خاطرات روزهای کرونایی

 

ترامپ روی بالکن موسولینی، امامزاده در توس، ابراهیم گلستان و انوشیروانی که عادل نبود!

فیروزه خطیبی



«آنگاه که مردی به بهای زندگیِ خود، حقیقتِ زمانش را واقعیّت بخشید، دیگر مرگ سرچشمۀ عدم نیست؛ جویباری است که در دیگران جریان می یابد،به ویژه،اگر این مرگ ارمغانِ ستمکاران باشد، یعنی: آن کُشته شهید باشد و برای حقیقتی مُرده باشد»
(حلّاج، چاپ اوّ ل، تهران، ۱۳۵۷، ص۲۰۸)


این روزهای کرونایی در چشم من کم کم تبدیل به "سرزمین عجایب" شده است. یکی از این عجایب، بازگشت رئیس جمهور ترامپ از بیمارستان و واجهیدن او ازمرگ احتمالی به دلیل ابتلا به  ویروس کوید ۱۹ و چند ساعت بعد نمایش فیلم های  سوررئال از ترامپ درحال  بالارفتن از پله های کاخ سفید و ظهورش در بالکن "ترومن"  - رئیس جمهوری که دستور بمباران هیروشیما وناکازاکی را صادر کرد - به شیوه "موسولینی" رهبر فاشیست ایتالیا در دوران جنگ جهانی دوم بود. بعد هم برداشتن "ماسک" حفاظت از کرونایی کردن دیگران، با یک حرکت قهرمانانه که یعنی "بله. من بر کرونا غلبه کردم".

همانطور که ویروس جهانگیربرشمار مبتلایان و قربانیانش می افزاید رئیس جمهور، از روی "بالکن"- موسولینی وار- به ما مژده می دهد که "کرونا" بزودی ریشه کن خواهد شد!  ما از شدت حیرت، افتضاح مناظره با جو بایدن  و پرداخت مالیت 750 دلاری پارسال اش را  فراموش می کنیم!

درسرزمین عجایبم. درچاهی عمیق و بی پایان بدنبال "خرگوش" سفید، آلیس وار درحال سقوط آزادم. درهمین حین و بین  مسئله "قره باغ" و یک جنگ منطقه ای دیگر ذهنم را بخود مشغول می کند. درباره قره باغ هیچ نمیدانم جز اینکه این نا آرامی ها خون هموطنان ارمنی ام را بجوش آورده. می خواهم بدانم. به تاریخ رجوع می کنم.  درجایی درباره "قره باغ"می خوانم که فتوای آخوندی ۶۰۰ هزار کیلومتر از خاک ایران را بر باد داد! ای بابا! چطور؟

می خوانم که «شيخ جعفر كاشف الغطاء» که مثلا استاد بزرگ فقاهت بوده است را فتحعلى شاه از نجف به ايران آورد تا اوضاع شيعيان ايران را سامان دهد!  این همان شیخ جعفری است که  فتحعلى شاه را به جنگ با روسها تشويق و تهديد ميكند كه اگر شاه چنين نكند، خود شخصا فتوای جهاد را صادر خواهد كرد!  در عين حال به شاه اطمينان ميدهد كه با توسل به قدرتهاى ماوراءالطبيعه، و یاری "امام زمان" پيروزى را نصيب سپاه اسلام خواهد كرد و نیروهای روس به دست لشكر ايران، نابود خواهند شد. فتحعلی‌ شاه كه زمام عقل را به دست شيخ داده بود، پسرش عباس میرزا که مخالف این جنگ است را با لشكرى فاقد تجهيزات كافى! به جنگ روسها ميفرستد. البته درشرایطی که لشكر روس، مجهز به توپ و مسلسلهای سنگين بود. نتيجه اين حماقت، شكست هاى پی در پی و فضاحت بار و جدا شدن ۱۸ شهر ایران از جمله: گنجه و قره‌باغ، شیروان، دربند، باکو، داغستان، گرجستان، ارمنستان  شد. آلیس به ته چاه نرسیده از خودم می پرسم اجازه دارم از استقلال ارمنستان ابراز خوشحالی کنم؟ که صدای خرگوش سفید از قعر چاه بلند می شود: "تجزیه طلب. تجزیه طلب."!

هنوز از این خواب پریشان نجسته ایم که مرگ استاد مسلم آواز، خواننده محبوب و "صدای ملت ایران"  شجریان، همه خبرهای دیگر ازجمله سالگرد قتل فجیع فریدون فرخزاد و درگذشت نصرت الله وحدت، کمدینی که سال ها با فیلم هایش به مردم شادی بخشید را تحت الشعاع قرار می دهد. هیچکس هم نمی پرسد کمدین متوسطی مثل وحدت که کاری هم به سیاست نداشت چرا چهل سال از کار محروم شد؟

سایت های گوناگون "سوشیال میدیا" پوشیده از صدا و سیمای استاد است که صدا و سیما را از پخش ربنایش محروم کرد. اینجا و آنجا و همه جا  در سایت های اجتماعی، عکس های یادگاری استاد با همکاران داخل و دوستداران بی شمار خارج نشین منتشر می شود. هرچند شرایط، عزاداری می طلبد اما از این همه یکپارچگی ایرانیان دچار شگفتی توام با شعف و شادی می شوم. پخش تصاویر در فیسبوک و اینستاگرام ادامه دارد.  تصاویری از استاد درمهمانی، استاد ضمن دریافت مدال افتخار، استاد درجشن تولد دوستان، عکس یادگاری  استاد و هوادارانش درپشت صحنه اجرای موسیقی،  استاد در حال قدم زدن با رفقا در کنار "دن آرام" ! استاد در حال گردش در یکی از شرابکشی های شمال کالیفرنیا! و بالاخره در خبرها می خوانیم که استاد شجریان هرچند خودش را فردی سیاسی نمی دانسته اما "مانیفستی" هم برای گذر از جمهوری اسلامی به یک ایران دمکراتیک تدوین کرده وآن را به عباس میلانی سپرده و این نویسنده و پژوهشگر هم وعده انتشار آن را در آینده نزدیک داده است. از طرفی دکتر میلانی در مصاحبه ای در شبکه "ایران اینترنشنال" درتوصیف نقش محمدرضاشجریان در موسیقی و سیاست ایران، درنقطه مقابل ابراهیم گلستان نود و چند ساله قرار می گیرد که در اوج کهنسالی هنوز از شر و شور خالی نیست و حرف های "شاملویی" می زند و مدعی است انوشیروان عادل اصلا عادل نبوده است! آلیس به کف چاه که می رسد دامنش مثل چترنجات باز می شود و آرام می نشیند!

آخرین خبر این است که  برخلاف خواست خانواده شجریان و وصیت استاد  که می خواسته پیکرش در باغ خانوادگی بخاک سپرده شود، حکومت مجوز خاکسپاری او در کنار آرامگاه فردوسی بزرگ را صادر کرده است. کسی نمی داند چرا؟  بلافاصله طرحی از بزرگمهر حسین پور منتشر می شود که در آن محمدرضا شجریان دست در گردن فردوسی قدم برمی دارد و کمی دورتر، مهدی اخوان ثالث رقص کنان به استقبال این دو آمده است!

کیهان لندن می نویسد: "اصرار حکومت در به خاکسپاری پیکر شجریان در آرامگاه فردوسی دلیل سیاسی دارد و همانگونه که یکی از عوامل رژیم بیان کرده، از چند ماه پیش برنامه‌ریزی شده است. اگر از ترس مردم و واکنش‌های جهانی نبود، رژیم تا کنون آرامگاه فردوسی را با خاک یکسان کرده بود. حال می‌خواهند کاری را که با تیشه و کلنگ و بولدوزور نتوانستند انجام دهند با تبدیل نماد ایرانگرایی به گورستانی متروکه در توس انجام دهند. هیچ بعید نیست که با دفن شجریان در محدوده آرامگاه فردوسی گنبد و بارگاهی نیز برایش بنا کنند تا از صبح تا شب نوای «ربنای» شجریان در تقابل با شاهنامه‌ی فردوسی از آن پخش شود. درست همانگونه که در سده‌های گذشته با ساختن امامزاده‌های فراوان، حافظه تاریخی مردم از توجه به پاسارگاد، هگمتانه و تخت جمشید منحرف شد، حالا هم «ربنای» یک هنرمند محبوب می‌تواند تیشه پنهانی گردد برای نابودی آن بنا و شاهنامه‌ی فرهنگی و تاریخی استادِ توس."