ساسانیان اگر چه بعد از سلسله اشکانی به قدرت می رسند، اما از لحاظ مذهبی، حکومتی و فرهنگی بیشتر مشابه و میراث دار هخامنشیان هستند. حکومت آنان مانند اشکانیان، چهارصدسال به طول انجامید و در اوج قدرت، سرزمین پهناوری از هند تا قفقاز و از سیحون تا نیل را در بر میگرفت. ساسانیان منزجر از یوناندوستی و ملوک الطوایفی دولتشهرهای اشکانی، الگویی متمرکز، پارسی و زردشتی را پی میاندازند که اتحاد و رقابت قبایل و اشراف را با حکومت مطلقه شاه و اراده مقتدر روحانیون جایگزین میکند.

در اوایل قرن سوم میلادی، اردشیر بابکان از نژاد ساسان پارسی در منطقه فارس امروز قدرت گرفته و چندین امیر محلی متحد با اشکانیان را شکست می دهد و سرزمین آنها را به منطقه نفوذ خود ملحق می کند. اردوان پنجم شاه اشکانی، ابتدا یک سردار زیردست را برای جنگ و تنبیه اردشیر روانه می سازد ولی بعد از شکست وی، خود ناچار به مقابله با اردشیر می شتابد. در جنگ سال 224 میلادی، اردوان شکست خورده و در نبرد کشته میشود.

اردشیر بابکان مغرور از این پیروزی به پایتخت اشکانی (تیسفون) حمله کرد و آنرا تسخیر نموده، در 226 میلادی با عنوان شاه شاهان به تخت می نشیند. سرنگونی اردوان نتیجه شکستهای قبلی او از رومیان در غرب و سکاها در شرق بود که خزانه را چنان خالی ساخته بود که شاه اشکانی قدرت مالی برای فراهم کردن لشکری در خور مقابله با اردشیر نداشت. از جهت اجتماعی نیز مردم ایران خسته از رقابتها و جنگهای بین قبایل و طوایف، بقدرت رسیدن شاهی مقتدر و نیرومند را پذیرا شدند. اردشیر بسرعت و با جسارت سایر نقاط ایران از جمله خراسان و سیستان را نیز فتح کرد و مرز شاهنشاهی خود را تا ماورالنهر و هندوستان کشاند.

فتوحات اردشیر بابکان بعد از مرگش در 240 میلادی توسط دومین شاه ساسانی (شاپور) تحکیم و توسعه یافت. تحت رهبری شاپور، ایران به نحوی باورناکردنی از موضع دفاعی و ضعف در برابر رومیان خارج شد و به حمله و تهاجم دست زد. از آنطرف هم رومیان دو قرن بود که جمهوریت خلاق خود را از دست داده  و به یک امپراطوری بیمار و فاسد  تبدیل شده بودند. اگر چه سپاهیان روم و خزانه پربارش هنوز می توانست پشت هر رقیبی را بلرزاند، اما آن قوه ابتکار و شور و توان آزادگان زایل شده بود. حالا حتی مرگ و زندگی امپراطوران روم هم در دست گروههای مرموز درباری و توطئه های مشکوک گارد سلطنتی بود. قبایل "بربر" همسایه هم که ضعف روم را حس کرده بودند، از هر طرف بدان شیر پیر فشار می آوردند.

شاپور ساسانی در سال دوم سلطنت خود  به روم حمله ور شد و تا بندر معتبر انطاکیه در سوریه امروز پیش رفت و بعد از قرنها، راه ایران به دریای مدیترانه را گشود. اما سه سال بعد در مقابل ضد حمله امپراطور روم (گوردیان) عقب نشست و به قرارداد صلحی منصفانه که جایگزین قرار داد مفتضحانه اردوان پنجم در 218 میلادی میشد، تن در داد. این صلح حدود 15 سال به طول انجامید ولی با قتل گوردیان در یک دسیسه درباری و توسط محافظان شخصی اش، شاپور موقع را مغتنم شمرده، به متصرفات روم در ترکیه و سوریه امروزی حمله کرد. سپاه روم برهبری شخص امپراطور جدید (والرین) به جنگ شاپور آمد ولی برای اولین بار در تاریخ با شکوه روم، نه تنها لشکر رومیان شکست خورد بلکه جمع کثیری منجمله خود امپراطور به اسارت ایرانیان درآمدند. در مجموع جنگهایش با روم که بر کتیبه نقش رستم در نزدیکی شیراز به ثبت رسیده است، شاپور ساسانی سه امپراطور روم را شکست داد و سلطه ایرانیان بر خاورمیانه را تثبیت نمود.

دهها هزارسپاه شکست خورده روم که به اسارت شاپور درآمدند، به سکونت و کار در ایران پرداختند و از جمله طریق پل سازی، سدکشی و معماری رومی را به ایرانیان آموختند. از جمله آثارشان شهر بیشاپور است، در نزدیکی مرودشت استان فارس که مجموعه ای بدیع از معماری و هنر رومی را به نمایش می گذارد. تحت تأثیر این "مهمانان اجباری" روش رومی در مدارس و فرهنگ و حتی دین مسیحی در ایران به طور موقت رواج گرفت و با تغییراتی به مذهب مانوی منجر گردید. افسوس که این تحولات موقتی بودند و نتوانستند زمینه های بنیانی اختلاف و خصومت مابین ایران و روم را به تحلیل ببرند.

شاپور به ارمنستان هم لشکر کشید و پسر خود را جایگزین شاه اشکانی تبار آن اقلیم نیمه مستقل نمود. ارمنیان از سابق بطور متناوب با اشکانیان یا رومیان متحد بودند ولی اغلب شاهانشان یا از نژاد اشکانی بودند و یا با اشاره و اجازه آنان بر تخت می نشستند. ساسانیان که هم از اشکانیان و هم از رومیان انزجار داشتند، استقلال نیم بند ارمنستان را به رسمیت نشناخته و دائم آن تیره بختان را مورد هجوم و کشتار قرار می دادند. ارمنی ها و اشراف یوناندوست آنها هم تحت این فشار ساسانی، بیشتر و پیشتر به سوی رومیان متمایل شدند و حتی با قبول مذهب مسیحی، مرز فرهنگی خود را با ساسانیان زردشتی مسجل ساختند. رفتار خبیثانه امپراطوری ساسانی با ارمنیان، نمونه روحیه قدرت طلبی مطلق و عدم رعایت حال سایر اقوام ایرانی است که در زمان اشکانیان آنقدر معمول نبود. براستی شاپور ساسانی فرزند خلف امپراطوران مغرور هخامنشی است، وقتیکه در کتیبه اش خود را "خدایگان شاپور، شاه شاهان ایرانی و غیر ایرانی، از نژاد خدایگان، برادر ماه و خورشید و همردیف ستارگان" معرفی می کند.

در جبهه شرق هم شاپور تمدن کوشانی را شکست داد و آن گروه هنرمند و با فرهنگ و سرزمین افعانستان و پاکستان امروز را به امپراطوری خود ضمیمه نمود. اینهم تا مدتی باعث رونق تجارت و مبادلات فرهنگی بین ایران و هند و حتی چین گردید، که در هنر و صنعت آن دوره تأثیر گذاشت. کوشانیان مثل اشکانیان طایفه ای ایرانی (هند و اروپایی) بودند که در ابتدا زردشتی و بعدها تحت تأثیر فرهنگهای هندی و چینی، چند مذهبی و منجمله بودایی شدند. مجسمه های زیبا و عظیم بودا در بامیان افغانستان نیز یادگار آن بزرگان بود.

متأسفانه شکست کوشانیان در شرق باعث خلاء قدرتی شد که با قبایل وحشی و جنگجوی مغولی (هیتالیان) پر گردید. این قوم بدوی و مبارز برای یک قرن و نیم بعد دمار از روزگار ساسانیان برآوردند؛ شهرهایشان را غارت کردند، از آنان باج ستادند، لشکریان و حتی یک شاه ساسانی را منهدم ساختند و با نفوذ بر دربار ایران، در جانشینی دو شاه جوان ساسانی دخالت نمودند. شکست هیتالیان تنها در اتحاد شاه ساسانی خسرو با ترکان آسیای میانه ممکن شد، که پای اقوام وحشی ترک را به فلات ایران و تاریخ خاور نزدیک باز نمود.

از لحاظ فرهنگی و مذهبی، تمدن ساسانی بر پایه تمرکز قدرت و سلطه مطلق میل و ارادۀ شاه و حمایت روحانیون طراز اول زردشتی بود. این الگوی غیر قابل انعطاف در آغاز موجب همگرایی نیروهای پارسی گردید و آنان را بر فلات ایران و طوایف همسایه مستولی ساخت. اما حفظ توازن چنین هرم قدرتی که بر نوک نازک شخص شاه استوار شده، برای همه حکومتهای مطلقه از آشور بنی پال تا امپراطوران عثمانی دشوار و پر مخاطره بوده است. در جوانی، غرور و خامی شاهان کشور را به جنگ و جدال می اندازد و در پیری، فکر فرتوت و ضمیر شکاک و بیمار رهبر باعث تصمیمات متعصبانه و کشتار جوانان غیر مطیع میشود. تاریخ چهارصد ساله ساسانی پر از این نشیب و فرازهاست که با توانمندی شاهی اوج می گیرد و با ضعف جانشینی افول می پذیرد. اینکه ساسانیان توانستند چهار قرن بر ایران حکومت کنند، البته مدیون روحانیون زردشتی و بزرگان اشراف است که با حمایت و ابتکار خود توازن آن هرم واژگون را ممکن ساختند.

روحانیون زردشتی با تعالیم خود سلطنت مطلقه شاه را برای خیر و صلاح مملکت توجیه کرده و او را مبنای حفظ ثبات و برقراری نظم اجتماعی و طبقاتی قرار میدادند. تحت مذهب رسمی زردشت، جامعه افراد آزاد (غیر برده) ایرانی به چهار طبقه مجزای روحانی، ارتشی، دبیران و صنعتگران تقسیم می شد. عضویت در هر طبقه موروثی بود و به ندرت فردی فوق العاده می توانست ارتقاء طبقه یابد. وظیفه هر کس در قبال جامعه از تولد تا مرگ مشخص بود و شاه، روحانیون و اشراف هم بر اجرای آن ناظر. اشراف (بزرگان) که از بقایای خاندان های قدیم اشکانی و شاهزادگان جدید ساسانی بودند، عمده طبقه زمیندار و ثروتمند را تشکیل می دادند. اینان می بایست که از جوانی به ورزش و تعلیم نظامی بپردازند و در وقت نیاز، نیروی مسلح ارتش امپراطوری را تأمین کنند. اشراف پارسی زره پوش و سنگین اسلحه، سوار بر اسبان پوشیده از جوشن خود، بعدها الگوی شوالیه های اروپایی زمیندار شدند. این سواران به همراه پیلان جنگی ساسانی که از هند آمدند، می توانستند دمار از روزگار نیروهای پیاده و سواران سبک اسلحه برآورند.

کشاورزان و صنعتگران هم تحت حمایت شاهان مقتدر ساسانی مثل اردشیر و شاپور جان می گرفتند و کارشان به رونق می رسید. قناتهای جدید کنده می شد و کانالهای قدیمی لایروبی می گردید. به نیرو و فن جمعیت ایرانی و اسیران جنگی، شهرهای جدید بنا میشدند، زمینهای نو به زیر کشت می رفتند و صنایع سفالگری، بافندگی و معدنکاری و ذوب فلز اشاعه می یافتند. برای حفظ نظم و احقاق حق در بین مردم هم ساسانیان در شهر و روستاهای بزرگ، دادگاه می داشتند و روحانیون زردشتی قضاوت میکردند و حتی کتاب قانون می نوشتند.

متن کامل کتاب "فارسی نامه" منجمله فهرست منابع در تارنمای ذیل موجود است.

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3436/ketab3436.pdf