ماهیتابه و چراغ خطر
میم نون
داشتم از اتوبان تهران به سمت کرج از لاین اولی با احتیاط و اهسته رانندگی می کردم عجله ای نداشتم و بازی فوتبال تیم محبوبم با حریفش را از رادیو گوش می دادم. حواسم به جلو بود، یه دفعه یه پراید که مرد جوانی راننده اش بود از سمت راست من و از لاین توقف بسرعت از من سبقت گرفت و از من رد شد.
چراغ خطر عقب سمت شاگرد نداشت که مثل یه سوراخ بزرگ عقب ماشین خودشو نشان میداد. خیلی عجله داشت گازش گرفت رفت.
البته این دفعه چند هزارم بود که یک راننده بی خیال که خودشو زرنگ حساب می کرد، داشت این کار را انجام می داد.
فرق این یکی نداشتن اون چراغ خطر عقب بود که از رنگ و روی خود ماشین معلوم بود چند وقتی از تصادفی که داشته می گذره و بعد از صافکاری و نقاشی چراغ نصب نشده.
راننده ماشین براش مهم نیست، شاید تا مدتی هم همینجوری از ماشینش استفاده کنه و نگران هم نباشه، پلیس هم که بهش گیر نمیده پس استرس هم نداره چون پیش خودش میگه یه طرفش چراغ خطر داره، داشتن هر دو تا ضروری نیست.
باخودم گفتم این راننده احتمالا همسرش که تو خونه داره اشپزی می کنه باید دسته پلاستیکی ماهیتابه ای که برای سرخ کردنی ازش استفاده میکنه در اثر حرارت سوخته باشه و همینطور پیراهنی که راننده تنش بود نیز باید یدونه دکمه افتاده داشته باشه که برای زنش و خودش مهم نیست چون بقیه دکمه ها حال نیافتاده و چند تا لیوان و بشقاب لب پر هم تو جاظرفی شون هست و لامپ راهرو هم سوخته و شیر حمام واشرش کهنه شده و چکه می کنه و شلنگ توالت هم سری نداره و اب را با فشار شلیک میکنه تو هیکل طرف و خلاصه تنبلی و بیخیالی تو اون خانواده مستولی شده و بهش عادت کردند.
یاد تئوری پنجره شکسته افتادم، مثل یه آفت تو فرهنگ مردم جا خوش کرده و روز بروز هم بدتر میشه. البته هستند افرادی که از درک و شعور کاملی برخوردارند و برعکس راننده پراید به سالم و درست زیستن افتخار می کنند و باز جای شکرش باقیه...
... تو این فکرها بودم که گزارش بازی از رادیو تموم شده بود لامصب حواسمو پرت کرد متوجه نشدم که بردیم یا باختیم.
اگر تاج تهران بوده - حتما بردیم،... اگر با موتور بودید ــــ اینجور اتفاقات روی نمیداد، معلم خصوصی خواستید ــــ در خدمت هستم،
سپاس از دستنویسِ خوبِ شما.
با سلام خدمت شراب قرمز عزیز من از شما و سایر دوستان ممنونم که وقت گذاشتید و این مطلب را خواندید ، حقیقتش اینه که الان تو این شلوغی تهرون موتوری ها بیشتر از ماشینها خلاف میکنند و بلا نسبت شما بدوبیراه میشنوند ، خیلی دلم میخواد یروزی هارلی دیویدسون سوارشم ( زمانیکه محصل بودم با دوستام از مدرسه فرار کردیم و با موتور هوندا رفتیم گردش تو سه راه جمهوری از پشت زدیم به موتور پلیس راهنمایی که هارلی داشت ، هیچی دیگه رفتیم کلانتری جامی و پلیس از خجالتمون دراومد ) امیدوارم اگه قسمت شد یروزی از تجربیات شما استفاده کنم ممنونم از محبتتون
عزیز جان، بنده از اواخرِ فروردین ۵۸ ایران نبودم، اما آن امان هم به یاد دارم که ایرانیان با فرهنگِ رانندگی آشنا نبوده و هَردمبیل کاری را پیشهی خود کرده بودند، حالا که دیگر همه چیز در ایران افتضاح شده است.
این را به شما یادآوری کنم که حکایتِ موتورِ سنگین چیزِ دیگری است، الان چند سال است که در اروپا برای داشتنِ این تصدیق (موتور سنگین) نیازمند به داشتنِ تجربه بیشتر و نداشتنِ حتی یک خلاف است (هر تصدیق ۱۲ نقطه دارد، بستگی دارد چه نوع خلافی انجام دهی، اگر نقطهها را از دست بدهی ـ تصدیقَت را میگیرند!).
بنده معلمِ خوبی هستم، خیلیها را موتوری کردم، دلیلَش این بوده که در آمریکا معلمِ خوبی داشتم که از برگزیدگانِ خودِ کارخانه هارلی در کالیفرنیا بود، اگر روزی شد که همدیگر را دیدیم ـ این برنامه را اجرا میکنیم، فراموش نکنید ـ نوشیدنِ ویسکی و شنیدنِ موسیقی هِوی متال نیز در هنگامِ آموزش واجب است. :)
خیلی ممنونم شراب قرمز جان شما خیلی لطف دارید