آذر ماجدی

۲۸ مرداد یک روز سیاه در تاریخ ایران است. دو جنایت خونین، دو سرکوب سیاسی تاریخی به فاصلۀ ۲۷ سال در این روز بوقوع پیوسته است. اما چه چیز ۲۸ مرداد ۳۲ را به ۲۸ مرداد ۵۹ وصل می کند؟ تلاش بورژوازی و حکومتش برای سرکوب مردمی که برای یک جامعۀ عادلانه تر، آزاد تر و برابر تر بپا خاسته بودند. تاریخ ایران در قرن بیست از یک سو تاریخ تلاش مردمی است که برای ایجاد یک جامعۀ عادلانه و آزاد مبارزه می کنند؛ و از سوی دیگر تاریخ سرکوب خشن و خونین این مردم توسط بورژوازی، حکومتش و بورژوازی بین المللی. لازم نیست که به تاریخ جهان بنگریم؛ تاریخ یک قرن اخیر ایران این حکم مانیفست کمونیست را بروشنی اثبات می کند: "تاریخ تمام جوامع موجود تاریخ مبارزۀ طبقاتی است...  ستمگر و ستمکش با يکديگر در تضاد دائمى بوده و به مبارزه اى بلاانقطاع، گاه نهان و گاه آشکار ... دست زده‌اند."

۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کودتای سازمان یافته توسط آمریکا با همکاری دولت انگلستان محمد رضا پهلوی را که تحت فشار خیزش مردم از کشور فرار کرده بود به قدرت بازگرداند. این کودتا آغازگر دوره ای سیاه از سرکوب و اختناق، سازمان مخوف ساواک، شکنجه و اعدام بود که بالاخره بدنبال انقلاب مردم در سال ۵۷ به زیر کشیده شد. ۲۸ مرداد ۵۹ روز فرمان خونین خمینی و یورش به کردستان برای سرکوب مردم بپا خاسته و کمونیست هایی بود که مسلحانه در مقابل رژیم قد برافراشته بودند. کمتر از یک سال پس از این یورش کشتار مخالفین و کمونیست ها بطور سازمانیافته در کل کشور آغاز شد و بدین سان کلیه دستاوردهای انقلاب ۵۷ نابود گردید.

بدین ترتیب ۲۸ مرداد بعنوان یک روز سیاه و خونین در تاریخ ایران به ثبت رسید. این واقعیت که دو سرکوب تاریخی در یک روز رخ داده است، یک تصادف و یک طنز تلخ تاریخی است. اما در عین حال این امکان را بوجود آورده است تا با بازگشت به این روز، تا با تعمق دربارۀ ریشه های این جنایات درس های مهمی از تاریخ بیاموزیم. این روز سیاه را نباید فراموش کرد. باید به آن بعنوان نقطه رجوع درک و شناخت ظرفیت های بیکران بورژوازی برای صیانت استثمار خشن و حفظ قدرت خویش نگریست.

دو رژیم سلطنت پهلوی، پدر و پسر، و اسلامی با طرح و نقشه و امداد دولت های امپریالیستی برای خفه کردن صدای حق طلبانۀ مردم به فغان آمده به قدرت رسیدند. رضا و محمد رضا پهلوی با کودتای انگلستان و آمریکا در قدرت خزیدند و خمینی با یک طرح حساب شده دولت های امپریالیستی بسرکردگی آمریکا برای سرکوب انقلاب ۵۷ از اروپا به ایران وارد شد. بقول منصور حکمت خمینی وارداتی ترین کالای سیاسی به ایران بود که تحت نام "فرهنگ اسلامی مردم" به آنها قالب شد.

درست است که مردم در ابتدا این روایت را خریدند. اما این پذیرش دو سال هم دوام نیاورد و رژیم اسلامی عملا به خشونتی عنان گسیخته، سرکوبی خونین و کشتار صدها هزار نفر متوسل شد. فرمان سرکوب خونین خمینی در ۲۸ مرداد ۵۹ یک پرده از این سرکوب و کشتار بود. فرمان خمینی با دستور بنی صدر، رئیس جمهور وقت به ارتشیان پی گرفته شد: "چکمه هایتان را از پا درنیاورید تا این غائله خوابیده شود!"

دهۀ شصت از خونین ترین مقاطع تاریخ ایران است. صد هزار اعدام، بمباران و حمله به کردستان، کشتار جوانان و نوجوانان در جنگ با عراق صحنه های دردناکی از سرکوب انقلاب ناکام 57 است. طی چهل و دو سال حاکمیت رژیم منحوس اسلامی مردم از هر فرصتی برای ابراز نفرت خویش بهره جسته اند. برای حق خود مبارزه کرده اند. و اکنون دو سال و نیم است که مردم یک نفس در حال جنگ با این نظام اند. این جنگ دارد به نقطه اوج خود نزدیک می شود. اعتصاب های کارگری و به مصاف طلبیدن رژیم توسط طبقه کارگر روز نهایی را نزدیک تر ساخته است.

اما باید توجه داشت که بورژوازی جهانی، دولت های غربی و بورژوازی ایران چه در حکومت و چه در اپوزیسیون ساکت نخواهند نشست. آنها به آسانی اجازه نخواهند داد که این سفرۀ رنگین از مقابلشان جمع شود. یک قرن با کودتا و سرکوب و شکنجه و اعدام به حیات ننگین شان ادامه داده اند. هر گاه مردم آزادیخواه و برابری طلب بپا خاسته اند تمام نیروی خود را جمع کرده و دست در دست هم صدای حق طلبانۀ مردم را در گلو خفه کرده اند. این بار نیز بیکار نخواهند نشست. و می بینیم که ننشسته اند.

تلاش های دولت های غربی، بویژه آمریکا، برای رژیم چنج آشکار و عیان است. مدام مشغول رهبر سازی و شکل دادن به آلترناتیوهای ارتجاعی اند. اگر تا امروز این رژیم چنج شکل نگرفته است از اینرو است که جامعه را می شناسند و آگاهند که این بار مردم به آسانی زیر بار رژیم چنج و کودتا و سناریو سازی و رهبر سازی نخواهند رفت. ولی دست بردار نیستند.

ما آزادیخواهان و برابری طلبان، ما کمونیست ها و مبارزین یک دنیای بهتر، یک دنیای آزاد، برابر و مرفه باید از تاریخ بخوبی بیاموزیم. باید آگاه و بیدار، متحد و متشکل نه تنها با رژیم اسلامی بجنگیم؛ بلکه در مقابل آلترناتیو سازی ها و کودتاهای احتمالی نیز آماده و حاضر یراق باشیم. طبقه کارگر هر روز آگاه تر به میدان می آید. هفت تپه به مرکز این قدرت بدل شده است. افشای هر روزۀ رژیم و دزدان بر قدرت لمیده توازن قوای طبقاتی را کاملا تغییر داده است. یک نبرد آشکار میان طبقۀ کارگر و رژیم اسلامی در جریان است. کارگران در مجامع عمومی شان حرف و رای خود را اعلام می کنند و برای به کرسی نشاندن آن متحدانه می جنگند. این شرایط در تاریخ جامعه ایران بی سابقه است. جامعه رشد و بلوغ طبقاتی بسیاری یافته است. این نقطه قوت ماست. باید بر این نقطه قوت سازمان ها و تشکلات خود را بسازیم. اتحاد و همبستگی مان را محکم تر سازیم و برای حملۀ آخر خیز برداریم.

زنده باد انقلاب کارگری!