دروغ قشنگ یا واقعیت کوبنده؟

ایلکای

 

دو کتاب، دو نویسنده و دو سرنوشت متفاوت.

اولی با سوار شدن بر موج احساسات و اعتقادات مذهبی یک جهان مخاطب خود را پیدا کرد و همچنان در دنیای ادبیات، به طرز بی شرمانه ای میتازد بدون آنکه آثارش ذره ای زیبایی ادبی داشته باشد و با چند کلید واژه، کل کتاب هایش را پر میکند و وقتی که میخوانیمش به جز اینکه در نهایت به این نتیجه برسیم که سلول های مغزمان را به چیپ ترین روش ممکن سوزانده ایم، غمگین میشویم بخاطر هدر رفتن درخت ها برای تبدیل شدن به کاغذ برای مهر شدن  این کلمات بر روی آنها،تا نویسنده تمام تقلا و دست و پا زدنش را انجام دهد برای آنکه مفاهیم (شما بخوانید سفسطه هایش) را به زور به حلق خواننده بدهد! و از قضا، این کتاب به غایت چیپ و کم بها (از منظر ادبی و البته محتوایی) آنچنان دنیارا در نوردیده که در حیرت میمانم از کار دنیا.

بعد میگویم همیشه کار دنیا همین بوده، لااقل اغلب اوقات همین بوده که کسی که عامیانه ترین و عامه پسندتریم  و پاپیولارترین حرف ها را زده، به بهترین وجهی هم پاپیولار شده است.

این بی عدالتی را در مقایسه با کتاب سمت راست میتوان حس کرد، «پرواز را بخاطر» بسپار با نام انگلیسی The Painted Bird از نویسنده لهستانی الاصل، یرزی کازینسکی، کتابی به غایت هیجان انگیز از منظر ادبی، کتابی که بخاطر توصیفات و صحنه پردازی عمیق و با احساس و شاعرانه وار نویسنده اش از هر لحظه و هر مکان، احساس میکنید در حال نوشیدن شرابی صدساله از جنس کلمات هستید، کتابی که به غایت و به جرات میتوان گفت شمارا سوپرایز میکند در هر صفحه اش و و همه ی این ها در حالیست که بخاطر نام آشنا نبودن نویسنده اش، حداقل در میان اهل کتاب فارسی زبان و فارسی خوان، و حتی مهجور بودنش، امکانش خیلی زیاد است که کتاب را در میان قفسه کتاب ها ببینید و بی تفاوت بگذرید.

اما عوضش روی عنوان اول یعنی «کیمیاگر»، یا هر عنوان دیگری از نویسنده یعنی پائلو کوئیلو مکث کنید حتی از لابلای قفسه ها بکشید بیرون و بخرید و بخوانید زیرا نویسنده اش به مدد تمام رسانه ها و مدیاهای پاپ جهان،آنقدر نام و عنوان پر آوازه ای در کرده که حتی کسی را که اهل کناب نیست، برای حداقل یک بار اسمش را شنیده و ترغیب کند به خواندن! اما باید دید چه متن و چه مفهومی را قرار است نشخوار فکری کنیم! (و باز با در نظر گرفتن بازار کتاب ایران و فارسی زبان) (چون نویسنده متن اشراف به این قضیه ندارد که کوئیلو در سطح جهانی چقدر شهرت دارد)

یکبار هم مفصل از تفاوت بازار کتاب ایران و جهان خواهم نوشت و خواهم گفت که به مدد پروپاگوندا و رسانه های زرد و سلبریتی های دوزاری اینستاگرام و تمام سوشال مدیاها، چه نویسندگان خارجی معروف شده اند که در خود خارج از ایران، حتی یک نسخه pdf از اصل کتاب هایشان نمیتوان پیدا کرد اما در ایران نه تنها به صدباره تجدید چاپ شده بلکه جلد دوم و سوم و دهم هم از همان نویسنده که حال وجود خارجی اش را هم میتوان به سختی باور کرد، ناشران ایرانی ارائه میدهند.

برای مثال کتاب هرزه شده ی (بیشعوری از خاویر کرمنت با عنوان انگلیسی Assholism ) که سالها پیش مترجمی ایرانی داستان نحوه ترجمه و سرو کله زدن با وزارت ارشاد ایران برای گرفتن مجوز چاپش و در نهایت گیرهای بنی اسرائیلی مسئول مربوطه ( که میتوان آن را با اطمینان گفت تخیلی نیست) و در آخر سپردن عطایش به لقایش و گذشتن از خیر دریافت مجوز چاپ و پخش پی ادی اف آن در اینترنت و در بین وبلاگ های فارسی منتشر کرد و دست ب دست شده و در آن زمان بین فارسی زبانان، وایرال شد،و داستانی که سنگ بنای معروفیت همین کتاب شد.

بعد از آنکه دولت وقت فهمید چه سود هنگفتی را در حال از دست دادن از کتاب و داستانی هست که در حال حاضر چه بخواهد و چه نخواهد بین مردم محبوب و نقل صحبت مجالس و محافل شده است، دست به انتشار آن با ملاحظات خاص خود، از انواع و اقسام انتشارات و در انواع قطع و اندازه را داد و وقتی فهمید آنقدر این قضیه برایش سودآور است که در طی سالها به تبلیغ آن از طریق صفحات زرد ادبی کرد.

از این بحث بگذریم و به بحث و مفایسه دو کتاب خود از دو نویسنده متفاوت از و قاره متفاوت بپردازیم و بخواهیم سخن کوته کنیم فقط میتوان اینچنین گفت، وقتی در حال خواندن کار نویسنده لهستانی هستید، گویی یک فیلم واقع گرایانه (کما اینکه خود داستان نیز در سالهای جنگ جهانی دوم میگذرد پس داستان واقعی است) و با قابلیت 3D و واقعیت مجازی هستید گویی ک به صفحات کتاب دست بزنید تمام حس و حال راوی را زندگی خواهید کرد اما وقتی به «کیمیاگر» میرسیم حس دیدن یک کارتون انیمیشن دو بعدی از دسته والت دیزنی با پایان خوش و فانتزی هستیم.

تصمیم با خودتونه که پولتون رو پای چه کاری میدید و آیا حاضرید حقیقت کوبنده نویسنده رو بخونید یا دروغ قشنگی رو که نویسنده دیگر در ظرفی ساده براتون پیشکش میکند.