آبان

ونوس ترابی


آه تهران!

خانه ات آباد!

در خیابانت خون ریخته اند

بر سر کوچه هایت٬

خاکریز

آسمانت هم پای دماوند را

تنها کشیده است به شعر

تا مسافران را

به مسلخ گاه بیابان ببرد

این تقویم با تو چه ظالم بود

زیر آوار بهمن

دی چرا هیچ وقت دیروز نمی شود؟

یا چطور بگوییم آبان

و لب هایمان

شکل آن ماهی نگیرد که از آب بیرون افتاده است؟

حالا تو بگو تهران!

دهانم چطور شیرین شود

وقتی می خواهم بگویم

های مردم!

معشوقم

اهل تهران بود...