از كرونا نمی میرند ولی...

شقایق رضایی
دالاس، تگزاس

 

داشتم پانسمان "پیك لاین" عوض می كردم. تلفنش كه زنگ خورد عذرخواهی كرد كه تلفن را باید جواب بدهد.

ممكنه از كیفم درش بیاری؟

كیفش را به سمتش دراز كردم و با آن یكی دستش تلفنش را برداشت.

حین مكالمه اش نا خودخواسته وارد داستان شدم.

گفت مددكار اجتماعیه.

یكی از مددجوهایش، یك خانوم مسن است مبتلا به نوعی فراموشی. همسر و دختر این خانوم از ترس اینكه مبادا از در بیرون برود یا خانه آتش بگیرد او را در یك مركز مخصوص بستری می كنند.

از اوایل دوره كرونا ملاقات حضوری ممنوع می شود. زیر پنجره اتاق مادر را از گل و گلدان پر می كنند و هر روز از پشت پنجره با او ملاقات می كنند.

یك روز مادر به ترفندی پنجره را باز می كند. با صورت به زمین می خورد. فقط دماغش خراش برمی دارد.

مددكار می گفت این یك زمین خوردن ساده است كه پیرهن عثمان شده.

به عنوان اینكه قصد خودكشی داشته به یك اتاق بدون پنجره منتقلش می كنند و دستانش را به تخت می بندند. چهل و هشت ساعت، بدون اجازهء ملاقات.

حالا همسر، دختر و مددكار در تلاشند كه او را به خانه اش برگردانند. باید برای درهای خانه قفل اضافی بگذارند، پنجره ها قابل باز شدن نباشند، برای گاز و وسایل آتش زنه تمهیدی بیندیشند و تاییدیه بگیرند تا اجازه انتقال مادر صادر شود. همه زمان بر و هزینه بر.

مددكار گفت آمار خودكشی بعد از كرونا خیلی بالا رفته. مردم از ترس نگرفتن كرونا تنها شده اند و بعد... از تنهایی خودكشی می كنند.

از كرونا نمی میرند ولی به خاطر كرونا میمیرند.