روز پنجشنبه  15 خرداد 1342شمسی برابر با 6 ژوئن 1963  میلادی مصادف با 12 ام محرم سال 1383 قمری تیمور لنگ اصلا حال و حوصله درستی  نداشت. در همه جنگ هائی که شرکت داشت شکست خورده  و زخم و زیلی شده بود.  آنقدر هم بد شانس بود که همیشه سربازی از دشمن دنبالش میکرد تا بکشد و شمشیرشو بردارد.آن روز به خرابه ائی پناه برد. شانس آورد که  کسی دنبالش نکرد. آن قدر بدبخت شده بود و می لنگید که ارزش تعقیب نداشت. بقیه داستانو  وقتی شاه شد مدیران روابط عمومی دربار در انتشار زندگینامه رسمی از خودشون اختراع کردند تا کتاب جذاب شده و فروش خوبی داشته باشد. همون داستان دیدن مورچه  که هفتاد بار  دانه گندمو به دهان گرفت و بالا برد و هر بار شکست خورد اما  آنقدر پر رو بود که بار 71 ام دانه را برد بالا.

 تیمور آن قدر خسته و گرسنه  و تشنه بود که سه روز تمام تو خرابه افتاده بود. سرانجام شانس آورد  که یک شهروند ناله هاشو شنید و کشف اش کرد و موضوع را به زنش اطلاع داد. زبیده خاتون همسر اول تیمور با هزار فحش و نفرین  بردش تو خونه اجاره ائی در سمرقند پشت مسجد جامع و سرش داد زد : ابله  تو که اصلا جنگیدن بلد نیستی گه میخوری ادعای شاهی میکنی. تو را فرستاده بودم  نون بخری  یا  وارد قشون بشی بری جنگ. تو حتی نتونستی عطاری پدرمو اداره کنی.  تیمور پیش بچه هاش خیلی خجالت کشید . یک هفته خوابید.

تازه داشت  جون میگرفت. میخواست شاه شدن را از برنامه هاش حذف کند. وسوسه شد تا به اقلیدوس در اسکندریه زنگ زده و صلاح و مشورت کند. تو واتس آپ براش پیام گذاشت و پرسید : تو که میگی دو خط موازی هیچگاه به هم نمیرسند نظرت چیه  اگر دو خطو 15 سال هی بکشیم باز به هم نمیرسند؟

اقلیدوس بعد از دو روز یک تکست براش رد کرد: تیمور گورکانی - به همون اسم سابق عادت داشت صداش کنه. یعنی تیمور داماد. از بس حشری بود و دنبال  دختر مردم که پدرش زود زن گرفت براش و شد تیمور گورکانی به زبان محلی یعنی تیموری که داماد شده- اگه تا ساعت 14 ؛ یکشنبه 22 بهمن سال 1357 برابر با 11 فوریه سال 1979 و 13 ربیع الاول سال 1399 هجری قمری این دو خط موازی را بکشی حتما به نتیجه میرسی. طبق محاسبات من خطوط موازی بعد از 15 سال خسته میشوند و به هم میرسند.

تیمور  بعدها نقش بزرگی در  توسعه صنعت کشتار داشت. عادت داشت خطوط موازی را بکشد و آدم بکشد. خودش ادعا میکند که از تخریب شیراز خود داری کرده چون آبلیموئی را که می خواسته به اش دادند. البته بعد از مرگ تیمور شیرازی ها فاش کردند که اون آب لیمو صنعتی و با جوهر لیمو ساخته شده بود.خواجه حافظ که از نزدیک شاهد ماجرا بوده در این باره گفته : آبلیموی طبیعی خیلی گرونه. گیر خودمون هم نمیاد.

 در حال حاضر که خیلی ها از دست تیمور آسایش ندارند و زندگیشون در خطره همه تقصیرات را از چشم همون مورچه می بینند که هفتاد بار اون دانه گندم لعنتی را بالا برد تا به تیمور درس استقامت دهد.

این روزها اینترنت پر است از دشنام به آن مورچه. هشتگ # fuckant&Timour  برای چهار هفته متوالی داغ و بالاترین ترند در گوگل گردید. البته مورچه بیچاره از خودش دفاع کرده و گفته : من داشتم کار روزانه ام را انجام میدادم. میخواستم جیرجیرکو وادار کنم اندکی به فکر زمستان باشد و در روزهای سرد که غذا ندارم به بچه هام بدهم تلپ نشه تو خونه ام. لنگر بیندازه و کنگر بخوره . اصلا من نمیدونستم  این لندهور تو اون خرابه تلپ شده  است. تازه  از اینا گذشته  استقامت و پایداری و ممارست در کارهای مثبت مد نظر است نه در آدم کشی و قصابی و جنگ. شما به جای  اینکه منو سرزنش کنید باید از تیمور انتقاد کنید. بعد از این توضیحات  هشتگ #FuckTimour forgiveANTدر  فضای مجازی داغ و ترند برتر گردید.

 این حادثه باعث دعوای پایان ناپذیر مارکس و ناپلئون هم شده.مارکس همیشه ادعا میکرده که همه تاریخ را نبرد طبقاتی تشکیل میدهد. ناپلئون میگه :  آخه کجای انقلاب سمرقند نبرد طبقاتیه.  تیمور به غلط از مورچه درس پایداری گرفته ؛ مردم  بخارا از قبل صادرات آلو بخارا وضعیت اقتصادی خوب داشتند؛ جوانانشون هر سال میرفتند تایلند تا  در معابد بودائی عبادت کنند. تیمور را اصلا کسی تحویل نمیگرفت. تو تا کی میخواهی این مبارزه طبقاتی مزخرفو تبلیغ کنی. همون روس های دهاتی تو را حلوا حلوا کنند.

زیر لب مطالبی به فرانسه میگه که معنی  اش میشه :  آن قدر بشین تو کتابخانه بریتانیا و کاغذ سیاه کن که جونت در بیاد.اکبیری.

آدام اسمیت با دیدن  انقلاب سمرقند کتاب " ثروت ملل" را که تازه پاکنویس کرده بود تو بخاری انداخت و سوزانید. مارکس خیلی ناراحت شد و داد و بیداد راه انداخت و گفت : ابله کتاب تو از مراجع  من در تالیف کاپیتال بود؛ به خاطر یک مورچه چرا زحماتتو بر باد دادی ؟ چارلز داروین با اون ریش سفید قشگنش با تانی کلاهشو جا به جا کرد. دامن بلند پالتوی مشگی اشو جمع کرد. سوسکی را که  در دهان داشت به دست گرفت و گفت : انقلاب در سمرقند و  پیروزی آدمکشی مثل تیمور تئوری انتخاب اصلح منو خراب کرد.  کتابو میزارم گوریل های هموساپین روش بشاشند. سکوت مطلق برقرار شد.

وقتی سر و صدا خوابید ناگهان پیامی از نیکلای لباچفسکی ریاضیدان روس ساکن شهر نیژنی نووگراد رسید : من هندسه ای ساخته ام که از نقطه ائی در خارج یک خط بر روی یک صفحه هر قدر دلتون خواست خطی به موازات اون خط اولی بکشید. آب از آب تکان نخواهد خورد. هر چه  میخواهد دل تنگ ات بگو

همه نفس راحتی کشیدند غیر از توماس مالتوس انگلیسی که تازه کتابش در باب افزایش جمعیت و کاهش منابع غذائی را منتشر ساخته بود. برای اثبات این نظریه  تیمور چهل سال با همسایگان غربی جنگید و در  همه این مدت به فکر اون مورچه در خرابه سمرقند بود.

سرانجام تیمور در سال 1405 میلادی در 69 سالگی مرد. وصیت کرد که دنبال آن مورچه ائی که الهام بخش اش بوده بگردند. جانشینانش حدود 1000 مورچه  در خرابه های سمرقند و بخارا پیدا کردند  که داشتند دانه گندم به بالای دیوار میبرند. کسی دقیقا نمیدانست کدامیک از اینها همون مورچه  مورد نظر تیمور بوده.

پسران تیمور داستان مورچه را تبدیل به اسطوره  و بالابردن دانه گندم ازدیوار را ایدئولوژی رسمی کشور قرار داده اند. آنها هر سال هزاران نفر را می کشند تا یاد بگیرند عین مورچه کار کرده و در 71 امین تلاش موفق شوند.

گور امیر تیمور در سمرقند زیارتگاه اعقاب کسانی است که  پدرانشان روزگاری طولانی از  ظلمش در امان نبودند. تیمور گفته بود هیچگاه خواب  ابدی منو مختل نکنید  و گرنه جنگ شروع خواهد شد. گور منو باز نکنید. در  اواسط دهه 1930 چند باستانشناس  بی ملاحظه روس قبر را باز کردند تا با آزمایش  استخوان های او بفهمند آیا واقعا لنگ بوده یا تظاهر میکرده. قیافه اش چه شکلی بوده ؟ همین تصویری که از تیمور می بینید اونا بازسازی کرده اند.

آنها اعلام کردند  که تیمور واقعا چلاق بوده. اما حرف تیمور درست از آب دراومد و جنگ خانمان سوزی در سال 1939 شروع شد و تلفاتی چندین برابر  جنگ های تیمور به جا گذاشت.

تیمور قبل از اینکه دوباره تو قبرش آرام گیرد گفت : همه اش تقصیر اون مورچه بود.اگر سرعت اینترنت در قبرم بالا باشد حتما اون مورچه  لعنتی را پیداش میکنم. روی یکی از اعضای بدن مورچه ( دقیقا روشن نساخت کدوم عضو) GPS نصب کرده ام. اون مورچه ......( فحش ناموسی... در ارتباط با مادر و خواهر و عمه مورچه)  در کتاب خاطراتش حرف های ناجوری در باره من زده. اما من واقعا ازش الهام گرفتم. خدا از سر تقصیرات هر دومان بگذرد.