نوستالژی های تهرانی

پر.یز فرقانی

 

کسی در می زند! در چوبی ستاره دارِ درکوبه دارِ خانه را باز می کنم. «خاطره» خانم با چادر گلدار خوشبویش پشت در ایستاده. دستم را می گیرد و به ایستگاه اتوبوس خط ۲۱۴ می رویم و نیم ساعت بعد چهارراه یوسف آباد پیاده می شویم.

تابلوی نئون کازرونی در خیابان سعدی روشن است.

یادم می افتد که پارسال شب عید یک قواره فاستونی برای کت شلوار عید از اونجا خریدیم و فروشنده برای این که ثابت کنه جنس فاستونی از پشم اعلاست یه تیکه کوچیک ازش برید و با کبریت آتیش زد! 

کمی جلوتر صدای آسید جلال یک کلام در کوچه مهران است که داد می زنه خونه دار و بچه دار آتیش زدم به مالم.

اون طرف تر تو کوچه برلن علامت سه مثلث سیاه کله دار و پادار نشونه جنرال مده که پیرهن های یقه آروی مدِ روزش معروف بود و بعد از شسته شدن توی تشت لاجورد می خوابید.

از اونجا که رد می شیم یهو میدووم به طرف پله برقی فروشگاه فردوسی ولی خاطره خانم دستمو میکشه و نمیذاره.

میگه بچه مگه نمی بینی چادرسَرَمه نمی تونم سوار پله برقی شم!

میگم خیلی خوب پس بیا بریم سینما متروپل فیلم «دوازده مردخبیث» رو نشون میده، اول دوتا ساندویچ می خوریم و بعد میریم تو سالن سینما فیلمو از وسط نیگا می کنیم تا دوباره از اول ببینیم!

وقتی که میائیم بیرون تازه ساعت دو نشده. یهو طوفان می شه و صدای هُرهُر باد تو شیروونی های حلبی می پیچه و بعدش هم رگبار می گیره و صدای موسیقی بارون تو ناودون های حلبی بلند می شه.

درست همین وقته که رسیدیم جلوی پیراشگی خسروی و بوی پیراشگی آدمو مست می کنه. بی معطلی میریم تو و همینجور که داریم پیراشکی می خوریم از پشت شیشه عبور تند آدمارو زیربارون نیگا می کنیم.

بارون که بند میاد یه سر می ریم دیدن موزه میدون توپخونه که سرهای بریده رو توی آتیش جهنم و لباس تیرخورده ناصرالدین شاه رو به نمایش گذاشته.

بعد راه میفتیم همینجور نم نم به سمت شاهرضا از جلوی «بتهوون» و «آهنگ روز» که رد می شیم دوتا صفحه سوسن و آغاسی می خریم و می ریم خوشمرام یه بستنی و فالوده مخلوط می خوریم.

جلوی سینما رادیو سیتی وای میسیم و همراه با قیل و قال کرکننده سارها و گنجیشگا، عکسای فیلم دوستان و نیگا می کنیم.

بعد سیاحت کنان از آجیل فروشی کنار سینما دیانا یه پاکت آجیل داغ می گیریم و با وجود تمایل بسیار جلوی شیکمو می گیریم و از خوردن کافه گلاسه قنادی فرانسه منصرف می شیم و همین جور که ویترین کفش وطنی و خیاط لان ون رو نیگا می کنیم، یواش یواش به طرف چهارراه پهلوی برمی گردیم تا غروب نشده با خط ۲۱۵ به خونه برگردیم.