکر بدم من مثل خواهرم درسخون نیستم.
اوایل سال فکر میکردن شکستهنفسی میکنم. بعد که درسمون تموم شد خواهرم شد رئیس کوالیتیکنترل یه کارخونه موادغذایی، منم واسه کار رفتم دفترفنی یکی از دانشگاهها.
یه روز عصبانی از کارخونه اومد خونه به من گفت ببینم تو استاتیک اصلا بلدی؟!
گفتم عالی! این چه سوالیه یکی از بهترینها بودم اگه بلد نبودم پس الآن دفتر فنی چیکار میکردم؟ هر مشکلی کارخونه دارین بگو حلاش میکنم واسهتون، پولام نمیخوام.
گفت لازم نکرده شما کاری کنی! امروز سمپاش کارخونه اومده به من میگه فلانی کیتون میشه؟ منم گفتم خواهرم! ورقهی امتحانی تو رو داده دستم امتحان استاتیک دانشکدهات، گفت خانمم دیروز سبزی خریده، سبزیفروشه سبزیا رو تو این پیچیده داده بهش، منم وقتی اسمشو خوندم آوردم شما از نمرهش باخبر باشی. این خواهرت هیچی بلد نیستا، گفته باشم! همه رو عوضی جواب داده استاده هم که کل ورقه رو خطخطی کرده راستش به نظر من که ۱۴ هم زیادش بوده! :)
معلمهای ایران اکثراً عوضی المزاج بودند، اصلا آدم رغبت نمیکرد درس خوانده و به مدرسه رود، هنوز از یادآوری آن دوران ـــ شبها خوابِ تَرکه و فحشهای زیر و پَرِ ناظمینِ مدرسه را میبینم.
سلامت باشید.
شراب جان شما سن و سالتون به ترکه نمیرسه:)
امور دانشجویی ورقههامونو چرا داده سبزیفروش:)
حق با شماست...
باید میداد به دواخونه تا نسخه تون رو بپیچه...
:)))
نگارمنِ نازنین، احساس میکنم که طرفِ معلمها را گرفتید، نکند به خاکی زده و در واقع از آن درس خانهای بیست بگیر بودید؟
ما که همیشه ناپلئونی بوده ــ اما بیست و یا صفر، خدا برای ما شما و عزیزانتان را حفظ کند
شراب عزیز به ما خیلی خوش گذشت دوران مدرسه، بهترین دوستان زندگیم دوستان دوران تحصیلم هستن. ما خیلی شیطون بودیم و از کودکستان تا دیپلم دختر و پسر پوست از سر همه کندیم و همه یه جورایی خونوادگی خونهزاد شدیم اونجا! راستش خیلی معنی ظلم معلمها رو نفهمیدیم!
هنوزم در شادترین و غمترین روزهای زندگیم میرم کوچهی مدرسهمون باغفردوس تجریش
شما هم نهایتا واسه اون عاشق بیدل نقشه کشیدین! خیلی سخت نگذشته بهتون:)
ارادت:)