زنگ تفریح ساعت ۱۰ صبح کلاس دوم دبیرستان بود و بچه ها مشغول زدن گچ و تخته پاک کن تو سر و کله همدیگه که ناگهان همهمه ای در راهرو طبقه دوم ساختمان ما به راه افتاد. ۶۰۰ دانش آموز کلاس دومی از ۱۲ کلاس بسوی دفتر میدویدند و بهم دیگه میگفتن, فروزان اومده!

بیشتر بچه ها سیامک, پسر خانم فروزان را نمیشناختن تا اینکه یکی گفت که سیامک دوست خوب هدایت شعار غفاری, بهترین و محبوبترین فوتبالیست دبیرستان ما و همکلاسی شعار است و همیشه با او میگردد. از اون به بعد هر جایی که شعار بود, سیامک هم همون جا بود و شناختمش.

در حال دویدن به سمت دفتر, یکی از بچه ها گفت که سیامک روز قبل یک لوله آزمایشگاهی پر از گاز  اس هاش دو (سولفید هیدروژن) به کلاس آورده و در زنگ تفریح آنرا به زمین کوبیده و بوی گند گاز اس هاش دو همه جا رو گرفته و هیچ کس نمیتونه تو کلاس بره. آقای ناظم اومد و ته و توی قضیه را درآورد و فهمید که کار کار سیامک بوده و پرونده اش را زیر بغلش زد و از از مدرسه بیرونش کرد و گفت که باید ولی اش به مدرسه بیاد و عذر خواهی کنه و توضیح بده تا شاید دوباره به مدرسه راهش بدن.

پشت دیوار شیشه ای دفتر کلاس دوم جای سوزن انداختن نبود. ما هایی که جلو بودیم کاملا مسخ شده بودیم و فقط گاه گاهی به آرامی و زیر لب میگفتیم, فروزان ... فروزان. عقب تری ها هم هی زور میدادن که بیان جلو و ما هم سعی میکردیم که دست به دیوار شیشه ای دفتر نزنیم که خط قرمز آقای ناظم بود. ولی داخل دفتر صحنه متفاوتی بود. هر ۱۲ اساتید کلاس های ما مثل بچه های خطا کار سرهایشون رو به زمین بود و جیک نمیزدن. با هم دیگر هم مثل معمول حرف نمیزدن. خانم فروزان نفس همشون راگرفته بود. این اساتیدی که با یک نگاه چپ  و یا با یک تشر ۵۰ تا دانش آموز شر را ساکت میکردن حالا فقط لحظه شماری میکردن که زنگ تفریح زود تمام شه و به کلاس هایشون پناه ببرن. آقای ناظم هم پشت میزش ساکت نشسته بود و سرش رو با چند ورق کاغذ گرم کرده بود.            

خانم فروزان با عظمت, زیبایی و متانت پاهایش را روی هم انداخته بود و به زمین نگاه میکرد ولی کاملا متوجه آنچه در دفتر و بیرون دفتر میگذرد بود. مانند شیری بود که در میان ۱۳ بچه گربه نشسته و میداند که با یک نگاه میتواند آنها را ذوب و از هستی ساقط کند. سرانجام آقای ناظم از جاش بلند شد و زنگ توی راهرو را به صدا آورد. ما ردیف جلویی ها که به اندازه کافی اکسیژن خانم فروزان را بلعیده بودیم به سمت کلاس برگشتیم. بقیه بچه بالاخره تونستن بیان جلو و یک نگاه سریعی به خانم فروزان بکنن.

در فاصله کوتاهی که تا کلاس بود هی بهم میگفتیم, فروزان را دیدی؟ آره, تو چطور؟ آره, حسابی. هنوز بچه تر از این بودیم که از موهای زیباش, چشمان جذابش, لبهای هوس انگیز و بدن سکسی اش تعریف و قصه سرایی کنیم.

سیامک به مدرسه بازگشت و بعد از پایان کلاس سوم دبیرستان, او و هدایت شعار غفاری هر دو راهی انگلیس شدن. سیامک به مدرسه شبانه روزی رفت و شعار به جوانان منچستر یونایتد پیوست و پس از بازگشت به ایران در تیم ملی بازی کرد. خانم فروزان در سال ۲۰۱۶ در ایران و در سن ۷۹ سالگی از دنیا رفتند و در مراسمی خصوصی به خاک سپرده شدند.