خاطرات روزهای کرونایی

 

ارتباط  دوران کرونا با دوران"ایدز" و حکومتی که قبل از ۱۳۵۷ دوست همجنسگرایان بود


فیروزه خطیبی



این روزهای نامعلوم کرونایی گاه مرا به یاد ماه های اول شیوع بیماری مرموزی بنام "ایدز" می اندازد که در آن زمان بتازگی در نیویورک - شهرمحل زندگی من - شیوع پیدا کرده بود.  هرروز خبر ابتلا و مرگ افراد از جمله هنرمندان سرشناس به گوش می رسید و شرایط وحشت آوری بوجود آمده بود.

حتی بعد از شناخت بیشتر این ویروس و درک این مسئله که مرض ازطریق سر سوزن محافظت نشده، انتقال خون و بخصوص آمیزش جنسی در میان همجنسگرایان شیوع پیدا می کند، کم کم به همجنسگرایان به شکل جذامی های قرن جدید نگاه شد و با خبر بیماری و مرگ بازیگرمعروف هالیوود "راک هادسن" که توانسته بود همه عمر به عنوان یک "مرد اول" سکسی مورد توجه و علاقه زنان جهان باشد، آمریکایی های متعصب و محافظه کار احساس تنفر شدیدی نسبت به همجنسگرایان و همجنسگرایی نشان دادند.

یکی از عواقب این تنفر، خودداری از انجام هرگونه کمک مالی برای کشف واکسن یا داروی درمان بیماری ایدز بود و مبتلایان به عنوان گناهکارانی شناخته شدند که باید تاوان "گناه" همجنسگرایی را  بپردازند!

و به این صورت بود که این بلای عظیم تا سال ها بعد نادیده گرفته شد و بسیاری در این دوران جان خود را بیهوده از دست دادند.  البته این روزها همین مسئله به صورتی دیگر و با حرکات  افرادی که با دنباله روی از شیوه های  "ترامپی" از ماسک زدن و قبول شیوع یک بیماری مسری جهانی خودداری می کنند ادامه دارد.

اما در رابطه با مسئله همجنسگرایی، ضمن کند و کاو در اینترنت به مجله اینترنتی به نام "حالت" - ویژه همجنسگرایان مرد ایرانی -  برخوردم و مقاله ای تحت عنوان "آیا حکومت پهلوی، دوست همجنسگرایان بود؟" در این مقاله  به دوران کوتاه مدرنیته ای که در ایران جریان داشت و من هم دردوران نوجوانی و پیش از ترک کشور شاهد آن بودم, بازنگری جالبی شده است:


"این روزها  در کشورهایی مانند ایران، اینترنت حرف اول را در رابطه میان همجنسگرایان می زند، چرا که فکر ایجاد روابط در دنیای بدون اینترنت، تقریبا غیرقابل تصورمی باشد. اما راستی در عصر بدون اینترنت، «گی لایف» چطور بوده؟ همجنسگراهای ایرانی چطور همدیگر را پیدا می کردند؟ آیا در تهران قبل از انقلاب «پاتوقی» برای گی ها بوده؟ در میان هزاران دیسکو و کاباره و کلاب، آیا  تهران، «گی کلاب» هم داشته؟ جنبش همجنسگرایان در ایران، گرچه از نظر مفهوم و درک محتوا از جنبش های مشابهش در غرب عقب تر بوده، اما دست کم توانسته بود برای خودش در جامعه ایران، جایی دست و پا کند.

"جز در مشاغل مختلف، مردان همجنسگرایی بودند که با «ظاهر های افراطی» در فیلم ها ظاهر می شدند، رقصنده های همجنسگرایی که در تالار رودکی، به صورت حرفه ای باله می رقصیدند، هنرمندانی چون فریدون فرخزاد که راه خودش را به سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران باز کرده بود و  مجسمه سازان، نقاشان و طراحان لباسی که از طبقه متوسط جامعه جهیده بودند و با درباریان حشر و نشری داشتند. اما شاید اوج خودنمایی مردان همجنسگرا در تشکیل کلوپ یا پاتوقی به نام عجیب و غریب «رشت ۲۹»  در تهران، بود. کلوپی در شمال شهر که به دلیل فضای خاص و مدرنش، هم پاتوق هنرمندان  بود و هم پاتوق همجنسگرایان مرد.  همجنسگرایانی که محور بسیاری از فعالیت های هنری آن روزگاران بودند و شاید امروزه حتی نامشان کمتر به گوشها آشنا بیاید اما آثارشان را بسیاری دیده و شنیده اند.

"یکی از این هنرمندان، کیوان خسروانی، طراح لباس های ملکه فرح پهلوی بود که این روزها در پاریس مشغول طراحی واجرای نمازخانه ای برای سفارت رژیم اسلامی ایران است! در آن زمان، پدرکیوان رئیس دادرسی ارتش بود و عمویش وزیر. عموی دیگرش با درجه سپهبدی به معاونت ژاندارمری رسید و عموی ارشدش سفیر ایران در واشنگتن بود.  خود کیوان خسروانی هم از کمال و جمال چیزی کم نداشت. تحصیلات معماری را در دانشگاه برکلی آمریکا و دانشگاه تهران و پاریس تمام کرده بود اما وقتی به تهران بازگشت، دلش پیش طراحی لباس بود. او نخستین بوتیک موفق تهران بنام "نامبر وان" را پایه گذاری کرد و خیلی زود ایده استفاده از پارچه های دست بافت و سنتی ایرانی در قالب لباس های مدرن را در دربار  پیشروی آن زمان رواج داد.   

"لباس بیست و پنجمین سالگرد سلطنت پهلوی و نوروز شهبانو و مشهورترین لباسهای او که با الهام از طرح پارچه های سیستانی دوخته شد همه و همه کیوان خسروانی را به یکی از هنرمندان مهم آن دوران واز نزدیکان ملکه پهلوی تبدیل کرد. آنقدر که وقتی در هیاهوهای دعوای دولت با جنبش چپ در اوایل دهه پنجاه خورشیدی، ژاندارمری به پاتوق کیوان و دوستانش، کلوپ رشت ۲۹ حمله و همه را دستگیر کرد، پس از رسیدن خبر به دربار، همگی بلافاصله آزاد شدند و سپهد مبصر هم از ریاست شهربانی برکنار  شد.

"یکی از دوستان نزدیک کیوان، بیژن صفاری بود که نقش عمده ای در تزئین کاخ نوساز نیاوران و ترمیم کاخ مشهور صاحبقرانیه داشت. بنایی که از زمان قاجار مانده بود و با ابتکار کیوان خسروانی و بیژن صفاری به محل کار محمد رضا شاه پهلوی تبدیل شد. این دو بودند که با مدرن سازی کاخ صاحبقرانیه، در جوار کاخ نیاوران، از هنر اصیل ایرانی هم بهره گرفتند و این کاخ را به یکی از تماشایی ترین میراث های فرهنگی معاصر ایران تبدیل کردند. این بیژن صفاری بود که پارک معروف دانشجو را در تهران طراحی کرد و مجسمه های مشهور میانه حوض پارک، با نمادهایی مبهم از مردان همجنسگرایی که کنار یکدیگر ایستاده اند، ابتکار اوست.

نویسنده مقاله در نشریه اینترنتی حالت می نویسد:

"پارک دانشجوی تهران زمانی به نماد همجنسگرایان مرد تهران تبدیل شد که بیژن صفاری، فرزند تیمسار سناتور محمدعلی صفاری، با عشقش، سهراب محوی رسما ازدواج کردند. این ازدواج در هتل کمودور تهران اتفاق افتاد و دو داماد، با کالسکه در پارک دانشجوی تهران گردانده شدند. خبر این ازدواج مانند توپ در همه رسانه های جهان صدا کرد.


مقاله در اینجا به دیگر چهره های سرشناسی که در کلوپ رشت ۲۹ حضوری شاخص داشته اند اشاره می کند: بهمن محصص یکی دیگر از افراد مشهور کلوپ بود. نقاش معاصری که جز آفریدن آثار رنگ و روغن، در تئاتر ایران هم تحولاتی ایجاد کرد. محصص از پیشگامان طراحی صحنهٔ تئاتر در ایران بود؛ او نمایش "صندلی‌ها" اثر اوژن یونسکو را به روی صحنه برد. او برای این نمایش تعدادی صندلی دکوراتیو و اکسپرسیونیستی طراحی کرد که وقتی کنار هم قرار داده می‌شدند جنگلی آبستره را به ذهن متبادر می‌کردند.

طراحی دیگر او برای تولید نمایش هنری چهارم  اثر"لوییجی پیراندلو" به مناسبت صد سالگی این اثر بود که در آن فرم‌های فلزی تندیسی در تضاد با پرده‌های سادهٔ کیسه‌ای قرار گرفته بود.

بهمن محصص، کمی پیش از مرگش در فیلمی با عنوان «فی فی از خوشحالی زوزه می کشد» در گفتگو با میترا فراهانی فیلمساز، از همجنسگرا بودنش سخن می گوید. رشت ۲۹ گرچه تا زمان انقلاب ضد سلطنتی ۱۳۵۷ سر جایش بود اما در میانه دهه ۵۰ خورشیدی، ذائقه اش را از قشر روشنفکر همجنسگرایان به افراد متوسط تر جامعه و هنرمندان پاپ هم تغییر می دهد.

خیلی زود افرادی چون اسکندر حجتی (بازیگر که با نام حجی جون فعالیت می کرد) محمد خردادیان (که آن زمان به ازدواج زنی به نام جین تن داده بود و مخفیانه به این مکان سر می زد) و حتی فریدون فرخزاد هم رشت ۲۹ را به پاتوق خود تبدیل کردند.

در کنار کلوپ رشت ۲۹، مکان هایی چون رستوران یاس در هتل هیلتون (هتل استقلال کنونی) و کاباره زمرد در هتل بزرگ رامسر هم همواره پاتوق همجنسگرایان مرد بوده که به صورت دوره ای از آنها برای گردهمایی و شناخت همدیگر استفاده می کردند.

پس می بینیم که در دوران پیش از انقلاب، با وجود سنتی بودن جامعه و عدم پذیرش اکثریت، به نظر می رسد حکومت نه تنها  محدودیتی برای همجنسگرایان قائل نبود، بلکه آن ها را بخاطر هر و لیاقتشان در رده های مختلف جامعه با آغوشی باز می پذیرفت. چنانکه از امیرعباس هویدا، نخست وزیر سالیان سال محمدرضا پهلوی هم، به عنوان یکی از سرشناس ترین چهره های همجنسگرا نام برده می شود.

در پایان این مقاله نویسنده با حالتی نوستالژیک به گذشته و افسوس بر جامعه واپسگرای امروز ایران می نویسد:

"هرچند شاید هرگز نتوان به شرایط گذشته بازگشت یا روزگاران سپری شده را بازگرداند اما شاید شما هم با خواندن این مطلب به این فکر فرو بروید که اگر آن وضعیت ۳۷ سال دیگر ادامه پیدا می کرد، آِیا اکثریت جامعه ایران ما همجنسگرایان را راحت تر نمی پذیرفتند یا دست کم حضور و وجودمان می توانست جرم نباشد؟ سوالی است که شاید هیچگاه جوابش را نیابیم. اتفاقا بنظرمن این سئوالی است که باید بیشتر به آن پرداخت و برای آن جوابی یافت و بخصوص خانواده های فرزندان همجنسگرا، حداقل سعی کنند آن ها را قبول کنند و با آن ها مهربان باشند."