مسافران ایران خبر از نگرانی روزافزون مردم، آن بخش طبقه متوسط و بالای مردم که پیرامون این مسافران را می‌سازد (ما هرکدام مردم خود را داریم) می‌دهند. همه‌جا سخن از تهدید جنگ است. خانواده‌ها هر چه بتوانند، بیرون می‌فرستند و دوراندیشانه بسیجِ گریزِ احتمالی می‌کنند. در زیر سطح زندگی روزانه، هراس و بدبینی به آینده انباشته می‌شود. خبر‌های خارجی هیچ خوب نیست و لاف زدن‌های سران نظامی و غیر‌نظامی بجای دلگرمی دادن بر احساس نا‌امیدی می‌افزاید ــ با سرنوشت کشور در چنین دست‌هایی، با فروافتادن در چنین ژرفاهایی جز فاجعه چه می‌توان انتظار داشت؟ این‌همه، افزون بر بی‌ترتیبی و از هم بدر رفتن همه‌چیز است که در هر بازدید از ایران زننده‌تر به چشم می‌خورد. پاسخ اینکه آیا از این هم بد‌تر ممکن است، همواره آری درمی‌آید.

آنچه مسافران طبعاً کمتر می‌توانند ببینند، نگرانی در بالا‌ترین لایه‌های حکومتی است که گاه‌گاه در سخنان احتیاط‌آمیز پاره‌ای مسئولان و اظهارنظرهای آشکار‌تر پاره‌ای مخالفان وفادار یا مجاز رژیم بازتاب می‌یابد. یک رویداد که می‌باید ترس را در قوی‌ترین دل‌ها بیدار کرده باشد هیچ بر زبان‌ها نیامده است ولی ازنظر استراتژی‌های اسلامی می‌باید جای مهم، احتمالاً تعیین‌کننده، داشته باشد. ویران شدن تأسیسات اتمی جنینی سوریه در حمله هوایی اسرائیل دو پیام اساسی داشت. نخست، کشورهایی هستند که نمی‌باید بمب اتمی داشته باشند. این کشور‌ها یا مانند لیبی و کره شمالی امتیازاتی می‌گیرند و دست از بلندپروازی‌های نامناسب بر‌می‌دارند یا مانند عراق و سوریه به‌زور اسلحه، رویاهای خود را نقش بر آب می‌بینند.

دوم، سیستم دفاع هواییِ صد‌ها میلیون دلاری که روسیه به جمهوری اسلامی و سوریه (از جیب و با «وام» یک میلیارد دلاری ایران) فروخته است به هر علت کار نمی‌کند. تکنولوژی امریکا و اسرائیل دست‌کم از عهده آنچه روس‌ها آماده‌اند به چنین رژیم‌هایی بفروشند، پیشرفته‌تر است. سران رژیم اسلامی که از وضع غم‌انگیز نیروی هوایی ایران آگاه‌اند (سی سال پیش این نیرو با اسرائیل آن زمان پهلو می‌زد) بسیار به سیستم روسی خود دل‌خوش بودند. اف ۱۶ های اسرائیلی آن توهمات را از میان برده‌اند. ایران در برابر حملات هوایی امریکا یا اسرائیل به‌کلی بی‌دفاع است.

* * *

یک نگرانی دیگر و ریشه‌دار‌تر به «دیکتاتور حقیری» که بر جمهوری اسلامی ریاست می‌کند و به جایگاهی که چاه جمکران در سیاست گذاری او و پشتیبانانش دارد بر‌می‌گردد. او و آن بخش «روحانیت» که پشت سر اوست گاه‌گاه انسان را به این اندیشه می‌اندازند که نه‌تنها درباره جنگ حساب‌های اشتباهی می‌کنند، در ته وجود خویش، بیمی از آن ندارند. همه روانشناسی و نظام اعتقادی آن‌ها برگرد ظهور حضرت شکل‌گرفته است. آن‌ها مأمور آماده کردن اسباب ظهورند، چنانکه آن کوچک مرد بار‌ها گفته است. اگر جنگ به گمانشان استکبار را درهم شکند جهان را به پیشباز آنکه از ژرفای جمکران برخواهد خاست خواهند برد و حقی بر گردن دنیا و آخرت خواهند یافت. اگر هم ببازند باز اسباب ظهور را راست خواهند کرد. مگر آن‌ها افسار «کشور امام زمان» را در دست ندارند؟

یادآوری گاه‌گاهی نقش عادت‌ها و قالب‌های ذهنی، همان‌که ازجمله ایمان نامیده می‌شود، در مصیبت‌هایی که به سر مردم می‌آید به‌ویژه در بحران‌های بزرگ لازم است. مردمی این‌گونه دچار تناقض و آشفتگی فکری که ماییم، خود را به‌جایی رسانده‌ایم که ــ درست همچنان که آلمان‌های سده بیستم ــ احتمال دارد در زندگی یک نسل، نه یک بلکه دو مصیبت بنیان‌کن ملی را تحمل‌کنیم. انتظار ظهور در تعبیر آخوندی-فولکلوریک آن، اکنون می‌تواند به یک «آرماگدون» توراتی، برای ملت ما بینجامد.

آرزوی رهاننده نهایی را پیشوایان مذهبی زرتشتی، سرگشته از پیروزی‌های پایان‌ناپذیر نیرو‌های اهریمن و ناتوانی همیشگی آدمیان از چیرگی بر دیو درون خود (در بیشتر آدم‌ها چندان هم در درون نمی‌ماند) و همچون پادزهری بر سرنوشت تراژیک انسان، در فرایافت concept سوشیانس و دوران سه‌هزارساله رستاخیز و پیروزی بر بدی و اهریمنی، به اندیشه مذهبی دادند. آن فرایافت آرزوپرورانه، ازآنجا به آیین یهود و مسیحیت راه جست و در سرزمین سوشیانس، «طبیعی» ترین باز زایی خود را در مذهب شیعه یافت. (آن اندیشمندان، بهشت و دوزخ و پاداش و کیفر آن جهانی را نیز همچون انگیزه‌ای برای انسان اصلاح‌ناپذیر، بر الهیات خود افزودند که به همان ترتیب به مذاهب دیگر رسید.)

انتظار ظهور شمشیری دو دم بوده است. می‌توان در صورت سره‌ی زرتشتی‌اش که دیری نپایید، از آن انرژی زاینده گرفت و همدوش اهورامزدا برای شکست نهایی اهریمن جنگید؛ یا می‌توان، چنانکه در همه دوره‌های انحطاط پیش‌آمده است، با تسلیم شدن هرچه بیشتر به نیروهای بدی و زشتی، با بی‌حرکت ماندن و کمک کردن به «چهار سوار آپوکالیپس» (جنگ، کشورگشایی، قحطی، طاعون) به آن شتاب بخشید ــ «عالم خراب گشت، تو پادررکاب کن.» در پست‌ترین دوران قرون‌وسطای اروپا (سده چهاردهم) همین رویکرد امثال کوچک مرد جمکران را در این سده‌های دراز انحطاط اندیشه مذهبی ایران داشتند.

مردمی که شب و روز از روزگار خود می‌نالند و حق‌دارند، با این باور‌ها و تاریک‌اندیشی‌ها بهتر از این سرنوشتی نخواهند داشت. اگر با فرستادن پیام الکترونیک (می‌توان تصورش را کرد که بالا‌ترین تکنولوژی به کجا‌ها می‌رسد؟) و نامه‌نگاری به چاه و ضریح، مشکلات برطرف خواهد شد بفرمایند: بجای یک چاه دو تا دارند، با بزرگراه و بارگاه و تأسیسات و شعبه‌هاشان؛ و در هر گوشه سرزمین، ضریحی برایشان آماده کرده‌اند سراسر آماده معجزات. مسئله همه در این یا آن مقام نیست که یک روز آرزومندانه، بستایند و روز دیگر سرخورده، دشنام دهند (هردو بر زمینه فضای عمومی «پسیو» جامعه) و خود همواره در جامه پاک بی‌مسئولیتی، یک روز طلبکار و روز دیگر نالان، زندگی را بسر آورند.

آن میلیون‌ها که وزنه سنگین خرافه‌پرستی و خرد‌ستیزی خود را بر فرهنگ و سیاست ایران انداخته‌اند به‌اندازه هر مقام سیاسی و شخصیت تاریخی، گناهکار سرنوشت ناشاد خویش‌اند. به‌زور آن‌ها بوده است ــ تا چشم در تاریخ بر‌می‌گردد ــ که صدا‌ها را خفه کرده‌اند؛ و سر‌ها را بریده‌اند؛ و روزنه‌های روشنایی را بسته‌اند. به‌زور آن‌هاست که بالا‌ترین شخصیت سیاسی کشور در جایگاهی مانند مجمع عمومی سازمان ملل متحد می‌تواند به آن آسودگی چنان یاوه‌هایی بگوید و هیچ اتفاقی نیفتد. اگر آن‌ها، زندانی جهان مه‌آلود پوشیده از هاله‌های گوناگون، نباشند چنین شخصی، فراورده پایین‌ترین سطح فرهنگی دریکی از جامعه‌های واپس‌مانده جهان (لایه‌های پیشرفته درخشان جامعه ایرانی که همه امید ما به آنهاست به کنار) حقیقتاً فکر نمی‌کند که هاله‌ای پیکرش را درمیان گرفته بوده است.

نوامبر ۲۰۰۷
 

www.d-homayoun.info

 

لیبرال دموکراسی