وابسته و گسسته
داستان های کوتاه شهیره شریف
نشر آفتاب، نروژ، ۱۳۹۸
چکیده داستان «کژی و کاستی»
دو ساعت بعد خونه بودم. به اصرار مامان رفتم تو تخت ولی هر چه سعی کردم بخوابم فایدهای نداشت. البته از تخت بیرون نیامدم حتی حوصله سربهسر گذاشتن با راماد را هم نداشتم. او هم آرام بود و حرفی نمیزد. نمیدانم بالاخره کی خوابم برد ولی صبح با انرژی بلند شدم. لباس پوشیدم و توی آشپزخانه به بقیه پیوستم. وارد آشپزخانه که شدم، صحبتها قطع شد. راماد بلند شد و موبایل به دست مرتب از زوایای مختلف از من یا بهتر بگم از بینیم عکس میگرفت.
"بسه!" آقاجون به راماد چشمغرهای رفت و بعد رو به مامان گفت، "شمام نشستین جلو پری صبحانه میخورین. بساط رو جمع کنین. نمیدونین باید ناشتا باشه."
راماد با خنده زودتر از بقیه جواب داد. "خب آقاجون پری قراره ناشتا باشه نه ما."
"نه شما صبحانتون رو بخورین. تازه اصلا هم گرسنه نیستم."
اتفاقا چه خوب بود که نباید صبحانه میخوردم. کمکم دلهره به احساس تهوع تبدیل میشد.
راماد یک لقمه نان سنگگ برداشت، لای آن پنیر و گردو گذاشت و بهبه گویان شروع به خوردن کرد.
"لا اللهالاالله!" آقاجان ظرف پنیر و گردو را از جلوی دست راماد عقب کشید.
مامان دست مرا گرفت و با هم از آشپزخانه بیرون رفتیم.
"بیا مادر لباساتو بذار تو ساک."
"ساکم رو بستم. شما برو صبحانهات رو بخور."
ولی مامان همینطور مردد جلوی من ایستاده بود. گفتم "منو بردن تو اتاق عمل نشینی و گریه کنی." همین یک جمله کافی بود. بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد.
"آخه مادر جون مگه دماغ به این قشنگی چشه که میخوای عمل کنی؟" اشکش را با پشت دستش پاک کرد.
"هزار بار این بحث رو داشتیما. قبول کرده بودی که. حالا دم رفتن باز برگشتیم سر خونه اول!"
"آخه مادر نشدی که بفهمی چقدر برای یه مادر سخته بچهاش رو ناخوش ببینه."
"خوبه که خودت میگی ناخوش. منکه خیلی خوشم که میخوام دماغمو عمل کنم که. تو هم لطفا خوشحال باش."
بغلش کردم و صورت خیس اشکش را بوسیدم.
آقا جون هم تو اتاق آمد، به مامان نگاهی کرد و رو بمن گفت "هنوزم میخوای عمل کنی؟ برای تغییر عقیده دیر نیستا."
"مطمئنم." کاش دیگر کسی این سوال را از من نپرسد.
"پس خانم شمام برو آماده بشو. دیر بریم جا پارک پیدا نمیکنیم."
"خوبه باز جا پارک رو علم نکن! فوقش ما رو میرسونی بعد میری ماشینو پارک میکنی."
مامان روی مبل راحتی نشست و جورابهایش را پایش کرد.
"حالا دو قدم هم پیاده برین طوری نیس."
"بچه عمل دارهها. انگار متوجه نیستی. خوش بحالت که اینقدر بیخیالی مرد. منکه از نگرانی دارم میمیرم."
مامان کش جوراب را هم روی جوراب به پایش انداخت و جوراب را روی کش تا زیر زانو لوله کرد.
+++
برای تهیه کتاب که سیزده دلار آمریکا قیمت دارد، میتوانید به سایت فروشگاه لولو رفته و کتاب را در گوشه گوشه جهان سفارش دهید. دوستانی که در ایران هستند و مایل به خرید کتاب که ده هزار تومان قیمت دارد، هستند، میتوانند به نشر آفتاب ایمیل بفرستند تا برای چگونگی پرداخت وجه کتاب راهنمایی شوند.
آدرسهای پست الکترونیکی نشر آفتاب
ifno@aftab.pub
aftab.publication@gmail.com
نظرات