سال صفر

ایلکای

 

روزهای آخر پاییز است نشسته ام پشت پنجره به تماشای رنگ ها.

درخت گیلاس ِ زیر پنجره ام هنوز کاملا رنگ نباخته.

نور کم جان و بی رمقی افتاده روی کتابِ بین دست هایم.

نگاهم از پنجره روی جلدِ بنفش کتاب سُر میخورد "من او را دوست داشتم"

زیر لب چند بار عنوانش را تکرار میکنم، انگار دهانم از این تکرارِ چندباره تلخ شده.

این ماه دومین کتاب است که از آنا گاوالدا میخوانم.

یادم می آید کتاب هایی که برای این دو ماه خریده بودم را باز زودتر تمام کردم.

این یکی را ذره ذره میخوانم که دیرتر تمام شود.

رسیده ام به آنجای داستان که کلوئه دارد میگوید:

باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشک ها خشک شوند. باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد.

میپرسم می شود؟

میشود فقط و فقط یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد؟ یاد کدام غصه ات باید افتاد؟

میشود تن اندوهگینت را چلاند؟ چنگ زد و قطره قطره اش را از روح و جسمت بیرون کرد؟ از قلبت چه؟ هیچ چیز باقی نمی ماند؟ انسان بی اندوه مگر میشود؟

یاد جمله ای از نادر ابراهیمی میفتم که میگوید:

ما در هیچ حال قلب هایمان خالی از غم نخواهد شد. چرا که غم، ودیعه یی ست طبیعی که ما را پاک نگه می دارد.

انسان های بی اندوه

به معنای متعالی کلمه هرگز "انسان" نبوده اند و نخواهند بود. از این صافی انسان ساز نترس.

ابراهیمی راست میگوید نمی شود، انسان بی اندوه نمیشود هر چقدر هم تن اندوهگینت را بچلانی قطره های غم و رنجی که بین سلول های قلبت نفوذ کرده اند، پاک نمیشوند که نمیشوند..

و من به این فکر میکنم که چه سال عجیبی را پشت سر گذاشتیم، همه ادم ها و این بار این چیزی که از سر ذاشتیم درد مشترک همه ی جهانیان شد و مدام این جمله در ذهنم تکرار میشود:

ما را به سخت جانی خود گمان نبود!

۲۰۲۰ ی که بر خلاف نامش ۲۰ نبود برای هیچکس و شاید هم با خنده و قهقه به ما میگوید به عدد آخرم دقت کنید، من دقیقن مثل عدد پایانی صفر بودم و بلی آنقدر نمره ات صفر بود که آرزو میکنند زودتر تمام شوی و البته با هزاران امید پا به ۲۰۲۱ بگذاریم،

و این امید را میتوان لابلای عکس های اینستاگرامی مردم در شب یلدا و سفره های کوچک تر شده مردم (هم به علت گرانی ها و هم برای پروتکل های کرونایی) دید، میتوان سرک کشید و بو کرد و چشید این امید آلوده به خاطرات تلخت ای سال ۲۰۲۰

آخرین جشن پاییز، یلداست  و بعد از آن کریسمس که در ابتدای زمستان است و هنوز سفره ی یلدا را جمع نکرده در تکاپوی برپایی کاج تزیین شده اند، و این تمام لحظات خوشی که پایان پاییز را به ابتدای زمستان وصل میکند.

این امید به ظاهر عبث، به ما یادآوری میکند، آخرین سنگر ماست، مایی که زنده ماندیم، با چنگ و دندان، مایی ک با عواقب کرونا ساختیم، از بیکاری و بیهودگی تعطیل شدن و تعدیل شدن کسب و کارها، مایی ک قلب هایمان فرو ریخت، در لبخند های مصنوعی عکس های یلدای مان، این نوید را میدهیم که دوباره بر ویرانه ایمان می ایستیم چون ققنوس، زیرا زندگی ادامه دارد...