ایلکای

کتاب «دنیای قشنگ نو» اثر بی بدیل آلدوس هاکسلی، شاید بشود گفت اولین کتاب، در سبک داستان های دیستوپیایی، کتابی که معتقدند نویسندگانی مانند جرج اورول برای نوشتن «۱۹۸۴» یا مارگارت اتوود برای نوشتن «سرگذشت ندیمه»، ازون الهام گرفتن، کتابی که در سال ۱۹۳۲ منتشر شد.

در تمام این سالها، صنعت سرگرمی سازِ سینما و تی وی، تقریبن تمام داستان های الهام گرفته ازون رو ساختن و تبدیل به فیلم و سریال و نمایش کردن، به غیر از همون داستان اصلی، به نوعی میشه گفت، سینما و تلویزیون هیچوقت جرات نکرد به پدر این نوع داستان ها، نزدیک بشه و روح خداگونه این سبک رو لمس کنه.

حالا درست همین امسال که به لطف قرنطینه توفیق اجباری شد و من که رمانش رو نزدیک به یکسال پیش خریده بودم اما همچنان تو قفسه کتاب هام، مظلوم نشسته بود، رو گرفتم دستم و خوندم، میشنوم که بلاخره بعد از نزدیک به یک قرن، به لطف پیشرفت و البته جسارت تلویزیون در به نمایش گذاشتن هر نوع خطوط قرمزی، تونستن به سراغ تصویر سازی این کتاب هم برن.

این همزمانی خونده شدن کتاب، و ساخته شدن سریالش در یک زمان برام خیلی جالب بود. مثل یک سوپرایز شگفت انگیز از شنیدن یک خبری که باهاش حس دژاوو بهت دست بده، چون سه، چهار ماه پیش وقتی کتاب رو مطالعه میکردم، کل اینترنت رو به دنبال اثری تصویری ازش زیر و رو کردم و متوجه شدم تا الان در تمام این سالها چیزی ازش ساخته نشده و حدس میزدم که بخاطر فرم داستانش باشه، چون در عین الهام بخش بودن، بسیار از پیچش و فرم روایی و ایده عجیبی برای بیان دنیای، آرمان شهر یا ویران شهر برخوردار هست که میتوان گفت آن ایده هراسناک رو با گروتسک ترین بیان ادبی مطرح کرده است، ایده ای که احتمالن تا سالها نویسندگان سینما و تلویزیون هاج و واج مانده  اند که چطور  آن را تبدیل به فیلم کنند.

بخشی از قضیه فنی است ک به لطف تکنولوژی در قرن ۲۱ سال هاست که حل شده و ساده ترین تصاویر بصری حالا به زیباترین شکل، دیده میشنود ولی بخش اصلی، یا میتوان گفت گره اصلی، در خود داستان و آن بخشی است ک باید دید آیا میتواند مخاطب آن را هضم کند.

برای باز کردن این قسمت مجبورم بخشی از داستان را اسپویل کنم که ترجیح میدهم شما را به خواندن خود کتاب تشویق کنم، فقط میتوانم بگویم اگر بلاخره، تصمیم بر آن شد ک این رمان معروف، تبدیل به مجموعه ای تصویری شود احتمالن نویسندگان و تهیه کنندگان به این نتیجه رسیده اند، که مخاطب و بیننده امروزی آشکارا تفاوت اساسی با بیننده چه صد سال پیش و چه یک دهه پیش دارد و نه تنها توانایی هضم آن را دارد بلکه حالا باید دید بیننده ای که این اواخر هر نوع فیلم در تم داستان های دیستوپیایی به خوردش داده شده، از بدترین تا بهترین، آیا به نظرش این ورود دیر هنگام تلویزیون به این کتاب، برایش جذاب خواهد بود یا نخ نما شده...

پ.ن: این پست در آینده بعد از تماشای قسمت هایی از سریال برای نقد و تحلیل و منطبق سازی با کتاب، آپدیت خواهد شد.