شبی که تازه فهمیدم یعنی چی

جهانشاه جاوید

 

در زندگی اگه شانس داشته باشی یکی بهت یاد می ده عشق بازی یعنی چی. برای من اون آدم «کاف» بود.

یک سالی می شد که ایران و انقلاب و ازدواج رو پشت سر گذاشته بودم و آمده بودم به شهر Albuquerque در جنوب آمریکا و در ۲۸ سالگی وارد دانشگاه شده بودم.

یه روز رفتم دفتر روزنامه دانشجوها و گفتم هشت نه سال سابقه کاری دارم، البته در ایران با خبرگزاری جمهوری اسلامی و بیشتر بعنوان مترجم، به من کار می دین؟ اگه من بودم، می گفتم پس اینجا چکار می کنی؟ اما سردبیر، جوان متین خوبی بود. فقط در من یه آدم با تجربه دید. براش فرق نمی کرد کی بودم و از کجا آمدم.

جالب بود. از پوشش خبری مذاکرات ایران و عراق در ژنو رسیده بودم به نوشتن گزارش هایی مثل دلیل تاخیر دو سه روزه ی واریز حقوق کارمندان دانشگاهی در یکی از دور افتاده ترین جاهای آمریکا. آنچنان گزارش افشاگرانه ای نوشتم که انگار نیویورک تایمز از بزرگترین فساد مالی قرن پرده برداشته باشه. سانسور و سپاه نبود، شیر شده بودم. رئیس بدبخت حسابداری اصلا نفهمید از کجا خورده. حقوق های معوقه فوری واریز شد.

یه روز دبیر ورزشی منو کشید کنار گفت «کاف» ازت خوشش می یاد، یه حالی بش بده. «کاف»؟ دبیر بخش خبر؟ همون که موهای بور کوتاه داره و همیشه تی شرت سفید با شلوار جین می پوشه؟

به «کاف» زنگ زدم و دعوتش کردم آخر هفته بریم رقص. رفتیم یه کلوب که توش rave برقرار بود: موسیقی اسیدی بلند گوش کوب در تاریکی با ترکش نورهای رنگ و وارنگ،  کنار دویست نفر دیگه، باسن به باسن. زیاد نموندیم. یه آبجو خوردیم و زدیم بیرون و رفتیم خونه ی «کاف».

کنار هم پشت به دیوار نشستیم روی زمین چوبی سالن و آبجو خوردیم. نمی دونم چقدر گذشت. پا شدیم به رقصیدن و کم کم دستام رفت دور کمرش زیر تی شرت. بوسیدیم.

«کاف» دستمو گرفت و برد به اتاق خواب. نوار کاست Closing Time تام ویتز رو گذاشت و مشغول شدیم. من جز سکس معمولی هیچی بلد نبودم. فقط تجربه خوابیدن با زن سابقم رو داشتم که اون هم تجربه اش خوابیدن با من بود. دو سه شب هم با یه زن آلمانی بودم که خیلی جدی وسط کار پرسید: جز این (یعنی داخل و خارج شدن) حرکت دیگه ای بلد نیستی؟

نه، بلد نبودم. از کجا باید بلد باشم؟

اون شب با «کاف» یه حرکت امتحان کردم که فکر کردم مثلا خیلی ابتکار جالبی بود. «کاف» که هشت سال ازم جوانتر بود خنده اش گرفت. گفت این دیگه چه جورشه؟! اون جوری نه … این جوری…

و این جوری شد که فهمیدم سکس با عشق بازی فرق داره.