خاطرات روزهای کرونایی

 

ایران درودی:  میترایی ایستاده درمقابل بی کرانگی سرزمینی کهنسال با گل نیلوفری در دست...

فیروزه خطیبی
 

سکوت آب‌
مى‌تواند
خشکى‌ باشد و فریاد عطش
‌سکوت‌ گندم‌ مى‌تواند ،
گرسنگى‌ باشد و غریو پیروزمند قحط
‌همچنان‌ که‌ سکوت‌ آفتاب
‌ظلمات‌ است
‌اما سکوت‌ آدمى،

‌فقدان‌ جهان‌ و خداست ...  "احمد شاملو"

در این روزهای کرونایی، زمان گاه چنان به سرعت می گذرد که روزها و شب هایم را در آن  گم می کنم. اما شب ها، انگار زمین و زمان گردش خود را فراموش کرده اند و  درسکوت و تاریکی وهم آور آن است که بوم نقاشی، قلم مو و رنگ ها، رقص خود را آغاز می کنند و به قول ایران درودی - بانوی نور و بلور و آینه ها و مشهورترین نقاش ایرانی: "وقتی وارد آتلیه‌ نقاشی‌ام می‌شوم، دنیا و مسائل مربوط به آن را پشت سر می‌گذارم و وارد جهان دیگری می‌شوم که با جهان ماورا و باورهایم سروکار دارد. چرا که نقاشی‌هایم ترجمان و تصویر دنیای ذهنیات من هستند."

اولین بار که یکی از نقاشی های ایران درودی را از نزدیک دیدم، درخانه یکی از بستگانم در "نیوجرسی" بود. تابلویی که هرچند به سادگی روی طاقچه روی بخاری نشسته بود اما مرا از همان لحظه ورود به آن اطاق،  با تمام وجود بسوی خود کشید. منظره فرا واقعی از کویری بی انتها، یخ زده و نا آباد که گل نیلوفری با رنگ های ملایم وسط آن روئیده بود. گل نیلوفر که ایرانیان آن را نشانی از خورشید، کمال زیبایی، رویش و باروری می دانند و نمادی است از "آناهیتا" - ایزدبانوی آب های روان.

بعدها وقتی با آثار دیگر این بانوی برجسته ایرانی آشنا شدم، از جمله با اثری بنام "طغیان کویر" که این بار در خشکی کویری ترک خورده از بی آبی قرن ها، سیل جاری شده، از روند فکری نقاش که رسیدن به "نور" و "روشنایی" است آگاه می شوم: "وقتی این نقاشی را تمام کردم، آن‌چنان ذوق‌زده شدم که زیرش نشستم تا ببینم آیا از نور آن قلبم روشن می‌شود و یا از سیلی که در کویر روان است، خیس می‌شوم؟ این خاطره برایم فراموش‌نشدنی است."

چند سال بعد نقدی روی فیلم "ایران درودی نقاش لحظه های اثیری" ساخته دوست فیلمسازم "بهمن مقصودلو" نوشتم که یکی ازمعدود مستند های بیوگرافیک است که در آن سرگذشت و ذهنیت یک زن هنرمند ایرانی، در ابعادی گسترده از زبان خود او به نمایش گذاشته می شود و ازفضایی آزاد و بی تعارف و شیوه روایتگری صادق و بی تکلفی برخوردار است. فیلم، تماشاگر را از درون نقاشی های کم نظیر ایران درودی به زوایای روح پیچیده وناشناخته زنی هنرمند، مستقل و تنها می برد. تنها چون «میترا»یی ایستاده در مقابل بی کرانگی تاریخ سرزمینی کهنسال. سرزمینی که از نور و آتشی نامیرا به خشکسالی و یخبندان رسیده است. اما لطافت گل های نیلوفر که از نمونه های آشنای کار های ایران درودی است  چون فروهرهایی در گوشه وکنار این آثار، به ما نوید می دهند که این خشکسالی همیشگی نیست ... که این یخبندان بهارپذیر است و زیر این خرابه های هزارساله، آتش سوزان عشقی عمیق و پرشورنهفته است. آتش سوزانی که درهمان نگاه اول، قلب تماشاگر آثارلطیف اما به شدت عمیق و کوبنده درودی را تسخیر می کند. آثاری که به شیوه رمز و رازهای نهفته در اشعار حافظ با تماشاگر گفت و گو می کند و با گردش ها و چرخش های عرفانی از نوع سردوده های «مولانا» و «عطار»، پیام «ایرانیت» را از درون قرن ها و از قلمرو سرزمین های ساخته ذهن هنرمند به تماشاگری که درمقابل بوم قاب کرده نقاشی های او ایستاده می رساند. پیامی از «دخترخورشید» به مخاطبانش. پیامی اهورایی که نور خیره کننده اش همه جا در این آثار دیده می شود و آنگاه انسان می اندیشد «ایران درودی» هم به قول «شاهرخ مسکوب» در کتاب

«سوگ سیاوش» همه عمر «به کاری پرداخته که به خاطر آن آفریده شده» و این که «کار انسان، کار خداست» و «آدمی چون به کاری پرداخت که به خاطر آن آفریده شده، خدای را کامروا کرده است".

فیلم مقصودلو، «ایران درودی» را دراوقات میان خلق آثار هنری اش نشان می دهد که چون روحی سرگردان یا پیامبری در انتظار وحی در خیابان های پاریس پرسه می زند و به گفته خود او، جثه ضعیفش را برای «خلق اثر بعدی» آماده می کند. در این دقایق تنهایی، ایران درودی «هنرمند» با ایران درودی دختر، خواهر و همسر ارتباط هایی برقرار می کند. ارتباط هایی کوتاه و زودگذر که گاه به صورت غم انگیزی با تم سفر، دوری، غربت، مرگ های ناگهانی و پیوند با ابدیت همراه است.

اما انگار درودی با این آدم های قصه زندگی و تنها رابطه های زمینی اش، هرچند هریک به نوعی بر او اثرگذاربوده اند به وسعت کهکشانی فاصله دارد و تنها این قلم مو و بوم نقاشی است که اجزای جدائی ناپذیری از وجود او به شمار می رود.

انگار سال هاست که این هنرمند در هنرفراواقع گرای خود حل و با آن یکی شده است. در فیلم که در سال ۲۰۱۶ ساخته شده، ما زنی را تماشا می کنیم که در آپارتمانی دریک غربت اختیاری زندگی می کند و ساعات بیکاری اش با نواختن پیانو، کافه نشینی و قدم زدن در خیابان ها می گذرد و علیرغم کلاه کپی کج نشین برسر، سیگاری که هنگام قدم زدن درگوشه لب دارد و اشاراتی به دوستی وهمنشینی اش با سالوادر دالی، آندره مالرو و فدریکو فلینی بازهم به یک زن معمولی ایرانی شباهت دارد درحالی که تماشاگر در همه این لحظات می داند که این زن به ظاهرمعمولی، پیام آوری است که از طریق خلق ایماژ هایی بی نظیر ما را به جایی ورای زمان و مکانی که می شناسیم پرواز می دهد و هرچند «درودی» اغلب آثار خود را سیاسی می داند اما پنداری این پیام ها نه تنها فراسیاسی، بلکه فراتاریخی و حتی فرازمانی و فرامکانی اند و از جایی در نقطه تلاقی آفرینش با ابدیت/ به تسخیر ذهنیت ما آمده اند.

با این همه در فیلم، نقاشی «رگ های زمین، رگ های ما» درباره نفت به تاراج برده شده سرزمین کهنسال ایران که با شعری به همین عنوان ازسروده های احمد شاملو توسط خود شاعر همراه شده،  ایران درودی زمینی می شود و هنر خود را به روز می کند و کلام  شاملوچه زیبا بر رگه های سرخ و سیاه لوله های آتش زا و خون اندود نفت در نقاشی درودی می نشیند. 

در فیلم، در یک فضاسازی با استفاده از فیلم های مستند کمیاب، تماشاگر نظری هم به دوران کودکی ایران درودی  می اندازد. خاندان پدری درودی از بازرگانان به نام خراسان و خانواده مادری اش هم ازتجار مهم آن دوران بوده اند که پس از انقلاب روسیه از قفقازبه ایران مهاجرت کرده و ساکن مشهد می شوند. کودکی پرماجرای درودی در مشهد و پس از دوران کوتاه زندگی در آلمان زمان جنگ دوم جهانی، و بعدها زندگی در فرانسه و نیویورک بر روحیه و هنراین هنرمند اثرات ویژه ای داشته که در فیلم به آن ها اشاره شده است. 

فیلم «ایران درودی، نقاش لحظه های اثیری» نگاهی اجمالی برآثار بی شمار درودی یکی از برجسته ترین هنرمندان تجسمی تاریخ هنرایران دارد، اما تماشاگر فرصتی می یابد تا این آثار را از دیدگاهی همه سویه ورانداز کرده و وحدت و یگانگی آن ها را حس کند و دریابد که هر یک از این نقاشی ها مکمل دیگری است و همه آن ها در مجموع، یک منظره واحد از دیده های ذهنی هنرمند، یا همان نقطه اعتلاف هستی، با نور و عرفان را به نمایش گذاشته اند.  

درودی در اوقات فراغت،گمگشته دردقایق ملال آور زندگی روزمره، سرگشته در انتظار خلق اثر بعدی به سر می برد و همین است که نقاشی برای او بنا برگفته خود او جنبه «مرگ و زندگی» و «معشوقی که هر آن بیم از دست رفتن او می رود» را پیدا می کند. اما فیلم به ما نشان می دهد که چگونه هنر و استعداد شگفت انگیز«ایران درودی»، چشمه جوشانی است بی پایان و همواره در حرکت و این «رهرو راه عشق» هنوز هم با پویایی و پوینده گی به به کاری که برای آن آفریده شده ادامه می دهد.

.....

چندی بعد از انتشار این مقاله، از ایران خانم درودی از تهران تلفنی تشویق آمیز داشتم و ایشان از درک عمیقی که از هنرایشان داشته ام سپاسگزاری کردند. من که اصلا انتظار چنین تماسی از طرف ایشان را نداشتم از این همه بزرگواری و خلوص نیت اوشگفت زده شدم. فهمیدم که شخصیت یک "هنرمند" واقعی هیچگاه از نوع هنرش جدا نیست. 

این روزها یک بار دیگر به مناسبت سالروز تولد هشتاد و سه سالگی خانم درودی برای او تبریک تولدی فرستادم که فورا جواب داد و نوشت: "فیروزه عزیز سلام. با اینکه ملاقات تان نکرده ام اما از همان صحبت تلفنی که با هم داشتیم خاطره ی بسیار خوبی برایم به جای گذاشته است. خیلی لطف کردید برایم ایمیل دادید و برنامه ای از من در رادیو گذاشتید. قلبا خوشحالم کردید. می بوسم. ایران. "