همینم که هستم

ایلکای

 

بچه ها من میخام یک اعترافی بکنم و بعدش میخام هر کی هر چی اطلاعات داره بهم بگه تا من بفهمم چ مرگمه یا این قضیه نرماله یا نه! مرسی.

از بچگی دلم میخاس پسر باشم، گاهی وقتا این حس شدت میگرفت و خیلی وقتا هم کمرنگ بود، البته به این معنی نیس که من ترنسم، چون با مطالعه ای که راجبشون داشتم میدونم همچین حسی ندارم که تو بدن اشتباهی متولد شدم.

بیشتر عاشق و شیفته استقلال مردان و البته تیپ هاشون بودم، و میدونم تو دیپ داون خودم میدونم چرا، چون وقتی میدیدم تو مملکتمون انقد زن ها تو پوشش خودشون محدودیت دارن و تمام عمر باید یک تیکه پارچه بیشتر رو آویزون از باسنشون تحمل کنن به نام مانتو ولی در حالی که مردان آزادانه با یک بلیز شلوار، در ظاهر خودشون باشن. من از تیپ زنانه متنفرم بودم.

جونم واستون بگه بزرگتر که شدم این حس کمرنگ شد چون میدونستم تمام روحیاتم اینجوری نیس که کلن مرد شدن رو قبول کنه و بعدشم وقتی مقاومت اطرافیانم رو میدیدم فکر ترنس بودن رو از سرم انداختم بیرون، بخصوص وقتی فهمیدم خود عمل و بعد عمل های جراحی چقدر سختی جسمی و روحی داره!

بزرگ تر شدم یکم علاقه مند شدم به عرصه مد و فشن، البته باز خیلی شیفته و واله اش نبودم در حدی که نگرشم نسبت به تیپ ها و استایل ها  گسترش داد و ازون حالت محافظه کارانه خارجم کرد.

تونستم با یک سری ترکیب ها و تغییرها، تیپ هایی واسه بیرون یا مهمونی بزنم که از زنانگیم خوشم بیاد، بخصوص که این وسط یک چیزی به اسم تامبوی هم بود که میفهموند تو دختری هستی که علاقه داری کمی تیپ خارج از عرف نرمال زنانگی بزنی - میگم تیپ پسرونه چون معتقدم استایل ها به شدت  نسبی هستن و جنسیت دادن به اون ها بی معنیه و در طول زمان تغییر میکنه.

برای مثال خیلی از مواردی که الان مختص خانم ها ب نظر میرسه، در اوایل پیدایشش برای آقایون بوده مثل کفش پاشنه دار، دامن، لباس ماکسی، گوشواره و غیره...!

خلاصه کنم اینکه حالا حس میکنم بین دو دنیا موندم، ازون ور مثل خیلی از دختران شیفته و واله ی دخترانگی نیستم،  عاشق رنگ صورتی و دامن چین چینی و ناخن های مانیکور شده و مفهموم معصومیت و ظرافتی که جامعه از دختران انتظار داره و البته خیلی از دختران هم به سمتش میرن و دخترانگی رو توی لوس بودن و لوس پروروندن خودشون میبینن، من در این زمینه به شدت میانه ام، کاملن متوسط و از متوسط بودن گاهی وقت ها رنج میبرم و گاهی وقت ها لذت و این پارادوکس خودم رو هم اذیت میکنه و ازون سمت هم میدونم.

پسر نیستم، اما هنوزم با سی سال سن، درحالی که همه ازم انتظار دارن مثل یک خانم متشخص لباس های زنانه با برش هایی که برجستگی های زنانگی رو به نحو احسن نشون بده که نه خیلی جلف باشه و نه خیلی کاور شده! من در این بین عاشق زدن تیپ لش و اورسایزم، ملغمه ای از تامبوی و استایل کلاسیک مردونه با کمی چاشنی زنانگی!

کسی میتونه بگه من چی ام، آیا من یک دخترم؟ میتونم بگم اون مؤنث که توی شناسنامه نوشته شده حقیقت محضه یا نه؟

البته که در جامعه LGBTQ ها قضیه رو برای امثال من راحت تر کردن و با عنوان اینکه افرادی مثل من که زیاد علاقه ای ندارن با نرم جامعه و معیارها و خط کشی های اجتماعی سر و کار داشته باشن، با گذاشتن ما در یک عنوان بندی کلی به نام نان-باینری ها، کارمون رو راحت کردن.

شاید هم وقتش شده واقعن یک بار برای همیشه، خودم رو از دسته بندی هایی ک اجتماع تحمیل میکنه خلاص کنم و عنوان هایی ک فقط واسه شناخته شدن بهتر از سوی اجتماعه و کمکی به حال خود فرد نمیکنه رها بشم و مثه دختر خواننده و هنرمند بزرگ (استینگ) که میگه من اعتقادی به جنسیت ها ندارم و خودم رو نه دختر و نه پسر معرفی نمیکنم،خودم رو یک انسان بدونم، همین.