از اسلایدهای پدرم, شاهرود، سال ۱۳۳۵: شمعدانی‌های گاری‌چی پشت در باغ خونه در انتظار کاشته شدن نشستن

 

رفیق‌ روزهای سرد و پرسوز

نگارمن

 

دوستی در زد و قدم گذاشت به روی چشمانم، گفت برایت گل ریشه‌دار آوردم تا خونه‌تو آشتی بدی با سبزی گیاه.

سیکلامن، هم‌جوار بود با گیاه دیگری در خاکی مشترک که زیر دست من دو روزه زار شد.

از باغبون ساختمان خواهش کردم گلدون سفالی کوچیکی بگیر و سیکلامن رو بکار در خاک تازه‌اش تا مرگ همسایه را نبیند.

گلدون رو آورد، دل از بندم پاره شد...

روی سکوهای کنار پله‌های آجری که از هر دو طرف حیاط خونه‌ی مامان‌بزرگم به ایوان‌ها می‌رسید، همیشه گلدون‌های سفالی چین‌داری بود که شمعدانی‌ها را در آغوش گرفته بودند.

سیکلامن، گل جان است، مثل شمعدانی، مثل نرگس؛ نام دیگرش نگون‌سار است، بس که افتاده و بی‌ادعاست.

پاییز که تمام می‌شد اغلب مسافرهای از راه‌ رسیده با گلدون‌های قایقی‌شکل سفالی لعاب‌دار، نیل‌گون و زنگاری از پله‌های قطار پیاده می‌شدند و با تمام وجود سیکلامن رو در آغوش می‌گرفتند تا از سوز سرمای خشک سرزمین تازه‌‌واردشان در امان باشند و زنده بمانند. زنده بمانند تا شب نوروز و تا به وقت به گل‌نشستن پیازهای نرگس و سنبل، دل صاحب خانه را به امید بهار، گرم عاشقی کنند.

سیکلامن عین رفیق‌های روزهای سرد و پرسوز  باغ‌های بی‌برگی‌ زندگی ما انسان‌هاست، همراه و هم‌‌نشین خانه‌های گاها رنگ‌پریده‌ای که پشت پنجره‌ات، همیشه به رسم وفاداری سوسو می‌زنند.