النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ۗ وَأُولُو

هنگام تولد، ناف عایشه را بنام جبیر بریده بودند، که چهار ساله بود. اما از آنجا که؛ “پیامبر بر همه شما مردان ارجحیت دارد” – عقدش با جبیر لغو شد، تا در هفت سالگی تنها زن باکره محمد گردد.

پس از آن، دو سال دیگر هم در خانه پدری ماند، تا به سن “همسر داری” برسد. روز دهم ماه شوال سال سوم هجرت، حمامش کردند و لباس تازه پوشاندند. خالو ها، عایشه را هفت قلم آرایش دادند و از او عروسکی رنگ و وارنگ ساختند.

دم غروب، کجاوه آذین بستند و عروس ۹ ساله را در آن بر مادیان سفیدی نشاندند. دیگر زنان بنی هاشم و قریش که می‌دیدند، در دل‌ رشک بردند و بر لب کلکل زدند. پدرش می‌خندید و مغرور در صف رجال میرفت، شاید می‌دانست که اول خلیفه مسلمین خواهد بود!

در طول مراسم، عایشه همچنان دو عروسک محبوبش را به بغل داشت و از آنان قوت قلب می‌گرفت. بت‌های کوچک چوبی که سنت پرستیدن را از کودکی الهام میدهند و در عوض، مایه ایمان میشوند تا جان‌های جوان تاب جهان پیر را بیاورند.

درون بیت پیامبر، زنان دیگر دوره‌اش کردند، و هر کدام چیزی میگفت و کاری میکرد. لباس خانه تنش نمودند و اعضای لخت بدنش را وارسی کردند. گفتند که نترسد و آرام بماند. از درد و خون صحبت شد، و عایشه نگران و مضطرب گردید.

شب، خنکای نسیم ملایمی به درون اتاق آماده بود که تنهایش گذاشتند. از بستر نر حریر برخاست و سراغ عروسکانش رفت که گوشه اتاق لمیده بودند.

ساعتی‌ بعد، در باز شد و مردی ۵۳ ساله بدرون آمد. قد بلند بود و لاغر اندام – در پیراهنی سفید و با ریش و موی جو گندمی بلند که بر سینه و شانه‌هایش می‌ریخت. بوی گلاب میداد و چهره‌اش بشاش بود. کنار عایشه نشست و از احوال عروسک‌ها پرسید.

محمد نیز هیجان زده بود. با وجود چندین ازدواج، این اولین دختر باکره‌ای بود که می‌‌سپوخت. باقی‌ همه بی‌ بکارت بودند … دست مالی شده و کیر خورده! اولین همسرش خدیجه ۲۰ سالی‌ از او بزرگ تر بود و تا حیات داشت، محمد جرات و جسارت تعدّد زوجات نکرد.

حالا نمی‌‌دانست تا با این عروس کوچک و معصوم چه کند. بر خلاف زنان دیگر که خود زیر ملحفه می‌رفتند و لنگ باز میکردند، عایشه خردسال هیچ نمی‌‌دانست. تصوّر تسخیر و تصاحب آن دختر کپل مپل، قلب پیر محمد را به ضربان می‌انداخت. آهسته کنارش نشست و اسم عروسک‌ها را پرسید.

...

ده سال پس از آن شب، هنگامی که محمد بر دامان عایشه جان سپرد، هنوز خاطره آن شب عروسی و عروسک بازی زنده بود. عایشه در ۱۹ سالگی بیوه شد و “امّ المؤمنین” – تا برای ۴۰ سال باقی‌ عمر، بی‌ یار و بی‌ همسر بماند. این آخرین ترفند محمد را هرگز نبخشید.