تکنولوژی هسته ای خانم جان
نگارمن
سنت مرباپزی در فصول مختلف در آشپزخونه ی مادربزرگ پدری با انواع میوه های جورواجور و با جدیت و همت خانم جان انجام می شد. از مربای به و انجیر و کدو و بادمجون پنج سانتی گرفته تا ساده ترین شون که آلبالو بود و گیلاس.
آداب هسته در آوردن آلبالو و گیلاس داستانی تموم نشدنی بود.
ظاهرا زمان جنگ جهانی دوم چند شبی مستشار کم حرف و تودار روسی میهمان عمارت بیرونی پدربزرگم در شاهرود بوده و از اون جایی که روس ها هرگز چیزی رو فراموش نمی کنن، برای این که نشون بده شیرینی مرباهای صبحونه هنوز زیر دندونش بوده، در سفر بعدی برای مادربزرگم یک عدد دستگاه هسته دربیآر آلبالو میآره که به گفته ی خانم جان یک باغ آلبالو رو یک روزه بدون هسته می کرده.
از اون جایی که اون وقتا کلفت های سربه هوا قدر تکنولوژی های زمان رو نمی دونستن، این گلنار ورپریده هم دستگاه به این مهمی رو با آشغال های دیگه برباد فنا می ده. و حسرتی که هر سال، اول تابستون با دیدن آلبالوها بر درخت، به دل خانم جان ته نشین می شده.
به دستور مامان بزرگم هر کدوم از عموها و عمه ها که به سفر می رفت سراغ اختراع دستگاه هسته دربیآر آلبالو رو از نخبه گان فرنگی می گرفت و خانم جان معتقد بود که غربی ها زندگی رو جدی نگرفتن و چمدون مسافرهاشونو با دوربین های شکاری و لاک های رنگی و بیگودی های ابری که خانوم ها شب رو راحت صبح کنن، پر می کنن و مثل روس ها به مسئله ی مهم هسته توجهی ندارن.
ما این دغدغه ها رو جدی نگرفتیم وگرنه الآن توی همون یه ذره شهر شاهرود خودمون چه سایت های معتبر هسته ای آلبالو و گیلاسی داشتیم. سرمون به کار خودمون بود و راحت مربامونو می پختیم، کسی شده بودیم، و چه بسا ان قدر مهم که دنیا هم به شیرینی مرباهای ما بند بود.
حوالی امرداد ماه که میشد ـ بساطِ مربا پزی در منزلِ ما نیز برقرار بوده و سنتی دیرین بوده که از شاهزاده خانمهای کوشکِ ولیعهد نشینِ قاجاری در تبریز ـ به دخترانِ ایشان ارث رسیده و همه جور میوه را با شکر پخته و در شیشه کرده تا برای زمستان آماده شود.
ما بچهها به دورِ دیگها بازی کرده و خانمها سر دخترانِ دم بخت فریاد زده که مهناز اگر مربا پزی یاد نگیری ـ شوهرِ خوب نمیکنی، یا مادرش داغَت کرده و آبرویَت جلوی همه میرود، بهم بزن، بهم بزن و دعا بخوان تا اولِ بهار خواستگار آمده و عروسیت سَر گیرد.
این شیشهها را در قسمتِ پشتی سرداب قایم کرده و این حقیر عادت داشت چند وقت به چند وقت به آن حوالی دزدکی رفته و ناخنَکی به آن شیشهها بزند، یادش به خیر.