هنوز چه بسیارند آنان که نقد دین و یا "دین ستیزی" را محکوم و آنرا چیزی کمتر از ماجراجویی بشمار نمی آورند، بویژه نقد "الله،" کاوش در چیستی و کیستی او، کند و کاو درخلق و خوی و تمایلات و اراده او را نه تنها، ضروری نمی دانند بلکه آنرا موجب تضعیف "جنبش مقاومت" در برابر نظام تلقی میکنند؛ و ارتباط چندانی بین آنچه ماورایی و آنچه واقعیت است، مشاهده نمیکنند. که مثلا، الله را چه ارتباطی ست با تصمیمات سیاسی و اقتصادی و نظامی که رهبرمعظم جمهوری اسلامی اتخاذ میکند و وقایعی که بطور روز مره در جامعه اتفاق میافتد.

آنهائیکه نقد و نفی و یا اندیشه دین ستیزی را بیهوده و بیدار کننده تعصبات کور و خفته و تعلقات درونی تلقی میکنند، چنین کنند گویی که الله، خدایی که بندگانش را تکلیف کرده است که حد اقل روزانه پنج باز از صبح صحر تا غروب افتاب به حمد و ستایش او برخاسته و مراتب حقارت و خواری خود را در برابر او ادا کنند، بخوبی مورد شنا سایی قرار داده، میداانند که الله کیست و از آنان چه میخواهد. که مثلا باین حقیقت آگاهند که الله تنها زمانی بخشنده و مهربان است که به یکتایی و یگانگی او باور داشته و هرگز نسبت به وحدت او کوچکترین شک و تردیدی بخود راه ندهد. که بخوبی آگاهند که الله بر خلاف آنچه بر زبان رانده میشود نه بخشنده و مهربان که منتقم است و جبار. که اگر بفرمان ش تن ندهی و از احکامش سربپیچی، تنبه است و مجازات و یا عذاب الیم. گذشته از این، الله است که جهاد و شهادت میخواهد، یعنی جنگ و خونریزی و کشت و کشتار برای سلطه بخشیدن به یکتایی و یگانگی او و از میان برداشتن هر فکر و اندیشه ای که یکتایی او را مورد تردید قرار میدهد.

حال بدرستی روشن نیست که کدامیک از این آموزشهای الله را حکومت ولایت فقیه بانجام نرسانده است. تا کنون اگر این همه کشتار را بنام الله و بزرگی او مرتکب نشده است، پس بچه دلیل، دست بکشتار زده است؟ مگر آیت الله خمینی بدون در نظر گرفتن اراده الله هشت سال جنگ را ادامه داد؟ اگرچه الله امر کرده بود جنگ جنگ تا پیروزی. حکومت ولی فقیه اول، امام خمینی، اول نه تنها بنام الله بجنگ کفار رفت و قصد انهدام باطل را بر روی زمین داشت بلکه در داخل کشور نسل نافرمانانبران و تسلیم ستیزان را در زندانها از میان برداشت. مهمترانکه زندگی روزمره را تحت تیغ و تازیانه به تبعیت از مقرارت شریعت در آورد. حجاب و جدایی جنسیت را اجباری ساخت، و تخلف از آنرا مورد تنبیه و مجازات شدید قرار داد، تفریح و پایکوبی محدود و مشروط گردید، تولید و مصرف نوشابه شادی آفرین قدغن، مست و شیدا را در ملا عام به تخت شلاق بستند و جایگاه خدمتکاران جنسی را بآتش کشیدند. حوزه قضا، بیش از هر نهادی دیگری بازتابنده احکام اسلامی گردید، گناهکار شناختن محکوم تا ثبت بیگناهی، قطع اغضای بدن سارق، قصاص و سنگسار زناکاران، قوانین آسمانی حاکم بر سرنوشت بشر بر روی زمین گردیدند.

کارنامه ولایت فقیه و پیروان او، اگر بسیاهی میزند، اگر سراسر خشونت است و کین خواهی، درست بآن دلیل است که برنامه ها، سیاستها و تصمیمات رهبر معظم انقلاب بازتابنده اراده الله، خداوند یکتا و یگانه است همانگونه که در نص صریخ کلام الهی بازتاب یافته است. بنا براین، نمیتوان بازتاب ارزشهای دینی را در ساختار جامعه اسلامی نادیده گرفت و از نقد آنها به بهانه آنکه کجروی از متولیان دین است، پرهیز نمود.

چهل سال مبارزه سیاسی با رژیمی که ماهیتا دینی ست و رهبر آن اراده خود را بازتابنده اراده الله میداند، در واقع رمز تداوم و استحکام رژیم بوده است. چه در این چهل سال شاهد بوده ایم که چگونه اندیشه های سکولار و سیاسی، در برابر ایدئولوژی دینی، ایدئولوژی حاکم برجمهوری اسلامی، از میدان رقابت بیرون رانده شده اند. پرهیز از درگیری با دین و باورهای دینی رایج در جامعه در واقع به هژمونی اسلام امامتی، درجامعه انجامیده است.

 این در حالی ست که براندازی نظامی که ریشه در اعتقادات و باورهای مردم دارد، امکان پذیر نیست اگر بر آن ریشه ها، تیشه فرو نیاید. چه ایرادی وجود دارد که مادر پیر و خواهر جوانمان در یابند فاطمه زهرا بسیار جوانتر آز آن بود که بداند کیست و یا چه میتوانست باشد. و لزوما کفر نیست که اگر بگوئیم که فاطمه زهرای دوران بادیه نشینی نمیتواند الگوی معتبری باشد برای زنان امروزی، اگر بود باید تاثیر آنرا پس از قرنها در جایگاه اجتماعی زنان در جهان اسلام مشاهده میکردیم.

پرهیز از نقد و نفی دین و شناسایی الله بعنوان خدایی خواهان عبودیت و بندگی، خدایی که انسانها را همچون گله گوسفندی نیازمند چوپانی می بیند که آنها را از گزند محفوظ بدارد، ما را در دایره ای ماندگار مینماید که از آن رهایی چندان ساده نیست. خود داری از بیان اندیشه دین ستیزی، به بهانه آنکه، آب طهارت بر سر دین ریخته و خشونت و بیرحمی را از بدنه آن زدوده  و همه خشونت ها و خونریزیها را به حاکمانی نسبت بدهند که خشونت و انتقام ستانی را وسیله حکومت  قرار داده اند، بیانگر چیزی نیست مگر مماشات با حکومت دین، خود نشانی برعدم رشد اندیشه دین ستیزی بر اساس نقد و نفی توهمات دینی بعنوان ایدئولوژی حاکم بر سراسر جامعه. چرا که تنها بر بال اندیشه دین ستیزی ست که میتوانیم  بر زمان حال و بازگشت بگذشته فائق آئیم و بسوی آینده ای درخشان پرواز کنیم. چون رهایی در اندیشه دین ستیزی نهفته است. شعارهایی که مردم در خیزش و خروش های خود بر زبان رانداه اند، زمینه را برای دین ستیزی و بی اعتبار ساختن باورها و ارزشهای بازدارنده دینی بوجود آورده است.

یاد آوری این نکته نیز بجاست که دین ستیزی یک گزینش فردی نیست بلکه کردار و پنداری ست که درتحت حکومت مطلق دین بر مبارزان این دوران تحمیل شده است. حکومت دین را نمیتوان با استراتژی و تاکتیک های سیاسی بر انداخت، حکومت دین را تنها میتوان با ضد ان، با ابزار اندیشه دین ستیزی براندازی نمود.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

https://firoznodjomi.blogspot.com/