قبض برق

میم نون



اداره پست قبض های برق آورده و داده بود به نگهبانی مجتمع و طبق معمول قبض آپارتمان خودم گرفتم و یه نگاه زیر چشمی انداختم و دیدم خدا را شکر زیاد نیومده و تا رسیدن به آپارتمانم داشتم باخودم حرف میزدم که حتما باید همین الگو مصرف را ادامه بدم تا خدا این خوشی را ازم نگیره.

رفتم تو، قبض را گذاشتم رو میز و به کارهای دیگه پرداختم.

امروز که برگشتم از سرکار چشمم به قبض افتاد و یهو دیدم یکهفته گذشته ویکی دو روز بیشتر از مهلت پرداخت نمونده، تنبلی را کنار گذاشتم و قبض بدست رفتم سر خیابان که بانک آنجا بود و دو تا دستگاه ATM داشت و البته هر دو تا هم مشتری داشت عملیات بانکی انجام میداد. 

بخاطر ادب و بخاطر کرونا چند متر عقب تر ایستادم و منتظر بودم که نوبتم برسه. تو  یکی از دستگاهها خانم جوانی با دختر کوچکی مشغول بودند و همینطور که مادر جوان داشت با دستگاه کار میکرد، دخترک کوچولو با ظرافت خاصی از کف پیاده رو جلوی بانک رسیدهایی که همشهری های محترم بعد از اتمام کار از دستگاه گرفته بودند و به زمین انداخته بودند را جمع میکرد و جالب این بود که همه را میریخت تو جوی آب و چند باری اینکار و تکرار کرد.

مادرش کارش تموم شد و دختر کوچولو گفت مامان مامان همه آشغالها را از زمین جمع  کردم ریختم آنجا و‌ جوی آب نشان داد. مادرش هم احتمالا با لبخند عاشقانه ای از پشت ماسک گفت مرسی عزیزم بیا بریم.

خیلی تو فکر فرو رفتم که مادر جوان برای ضد عفونی کردن دستان او الکل که نداشت هیچ حتی تذکر هم به فرزندش نداد که چرا اینکارو کردی؟ جوی آب که جای آشغال ریختن نیست.

برای من معلوم بود حتما قبلا بستنی یا خوراکی برای بچه خریده و کاغذ بسته بندی را جلوی بچه انداخته تو جوی آب و الان فرزندش فکر میکنه جوی اب محل اشغال و زباله است .

تو این فکرها بودم که یکی بهم گفت

آقا خوابت برده؟ مگه نمیخواهی قبضی که دستته پرداخت کنی؟

از او تشکر کردم و بعد از پرداخت قبض برق و گرفتن رسید آن تا رسیدن به خانه تو این فکر بودم واقعا چه زمانی اموزش کودکان ما اصولی انجام میشه تا وقتی مامان و بابا شدند جامعه بدون مشکلی را شاهد باشند و از آن لذت ببرند؟