استخوان مثل ماکارونی

مرتضی سلطانی

 

ژان لوک گدار می گفت برای ساختن یک فیلم ما به یک زن نیاز داریم و یک اسلحه. ما هم برای شکستن ساعِدِ یک مرد، یک لوله پی وی سی با زانویی نیاز داریم و مردی با قوتِ دستی متوسط. 

البته شرط ضروری اینست که ضربه را تقریبا محکم و دقیقا سرجای درستش بزنی، یعنی مثلا نخورد توی استخوان آرنج؛ بعد وقتی زدی می بینی استخوان مثل ماکارونی خشکی خرد می شود.

از کجا میدانم؟ برای اینکه امروز در راه برگشت از کار و مسکن مهر فولادشهر دیدم دو مرد، یک جوانی را که گویا با خواهرشان دوست بوده، گرفتند و یکی شان با لوله پی وی سی استخوان ساعد جوانک را خرد کرد.

از دور میدیدم شان و همین مهابت و کوبندگی این خشونت را صد چندان می کرد. شاید به این دلیل که مجبوری، چون همه جزئیات را نمی بینی، بخشی از آن را تخیل کنی و اینطوری خشونت دهنت را محکم گاز می گیرد.

جوانک ضربه را که خورد از درد چنان نعره می زد که یحتمل تا سه روز گلو درد را هم باید تحمل کند.

خلاصه استخوان آنقدرها هم سفت و محکم نیست؛ بویژه اگر عاشق باشی!