عوضی دوس داشتنی

ایلکای

 

در حالی که سه تا کتاب داستانی رو همزمان با هم دارم هندل میکنم (به این صورت که یکی در محل کار و دوتای دیگه در دو نقطه مختلف خونه  که معمولن یکی از اون دوتا اغلب از خونه با من خارج میشه و توی  تاکسی همراهیم میکنه) و در کمال پررویی ددلاین هم واسه خودم تعیین کردم ک تا اخر دی ماه باید تمومشون کنم، یک لیست از کتاب های مربوط به سینما رو هم در کنارشون نوشتم که اگه تا اخر امسال نخرم، از این خوره افتاده به جونم رها نمیشم و این دلبر کوچک نازنین، اولین استارت خریدم از کتاب های سینمایی هستن!

اگر بهم بگن توی عمرت با چه فیلمییی خیلیییییی خیلیییی حال کردی و بینهایت برات اورریتد (از نوع مثبتش) هست بی شک Whiplash هست که تو قلب و روح و جانم جا داره!

پرانتز باز میکنم و توضیح مختصری راجع به خود کتاب میدهم:

کتاب «دیالکتیک چشمها» که در فروست «مطالعات سینمایی» نشر چشمه به چاپ رسیده است. مجموعه ای از مقالات سینمایی نوشته ی «شاهپور شهبازی» را در کتابی منسجم و چشمنواز روانه ی بازار کتاب کرده است

قضیه خرید این کتاب هم خیلی جالبه، یکبار که توی یکی از سایت های فروش کتاب در حال پرسه زدن و چرخیدن بودم تا شاید احتمالن از کتابی خوشم اومد بندازمش تو سبد خریدم که بعدها اگه حال و حوصله ای واسه خوندن بود، خریدو نهاییش کنم چشمم به این کتاب افتاد، چون فیلمش رو دیده بودم و پوستر فیلم روی جلد خود نمایی میکرد و نکته جالب و فان قضیه اینجاست که اونقدر محو تماشای این طراحی جلد بی نظیر با اون رنگ سبزآبی پس زمینه اش شده بودم ک بعدها کلن یادم رفت اسم کتاب چی بود، واسه کدوم انتشارات بود، اسم نویسنده چی بود و اصلن توی کدوم سایت دنبالش گشته بودم و ازونجایی ک بوکمارک هم نکرده بودم بعد یکسال به سختی تونستم پیداش کنم و تنها سر نخی که داشتم نام فامیلی نویسنده بود ک یادم میاد همون موقع وقتی یک سرچ کوتاهی کرده بودم به اونجا رسیده بودم که چند تا تالیف سینمایی و البته کارگردانی یکی دو فیلم هم توی کارنامه اش داشت! خب بعد یکسال به فکرش افتاده بودم و باید توی لیست خواسته هام تیک میخورد!

چون خود این فیلم رو دیده بودم و همیشه حس خیلی خوب و مثبتی به صحنه های قدرتمندانه و رشک برنگیزانه دیمن شزل، خالق La La Land که البته این فیلم رو قبل از La La Land ساخته بود و از بابت شهرت دقیقن نقطه مقابلش قرار داشت (لابد همگی میدونین و دیگه احتیاجی به گفتن نیست  درباره شهرت عالمگیر فیلم «La La Land»، و درو کردن جوایز بسیار از فستیوال های سینمایی مختلف و البته بحث و مناقشه طرفداران و مخالفین این فیلم تا به امروز که گروه اول آن را یکی از بی نظیرترین فیلم ها حداقل در رده فیلم های موزیکال دانشته و گروه دوم آن را آش دهنسوزی نمیبینند و معتقدند فیلم های بهتری در سبک موزیکال وجود دارد و داوران و بیش از حد لی لی به لالای این ساخته دیمن شزل گذاشته اند) و از قضا همان مخالفین از جمله خودم اغلب از طرفداران چند آتشه ساخته ی قبلی یعنی Whiplash میباشند و معتقدند در سبک خود یک شاهکار هنری و کلاژی از بازی های حیرت انگیز و کارگردانی فوق العاده آن هم برای فردی که اولین کار هنری خود آن هم در سن بسیار کم (حداقل برای کارگردانی فیلم) یعنی سی سالگی میباشد و شلاق به عبارتی فیلم اول دیمین بود و آن مخالفان La La Land و شیفتگان ویپلش بسیار ناراحتند از اینکه ساخته اول کارگردان انقدر مهجور مانده و شانس دیده شدن در سطح دنیا را نیافت اما این نیز از طعم گس دیدن و تجربه یک شاهکار کم نمیکند

شاهکار آن کجای قضیه است؟

هنر دیمین شزل در Whiplash، خلق یکی از خاکستریترین شخصیتهای تاریخ سینما در قالب ترنس فلچر است؛ در طی فیلم او بارها با روان اندرو و مخاطبین بازی میکند و دائما به ذهنیتمان نسبت به خود رو دست میزند. در نهایت همین خاکستری بودن اوست که پایان اثر را ویرانگر میکند؛ آن نگاه، آن لبخند...

به قول یکی از کاربران توییتر که میگه:

کلمه شاهکار ارزش اثر رو پایین میاره. دیمین رو تک تک ثانیه های این فیلم کار کرده. هیچ کاتی بی دلیل نیست. هیچ موقعیتی بی دلیل نیست. فیلم تو اوج آغاز میشه و تو اوج اوج تموم میشه. موسیقی متن فوق العاده و فیلمبرداری بی نظیر باعث شده این فیلم جزو سه فیلم برتز قرن باشه.

فلچر دقیقا تمثیل زندگی و لج بازی زندگی در برابر ادمای بلند پروازه و با وجود اونهمه سادیسم افسار گسیخته ادم بازم میخاد باهاش دربیفته چون شکست دادنش هرچند که یه لحظست ولی پر از لذته.

برای من دوس داشتنی ترین کاراکتر عوضی سینماست واقعا درومده. ببین واقعا سیاه نبود برام، یه کاراکتر خاکستری بود که متدهای خودشو داره، چنجا اینو دیدیم اون اشکهاش و نهایتا لبخند اخرش!