خاگینه بجای املت

مرتضی سلطانی

 

"کسوف"(میکل آنجلو آنتونیونی) را می بینم،فیلمی بی نظیر که همیشه گویا با هر بار دیدنش برای من از نو ساخته می شود!

عاطفه صدا میزند که برای نهار تخم مرغ و گوجه بگیرم و نان هم نداریم.

بدین ترتیب حالا چشمم به "مونیکا ویتی" ست اما دارم یک شانه تخم مرغ و گوجه می بینم. پول ندارم (ده روز است حقوقم را نداده اند) اما نیم کیلویی مس و آلومینیوم چرا، و یادم می افتد یک اسپیکر کامپیوتر هم دارم که شاید بخرند.

در این فکرم که چرا شخصیت روشنفکر در این مملکت در اغلب موارد فردی افسرده و عبوس و گویا آری گوی به مرگ است تا زندگی، که مس ها را می فروشم، بعد می روم مغازه کامپیوتری و با این بهانه که چون دو سه تا اسپیکر اضافی دارم این شد که این یکی را آوردم چون جای زیادی گرفته اند، اسپیکر را نشانش میدهم.

میگوید "خریدار نیست ولی میتوانم بگذارم اینجا تا اگر مشتری آمد بفروشدش."

تخم مرغ و نان و یک پاکت هم سیگار میخرم ولی پولم به گوجه نمیرسد. نهار خاگینه میخوریم بجای املت.