زنجیر کیلویی چند؟

مرتضی سلطانی

 

۱. در چاله آسانسور، در ارتفاع سی متری در حالیکه تنها یک لوله اسکافلِ ۵ سانتی جان پناهم بود و داشتم تیر آهنی بدقلق و لاشه را جوش میدادم و موبایل مجید میخواند:

"خیلی شیک و سفیدیم ما /// فدریکو فللینی ها!"

و به این فکر میکردم که سوسیالیسم حقیقی چیست؟

ناگهان نزدیک بود بیفتم و آچار جغجغه از جیبم افتاد و پرت شد کف چاله آسانسور و آش و لاش شد. در نتیجه امروز، «سوسیالیسم»، چهل هزار تومن برایم آب خورد!!!

۲. با کسی حرف میزدم که میگفت ما کارگران چیزی جز زنجیرهایمان نداریم! گفتم حرفت کاملا درسته و دقیقا بهمین خاطر که چیزی جز زنجیرهایمان نداریم، اگر هم این زنجیرها رو پاره کنیم برای اینه که ببریم به عنوان آهن سنگین بفروشیمشون.

گرچه مسلما تلاش برای رسیدن به زندگیِ انسانی تر شرف دارد به انفعالِ بزذلانه ای برای چسبیدن به یک امنیت بی ارزش!