با وجود آنکه ایمان به دین مسیحیت و انواع مذاهب آن رسما  هیچ امتیازی برای پناهندگان به  کشورهای غربی محسوب نمیشود اما یکی از پرطرفدار ترین روش ها  همینه. خیلی ساده در یک کلیسای مجازی که دفتر اصلیش در کشورهای غربی است عضو می شوید. البته باید کشیش را قانع کنید که هدفتان از به قول اونا کانورت  اصلا موضوع پناهندگی نیست و  این تصمیم صرفا نتیجه تحقیقات و مطالعات شماست. اگر یک خواب و یا رویائی هم ضمیمه اش بکنید خیلی بهتره.

 خلاصه باید دوره معین آشنائی با مبانی دین مسیحیت را گذرانده و گواهی مانندی را بعد از مصاحبه دریافت دارید. خیلی وقتها  شما میتوانید ادعا کنید که در کشور شما ( بفرمائید ایران) به عنوان نوکیش تحت تعقیب هستید و برای زندگی در محیط امن خواستار پناهندگی می باشید.

  رسم این کلاس ها صرفا گوش دادن و یا تایید کامل گفته های  سخنران  است و بس. کلاس فیزیک و یا ریاضی نیست که بحث های چالشی پیش بیاید. کشیشان  این نوع کلاس ها اغلب طلبه های نزدیک به فارغ التحصیلی مدارس مذهبی اروپا و بعضا آمریکا هستند که به عنوان  کارآموزی تدریس را بر عهده میگیرند. بزرگترین مشکل همون زبان انگلیسی و لهجه  است. ایرانیان اغلب  گواهی نامه های آیلتس و تافل با لهجه های استاندارد  دارند اما کشیشان بیشترشون نیجریه ائی هستند با لهجه غرب آفریقا که درک گفته هاشون حتی برای خود انگلیسی زبان های اصیل هم ؛ دشوار است تا چه برسه به ایرانیان. به هر حال چون رسم بر گوش کردن صرفه و تمام کماله معمولا مشکلات زبان خیلی خودشو نشون نمیده.

  بهرام جوانی که سرش همیشه  بوی قرمه سبزی  میداد و با طرح سئوالات مردافکن در سر همه کلاس های درس ؛ خمپاره انداز بود با وجود همه توصیه ها که سئوالی نپرس و فقط گوش کن ؛ در همون اوایل؛ موضوع یوسف  نجار پدر حضرت عیسی را پیش کشید و اینکه چطور میشود زنی به قول ایشون بدون ملاقات با مردی و یا احتمالا تلقیح مصنوعی حامله شود. همه تلاش های کشیش بیچاره برای  توجیه این امر به عنوان حادثه ائی الهی  که با توجیهات زمینی قابل تشریح نیست ؛  بی اثر مانده بود.همین بحث کم مانده بود توجه بقیه اعضای کلاس را که به طور آنلاین از شهرهای مختلف در بحث شرکت داشتند جلب و کنترل کلاس را  از دست کشیش خارج کند. شرکت کنندگان   ایرانی   و افغانی شور و حرارت بیشتری از خود نشون داده و برخی هم  ادعا میکردند یوسف نجار هم شهریشونه .  بهرام اصرار میکرد که به هر حال برای تولید بچه جزء تجهیزات فنی لازم " نر"  و در این مورد " مرد" بالغی لازمه. اصرار  میکرد که به احتمال زیاد یوسف نجار عامل اصلی بوده. حالا شما اسمشو  بزارید " دوست پسر" و یا " شوهر"  و یا هرچی که  شما بگوئید. حتی ممکنه پدر عیسی فرد  دیگری بوده  اما داستان همه جا به نام یوسف نجار تموم شده چون خیلی اطراف خانه مریم آفتابی میشده و عملا شوهرش بوده هر چند ممکنه پدر عیسی نبوده باشد.

برخی از شاگردان  کلاس مرتب به بهرام پی وی می دادند که SUM( Shut Up Man) همه ادیان همین اند. همشون غیر منطقی هستند. برخی هم موضع ملایمتری داشتند و اصرار  میکردند در طرح سئوالات جانب احتیاط رعایت شود  و حداقل به جای یوسف نجار  به بهرام توصیه میکردند بگه : سنت جوزف Saint  Joseph. گروه بعدی هی به بهرام گوشزد  میکردند  که اینجا هم مثل اون درس معروف معارف دردانشگاه های ایرانه . خیلی ساده  است : بشین ؛ گوش کن ؛  به سئوالات همان طوری که اونا  میگند جواب بده. گواهی صادر میشه و  همه شرکت کنندگان میشوند : مسیحیان تحت فشار دولتی مسلمان و فناتیک که جان  نوکیشان را تهدید  میکند.

  کشیش بیچاره به هر ترفندی بود  با کمک  مترجم فارسی سرو ته قضیه را به هم آورد و موضوع تولد حضرت عیسی دیگه به خاطره ها پیوست. شرکت کنندگان کلاس تو پی وی به بهرام تذکر دادند که با این سئوالاتش کاری نکنه  که  کلاس تعطیل بشه. بهرام هم ظاهرا تصمیم گرفت لام تا کام تا ختم کلاس چیزی نگه.

بهرام قول داده بود لال باشه و بیشتر وقتشو صرف حفظ  پاسخ سئوالات  استاندارد بکنه. امور کلاس عادی پیش میرفت و چند جلسه بیشتر تا پایان نمانده بود که صحبت به مصلوب شدن مسیح کشید که  تنها چند نفر  از  حواریون شاهد ماجرا بودند.  کشیش وقتی اسامی ملازمان را میگفت از مریم مجدلیه  هم نام برد که  به اصطلاح امروزی ها  این خانم را از هواداران و فالوور های مسیح شمرد ؛ اینجا بود که بهرام دیگه کنترلشو از دست داد و گفت  مریم مجدلیه طبق اسناد زیادی که در دسترس است  زنی بالاتر از یک پیرو  و  دوست دختر عیسی مسیح بود. البته بهرام اشاره هم کرد که این خانم انگار قبلا روسپی بوده و از وقتی ایمان آورد ؛ حضرت عیسی وساطت بخشش اش شده بود.کشیش کلمات Mary Magdalene را چنان تلفظ  میکرد  که دو جلسه طول کشید تا شرکت کنندگان متوجه منظورش- مریم مجدلیه -بشوند.

 بهرام  با  این اظهار نظر خمپاره ائی در کلاس انداخت. همه رشته های کشیش پنبه شدند. شرکت کنندگان به بهرام حمله کردند که چرا روند مهاجرت آنها را مختل کرده. جمع کردن کلاس بعد از این اتهام خیلی سخت شد.برخی لیبرال بازی در آورده و داشتن  دوست دختر را حق مسلم  و امری شخصی برای عیسی مسیح عنوان کردند. وقتی یکی دیگر از شرکت کنندگان توضیح داد  که با توسل به این روایت که حضرت عیسی هیچگاه زن نگرفت خیلی از کشیشان ازدواج نمیکنند   و اگر  ثابت شود دروغه  اساس دین مسیحیت  می لرزد کلاس را بیشتر از سابق متشنج کرد.

بهرام از رو نمیرفت و اصرار داشت نقش یوسف نجار و مریم مجدلیه باید روشن شود. خیلی از همکلاس ها به ویژه خانم ها اصرار داشتند که مریم مجدلیه  از اولین زنانی بوده  که به مسیحیت روی آورده و علاقه عیسی به ایشون کاملا روحانی و طبیعی  است. بهرام به اسناد زیادی  اشاره میکرد که اثبات میکردند علاقه عاطفی بین این دو نفر چیزی بالاتر از مرید و مرشدی  است. انگار عیسی برای روشن شدن آیات انجیل اوقات زیادی را  به شکلی کاملا خصوصی با مریم مجدلیه می گذرانده.

 دست آخر کلاس  که تنها دو جلسه ازش باقی مانده بود به دلایلی که هرگز اعلام نشد  سه ماه مسکوت ماند. اغلب شرکت کنندگان  ادب را کنار گذاشتند و به بهرام حمله کردند. آنها استدلال  میکردند  که بهرام در زندگی روزانه خود در ایران خیلی  از مطالب را تعبدا پذیرفته حالا چگونه اصرار دارد توجیهی منطقی برای شعائر  مسیحیت پیدا کند.سرانجام کلاس در حالی مجددا تشکل شد که بهرام را از گروه ریموو کرده بودند.

کشیش  جوان نیجریه ائی جایش را به یک  روحانی  پیر ایرلندی داده بود. صداش خیلی ضعیف بود.  برخی اوقات انگار یادش میرفت در باره چی داره صحبت میکنه. خوشبختانه صلیبی در دست داشت  که هر از چندگاهی تکان میداد. پدر مونت باتن  ایرلندی خوب بلد بود همه مباحث جنجالی را سریع رد شده و روی تقدس حضرت مریم تمرکز کند. البته مواظب بود که روشن نسازد منظورش دقیقا چیه.  جیک کسی در نیومد. همه با موفقیت دوره را گذارنده و تبدیل شدند به مومنانی در بند که اگر بتوانند مهاجرت کرده و پناهندگی بگیرند مسلما مسیحیانی با ایمان خواهند شد.