همه  ی دانشجوهای مامایی چهار هفته کارورزی پزشکی قانونی داشتند. دانشجوها  به گروه های ۶-۵ نفره  تقسیم می‌شدند و در طول ترم هفته ای سه روز کارورزی رو در مرکز پزشکی قانونی کرمان میگذروندند.  در طول روز با کیس های مختلف آشنا ميشدند و آخر وقت بهشون اجازه داده می‌شد که دفتر آمار پزشکی قانونی رو بخونن و با علل مرگهای غیر طبیعی آشنا بشن.

یه دختر شمالی که یه سال پایین تر از ما مامایی میخوند  آخرهای ترم تصادف کرد و فوت شد. خیلی غم انگیز بود. کسی جرات نمی‌کرد به خانوادش خبر بده. یکی از مربی هامون این کار رو به عهده گرفته بود و خودش هم تو فرودگاه به استقبال پدر دخترک رفته بود.
دردناک بود و غم انگیز! 

ولی  چیز ترسناکی هم وجود داشت. همگروهی های دخترک که هفته ی پیش کارورزی پزشکی قانونی شون تموم شده بود می‌گفتند که روز آخر که داشتند دفتر پزشک قانونی رو ورق می‌زدند،  دخترک ناگهان ترسان گفته بود: "اسمم اینجا توی دفتره."
هم گروهی هاش میگفتند برای دلداریش تمام دفتر رو دو بار زیر و رو کرده بودند و گفته بودند: "ببین،  اسمت نیست. اشتباه میکنی. "
ولی دخترک اصرار کرده بود که ‌: " خودم اسمم رو دیدم. جلوش نوشته بود تصادفی."
دوستانش خندیده بودند.

درست یک هفته بعد تو اون تصادف شهری کشته شد. تا خانوادش  از شمال بیان جسدش در پزشکی قانونی کرمان نگهداری شد. اسمش رفت تو اون دفتر و جلوش نوشته بودن : تصادفی!

دو تا از هم گروهی هاش همون  سال انصراف دادند. و  من  بعد از این همه سال هنوز گاهی به اون اتفاق فکر میکنم.


#مژگان
December 15,2017