مجموعه قصه های کوتاه

 

ییلاق در بهشت

علیرضا میراسداله


ده ساله بودم شاید هم یازده ساله یا همین حدود... مهمون عموم بودیم و بعد از شام داشتیم انار می خوردیم، عموم که آدم مومنی بود بهم گفت: اگر بتونی یک انار رو طوری بخوری که حتی یک دونه اش هم روی زمین نیفته مستقیم می ری بهشت.

یه صندوق انار توی آشپزخونه بود.مرتب می رفتم انار می آوردم و می خوردم ولی نمی تونستم دونه هاش رو کنترول کنم تا اینکه فکری به ذهنم رسید. کوچکترین انار ممکن رو که اندازه یک گردو بود از داخل جعبه پیدا کردم و طوری خوردمش که حتی یک دونه اش هم روی زمین نیفتاد.

حالا می رم بهشت عمو جون؟

بی برو برگرد عزیزم، از همین الان جات توی بهشت مشخص شد.

چند روز بعد با تیرکمون سنگی سر - مجید - پسر همسایه رو شکستم .

مامانم داد و هوار می کرد.

آبروی منو بردی... آخه این بچه اس که من دارم یا تخم جنه... خدایا چه غلطی بکنم از دست این بچه...

بابام خوشبختانه خونه نبود، گفته بود ماموریت اداریه ولی هممون می دونستیم که رفته عرق خوری و خانم بازی.

به جاش مادر بزرگم - طوبی - خونه مون بود... دست من رو گرفت و گفت:

عزیزم، اگه به مردم آزار برسونی خدا ازت نمی گذره و می بردت جهنم ها...

نه مادر جون خدا منو می بره بهشت.

نه عزیزم خدا کسی رو که سر مردم رو می شکونه و مادرش رو اینجوری کلافه می کنه می بره جهنم.

ولی منو می بره بهشت اونم یکراست، بی برو برگرد... شک نکن مادر جون...

این رو که گفتم، مادر بزرگم هم مثه مامانم از کوره در رفت و با صدای بلند گفت:

آخه چرا خدا باید تخم جنی مثه تو رو ببره بهشت... کی اینو بهت گفته؟

عمو ممد گفت که صاف می رم بهشت چون یه انار رو کامل خوردم و یه دونه اش هم زمین نیفتاد. عمو ممد که دروغ نمی گه، می گه؟

مادر بزرگم هر چی فکر کرد نتونست جوابم رو بده ولی مامانم یه پس گردنی محکم بهم زد و گفت عموت غلط کرد با تو...اگه اینجوری بود هر کی یه انار می خورد بعدش می رفت آدم می کشت.

با اینکه منطق حرف مامانم رو درک می کردم ولی چون می دونستم که عموم آدم دروغگویی نیست و حرفش حرف حسابه، به خرابکاری و شیطنت ادامه دادم و با خیال راحت کارهای بد زیادی کردم که بابت هرکدومش می شد یه راست رفت جهنم.

پانویس: البته تازگی ها با خودم فکر می کنم نکنه تبصره داشته باشه و بگن به خاطره اناری که خوردی، دو هفته ییلاق در بهشت. بعدش دو هزار سال ته جهنم.

 

برخی از کتاب های علیرضا میراسدالله

-  تشت‌کوبی 
فاتی
سگ ایرانی
ممّد، مردی که مُرد

او را در فیسبوک دنبال کنید