ادامه «با هم بنویسیم»

 

موجودات ناشناخته

جهانشاه جاوید

 

- قرار بود بعد از پایان مأموریت بیایید.

- احتیاج به ترمیم دارم. نمی توانم صبر کنم. روابطم با انسان ها پیچیده شده.

- بله موجودات ناشناخته ی عجیبی هستند. مأموریت شما به ما کمک می کند آنها را بهتر بشناسیم.

- مشکل این است که چند سال خورشیدی در پوست انسان بودم و حالا که مأموریتم در زمین دارد تمام می شود، نمی توانم به حالت اولیه برگردم. یعنی حتا الان، بیرون از قالب انسانی، احساس می کنم… احساس می کنم؟ انسانیت در من ریشه زده. نمی دانم موقتی است یا ابدی؟ همیشه نگرانم اما نمی دانم چرا. انگار که همیشه خطری در کمین است.

- چه جالب.

- جالب برای شما، عذاب برای من.

- همیشه در عذاب هستید؟

- نه همیشه. وقتی با جنس مخالف هستم جذابیت خاصی دارد. من در زمین مرد هستم و نبمه دیگرم زن است. فقط کافی است در جوارش باشم. انگار که وارد مدار قوی مغناطیسی شده ام. می خواهم او را در آغوش بکشم. بدنم را به بدن او پیوند دهم. او را لمس کنم. لب هایم را بر لبانش بگذارم، بر پلک چشمانش بگذارم، بر پیشانی اش، بر موهایش، بر گوش هایش، گردنش، سینه هایش…

- مقدمات تولید مثل.

- بله. انسان ها برای بقا نیاز به تولید مثل دارند. چنان برنامه ریزی شده اند که آمیزش فیزیکی برایشان بینهایت رضایت بخش است. حیاتی است و حیات بخش است. خود و همدیگر را آنقدر گول می زنند تا اسپرم وارد تخمک شود و نسل شان ادامه پیدا کند. ولی وقتی با «رکسانا» هستم به راز بقا و غریزه و رفتارهای از پیش برنامه ریزی شده فکر نمی کنم. احساس می کنم با همه زنان دیگر فرق دارد. فکر می کنم هیچکس زیباتر و جذاب تر و مهربان تر نیست. بی نظیر است. واقعیت می گوید زنان زیباتر و جذاب تر و مهربان تر وجود دارند اما متقاعد شده ام، باور دارم که بدون او نمی توانم زندگی کنم.

- واقعیت همچنین می گوید شما در هر حال از بین نخواهید رفت.

- گفتنش ساده است. احساس می کنم باید با رکسانا باشم. کمکم کنید از دست احساسات انسانی خلاص شوم.

- خلاص می شوید. فعلا باید از فرصت کنیم و همه اطلاعات این موجودات ناشناخته را جمع آوری کنیم تا آنها را بهتر بشناسیم و با آنها ارتباط علنی برقرار کنیم.

- ارتباط علنی را توصیه نمی کنم. بشدت مخالف هر گونه تماس با انسان ها هستم. مرا به زمین فرستادید تا در میان آنها باشم و به شما گزارش دهم. این موجودات اساسن برنامه ریزی شده اند برای تهاجم، برای تسلط، برای جلو زندن به قیمت قربانی شدن دیگران. به راحتی همدیگر را می کشند تا به هدفشان برسند. بینهایت بی رحمند. بجز رکسانا.

ادامه دارد