جانی جذاب

ایلکای

 

شیوه کارم به این صورت هست که معمولن اول رمان یا کتاب رو میخونم و بعد به سراغ اثر اقتباسی از اون رمان میرم، حالا اون اثر میتونه یک فیلم یا سریال یا یک نمایشی روی صحنه تئاتر باشه. اما اینبار قضیه بر عکس شد. 

وقتی فصل اول سریال YOU، که خیلی هم رایگان و بی برنامه به دستم رسید و توفیق اجباری هم شد که در دوران موج اول قرنطینه دیدمش، با علم به اینکه بر اساس کتاب پرفروش آمریکایی در دهه اخیر ساخته شده اما حالا چند ماه بعد از اینکه سریال رو دیدم با کتاب ترجمه شده اش مواجه شدم.

این داستان رو که اول سریالش رو دیدم و بعد اونقدر برام جذاب به نظر رسید که وقتی کتابش رو که به تازگی ترجمه و منتشر شده، تو بساط دستفروش همیشگیِ سر راهم دیدم با طرح جلدی که دقیقن بر گرفته از پوستر اصلی سریال تلویزیونی اش بود، نتونستم بی تفاوت بگذرم و خریدمش.

حالا بعد از دیدن دو فصل از سریال که از نتفلکیس (این غول دنیای رسانه و سرگرمی) دوباره قراره به اول ماجرا برگردم این بار در بین کلمات و در قالب کتاب و نه تصویر! اونقدر این داستان معمایی، جنایی و البته با تم درام و عاشقانه من رو درگیر خودش کرده که دوست دارم دوباره وارد دنیاش بشم و این بار از زاویه دیگری بررسیش کنم.

میدونید چه چیزی جذابترش کرده؟ اینکه داستان جنایت های این فرد مرموز، دقیقن از زبان خودش روایت میشه و ما اینجوری به ذهن این قاتل جذاب، نزدیک میشیم.

همش فکر میکردم باید چیزی راجبش بنویسم حالا که هر دو فصل رو تماشا کردم و حالا دارم کتابش رو میخونم ولی همش فکر میکردم چه حرفی راجبش واسه گفتن دارم، همش فکر میکنم هر چی بگم خب هر کسی ک تحلیلگر باشه شاید قبلن در جایی دیگه راجبش گفته!

تا اینکه سوالی اساسی از ماجرای داستان به ذهنم رسید و فکر کردم چرا اون سوال رو مطرح نکنم تا جواب های دیگران رو بشنوم؟

البته این سوالی که میخام مطرحش کنم ریشه در اون سوال بزرگتر و یا به عبارتی اون مفهوم بزرگتر ریشه داره که چرا ما بینندگان یا خوانندگان یک کتاب گاهی اوقات با شخصیت منفی داستان، همان که از دست هایش خون میچکد بیشتر همذات پنداری میکنیم، چرا او را دوست میداریم و دلمان نمیخاهد گیر پلیس و قانون بیفتد، و در لحظات اوج و پرتنش ماجرا،از اینکه مچش گرفته شود یا دستش رو شود، نگران میشویم!

و سوال شخصی تر من بخصوص برای این داستان، یعنی داستان (تو)، این است: اگر فرد شماره یک داستان، حال چه راوی باشد چه نباشد، بسیار جذاب و خوشتیپ و دلبر باشد و از جهاتی نیز بخاطر ذهن کتاب دوست و فرهنگ دوستش ستایشش کنید و آن فرد به شما نیز علاقه مند باشد و ابراز علاقه کند و بعد در اواسط ماجرا بفهمید که او جنایت کار است و نه یک قاتل، آنی بلکه یک قاتل سریالی حرفه ای که هیچ ردی هم از خود باقی نمیگذارد، آیا این موضوع شما را تحریک میکند یا نه، و به عبارتی این قضیه برای شما «ترن آف» هست یا «ترن آن» کننده!؟

جواب این سوال هرچه که باشد درها و دریچه های روانشناسی عمیقی را به روی ما میگشاید. نیازی به جواب دادن با صدای بلند نیست. وقتی جواب را به خود و درون خود میدهیم تنها قاضی وجدان خود ماست. اگر شما از همراهی یک فرد بسیار جذاب اما قاتل، لذت میبرید یا نمیبرید، دلیل آن را فقط در درون خود میتوان ریشه یابی کرد و بس!

 

پ.ن: شروع کردم به خواندن رمان (YOU) در حالی که سه تا کتاب نیمه رها شده دارم، ازون دست کتاب های که دلت نمیخاد بزاریش زمین، با اینکه اخر داستانش رو میدونم به لطف دیدن سریالش!

و باید بگم در عین حال که سریال خیلی وفادارانه به رمان ساخته شده، کتاب خیلی بیشتر مجذوبتون میکنه. اگر به آثاری مثل دختر گمشده (Gone Girl) با دختری در قطار علاقه دارین که تم روانشناختیش به تم جناییش میچربه، به شدت خوندنش پیشنهاد میشه.

پ.ن۲: من عاشق سطح و مدل روایت راوی هستم، یک گفتگوی درونی با خود و مونولوگ های بی انتها!